5%

فصل٢ - : وهابيان و تعمير قبور اولياى خدا

از مسائلى كه وهابيان درباره آن حساسيت خاصى دارند، مسأله تعمير قبور و ساختن بنا، بر روى قبور پيامبران و اولياى الهى و صالحان است.

براى نخستين بار اين مسأله را ابن تيميه و شاگرد معروف او ابن قيم عنوان كرده و بر تحريمِ ساختن بنا و لزوم ويرانى آن، فتوا داده اند.

ابن قيم در كتاب «زاد المعاد فى هدى خير العباد»(٢٨) مى گويد :

«ويران كردن بنايى كه روى قبور ساخته شده واجب است و پس از قدرت بر هدم و ويران كردن آن، ابقاء آنها به همان صورت حتى يك روز هم جايز نيست!»(٢٩)

در سال ١٣٤٤ هـ ق. كه سعوديها بر مكه و مدينه و اطراف آن سلطه پيدا كردند، به فكر افتادند كه براى تخريب مشاهد بقيع و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر مستمسكى به دست آورند و با گرفتن فتوا از علماى مدينه، راه را بر تخريب آن هموار نمايند و افكار عمومى مردم حجاز را كه هرگز با اين اعمال موافق نبودند، براى اين كار آماده سازند. از اين جهت قاضى القضات نجد، «سليمان بن بليهد» را روانه مدينه كردند كه وى مسائل مورد نظر آنان را از علماى آنجا استفاده كند. از اين جهت او پرسشها را بگونه اى طرح كرد كه پاسخ آنها، (مطابق با نظريه وهابيان) در خودِ سؤالها گنجانيده شده بود. و از اين طريق به مفتيان اعلام كرد كه بايد پاسخ را مطابق جوابهايى كه در پرسشها آمده است تهيه كنند، در غير اين صورت محكوم به شرك مى گردند و اگر توبه نكنند به قتل خواهند رسيد.

سؤالها و جوابها در جريده «ام القرا» مكه، شماره ١٣٤٤، ماه شوّال منتشر شد. (٣٠) با انتشار آن، در همان زمان، ضجّه اى ميان مسلمانان؛ اعم از سنى و شيعه پديد آمد؛ زيرا همه مى دانستند كه پس از اخذ فتوا، ولو از طريق ارعاب و تهديد، تخريب بنا و قبور پيشوايان اسلام آغاز خواهد شد، كه همان هم شد، پس از گرفتن فتوا از پانزده عالم مدينه و پخش آن در حجاز، تخريب بى امان آثار خاندان رسالت در هشتم شوال همان سال آغاز گرديد و تمام آثار اهل بيت و صحابه پيامبر، از ميان رفت و اثاثيه گرانبهاى حرم ائمه بقيع غارت شد و قبرستان بقيع به صورتى درآمد كه انسان از ديدن آن سخت ناراحت مى شود.

ما اكنون قسمتى از سؤالها را نقل مى كنيم تا روشن شود كه پرسشگر چگونه جواب سؤالها را در آن گنجانيده است! يعنى نه تنها هدف، سؤال و استفتاء نبود، بلكه مقصود دستيابى به مستمسكى در نزد عوام بود براى هدم و ويران كردن آثار رسالت. اگر به راستى هدف فهم و واقع بينى بود، معنا نداشت كه پرسش كننده مساله، پاسخ خود را در خود پرسش بگنجاند، بلكه از قرائن مى توان حدس زد كه سؤال و جواب را از پيش در ورقه اى تنظيم كرده و فقط براى اخذ امضا نزد علماى مدينه برده بودند؛ زيرا تصور نمى رود مشاهير علماى مدينه كه ساليان درازى خود و نياكانشان مروج و حافظ آثار نبوى و زائران آنها بودند، يك مرتبه طرز تفكّر ديگرى پيدا كنند وبر تحريم بنا و لزوم ويران كردن آن فتوا دهند!

سليمان بليهد در سؤال خود چنين مى گويد :

ما قَوْلُ علماءِ المدينِة المنوّرِة زادَهُم اللهُ فَهْماً وعِلْماً فِى البناء عَلَى القُبُورِ واتِّخاذِها مَساجِدَ هلْ هوَ جائزٌ أوْ لا وإذا كانَ غيرَ جائِز بَل مَمْنوعٌ منهىٌّ عنه نهياً شديداً فهل يَجِبُ هدَمُها و منعُ الصلاةِ عنْدَها أم لا. وَإذا كانَ البناء فى مَسْبَلَة كالبقيع وهُو مانعٌ من الانتفاع بالمقدار المبنىّ عليه فهلْ هوَ غَصْبٌ يَجِبُ رَفْعُهُ لِما فيِه مِنْ ظُلْمِ المُسْتَحِقِّينَ ومَنْعِهِمُ استحقاقَهُم أمْ لا؟

«علماى مدينه منوره كه خدا فهم و دانش آنان را روز افزون سازد درباره ساختن بنا بر قبور، و مسجد قرار دادن آن، چه مى گويند، آيا جايز است يا نه، اگر جايز نيست و به شدت در اسلام ممنوع مى باشد، آيا تخريب و ويران كردن و جلوگيرى از گزاردن نماز در كنار آن، لازم و واجب است يا نه؟

و اگر در زمين وقفى؛ مانند بقيع كه قبه و ساختمان بر روى قبور، مانع استفاده از قسمتهايى است كه روى آن قرار گرفته است، آيا اين كار غصب قسمتى از وقف نيست كه هر چه زودتر بايد رفع گردد تا ظلمى كه بر مستحق شده است، از بين برود.»

علماى مدينه در محيط پر از ارعاب و تهديد، به پرسش سليمان پاسخى چنين گفتند :

امّا البناءُ علَى القُبورِ وفَهَو ممنوعٌ اجماعاً لصحّة الأحاديث الواردِة فى مَنعِه ولَهِذا افْتى كثيرٌ من العلماءِ بِوجوبِ هدْمِه مُسْتَندين بِحديثِ على ـ رضِى الله عنه ـ إنه قال : لأبى الهيّاج اَلا أبْعَثُكَ عَلى ما بعثَنى عَليهِ رسولُ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اَن لا تَدَعْ تِمثالا اِلاّ طَمَسْتَه ولا قَبراً مُشرِفاً اِلاّ سَوَّيْتَه.

«ممنوعيّتِ ساختن بناء بر قبور، اتفاقى است، به گواهى احاديثى كه بر ممنوعيت آن دلالت مى كنند. از اين جهت، گروهى بر تخريب و ويران كردن آن فتوا داده اند ودراين مطلب به حديثى كه ابى الهياج از علىعليه‌السلام نقل كرده است استناد مى جويند. على به او گفت من تو را بر كارى مبعوث مى كنم كه رسول خدا مرا براى آن برانگيخت، هيچ تصويرى را نمى بينى مگر اين كه آن را محو كن و قبرى را مشاهده نمى كنى مگر اين كه آن را مساوى و برابر بنما.»

شيخ نجدى در مقاله اى كه در جريده «ام القرا» شماره جمادى الثانى ١٣٤٥ منتشر ساخت مى گويد، ساختن قبه و بنا از قرن پنجم هجرت معمول گرده است.

اينها نمونه اى از سخنان وهابيان درباره تعمير قبور است و آنان غالباً در نوشته هاى خود بر دو دليل تكيه مى كنند :

١ ـ اتفاق علماى اسلام بر تحريم آن.

٢ ـ حديث ابى الهياج از اميرمؤمنان علىعليه‌السلام و برخى ديگر مانند آن.

بايد توجه نمود كه بحث ما اينك در مورد «تعمير قبور، ساختن سايبان، سقف و يا بنا بر روى آن» است. اما در موضوع «زيارت قبور» جداگانه بحث خواهيم كرد.

براى روشن شدن موضوع، چند بحث را مطرح مى كنيم :

نظر قرآن درباره بنا، تعمير و... بر روى قبر چيست، آيا حكم آن از ديدگاه قرآن را مى توان به دست آورد؟

آيا امت اسلامى به راستى بر تحريم آن اتفاق دارند، يا در تمام ادوار اسلامى، جريان بر خلاف بوده است و در زمان خود پيامبر و ياران او تعمير قبور و ساختن خانه و سايبان بر آن، وجود داشته است؟

مقصود از حديث ابى الهياج كه مورد استفاده گروه وهابى است چيست؟

مقصود از احاديث جابر، ام سلمه و ناعم چيست؟

١ ـ نظريه قرآن درباره تعمير قبور

قرآن، بخصوص متعرّضِ حكم اين موضوع نشده است، ولى در عين حال، مى توان حكم موضوع را از كلياتى كه در قرآن وارد شده، استفاده نمود. اينك بيان اين قسمت :

الف ـ تعمير و حفظ قبور اوليا، تعظيم شعائر الهى است

قرآن مجيد تعظيم شعائر الهى را نشانه تقواى قلوب و تسلّط پرهيزگارى بر دلها مى داند، آنجا كه مى فرمايد :

( وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ) (٣١)

«هر كس شعائر الهى را تعظيم و تكريم كند، آن نشانه تقواى دلها است.»

مقصود از بزرگداشت شعائر الهى چيست؟ «شعائر» جمع «شعيره» به معناى «علامت و نشانه» است. مقصود در آيه، نشانه هاى وجود خدا نيست؛ زيرا همه عالم نشانه وجود او است و هيچ كس نگفته است كه تعظيم آنچه در عالم هستى است نشانه تقوا است. بلكه مقصود، نشانه هاى دين او است و لذا مفسّران، آيه را چنين تفسير مى كنند : «مَعالِمَ دين الله» ؛ «نشانه هاى دين خدا»(٣٢)

اگر در قرآن، صفا و مروه(٣٣) و شترى كه براى ذبح در منا سوق داده مى شود،(٣٤) از شعائر الهى شمرده شده، به خاطر اين ست كه اينها نشانه هاى دين حنيف و آيين ابراهيم است. اگر به مُزْدَلِفه، «مَشْعَر» مى گويند به خاطر اين است كه آن نشانه دين الهى است و وقوف در آن، نشانه عمل به دين و اطاعت خدا است.

اگر مجموع «مناسك حج» را «شعائر» مى نامند، به خاطر اين است كه اين اعمال، نشانه هاى توحيد و دين حنيف مى باشد.

خلاصه، هر چيزى كه شعار و نشانه دين خدا باشد، بزرگداشت آن، مايه تقرب به درگاه الهى است. بطور مسلّم انبيا و اولياى الهى از بزرگترين و بارزترين نشانه هاى دين الهى هستند كه وسيله ابلاغ دين و مايه گسترش آن در ميان مردم بوده اند، هيچ انسان با انصافى نمى تواند منكر اين مطلب شود كه وجود پيامبر و ائمه اهل بيت، از دلائل اسلام و نشانه هاى اين آيين مقدس مى باشند و يكى از طرق بزرگداشت آنها، حفظ آثار و قبور آنان و صيانت آن از اندراس و فرسودگى و محو و نابودى است.

به هرحال، با ملاحظه دو چيز حكم و تكريم قبور اولياى خدا روشن است :

اولياى الهى، بخصوص آنان كه در راه گسترش دين جانبازى كرده اند، از شعائر الهى و نشانه هاى دين خدا هستند.

يكى از راههاى تعظيم اين گروه، پس از در گذشتشان، علاوه بر حفظ آثار و مكتب آنها، همان حفظ و تعمير قبور آنان است. از اين جهت در ميان تمام ملل، شخصيت هاى بزرگ سياسى و دينى را، كه قبر آنان نشانه مكتب و راه و روش آنها است، در نقاطى به خاك مى سپارند كه براى ابد محفوظ مى ماند، تو گويى حفظ قبر آنان از اندراس و فرسودگى، نشانه حفظ وجود و سرانجام نشانه حفظ مكتب آنها است.

براى درك حقيقت، لازم است مفاد آيه ٣٦ از سوره حج را به دقت تجزيه و تحليل كنيم. برخى از زائران خانه خدا از منزل خود، شترى را براى ذبح در كنار خانه خدا، به همراه مى آورند و با انداختن قلاّده اى برگردن، آن را براى ذبح در راه خدا اختصاص مى دهند و از ديگر شتران جدا مى سازند، از آنجا كه اين شتر به گونه اى به خدا وابسته است به حكم همان آيه، از «شعائر الله» شمرده مى شود و به مضمون آيه ٣٢ از سوره حج( وَمَنْ يُعَظِّم شَعائِر الله) بايد مورد احترام قرار گيرد؛ مثلا ديگر نبايد بر آن سوار شد، و به موقع بايد آب و علف آن را داد تا لحظه اى كه ذبح مى شود.

وقتى شترى به خاطر برگزيده شدن براى ذبح در كنار خانه خدا، جزو «شعائر» مى گردد و متناسبِ خود تعظيم و بزرگداشت لازم دارد، چرا پيامبران و علما و دانشمندان، شهيدان و جانبازان، كه از نخستين روزهاى زندگى خود قلاده عبوديت و بندگى خدا و خدمت به آيين او را برگردن افكنده و وسيله ارتباط ميان خدا و خلق او گرديده اند و مردم خدا و آيين او را در پرتو تلاشهاى آنان شناخته اند، جزو «شعائر الله» نباشد و به تناسب مقام و موقعيت خود، در حال حيات و ممات، تعظيم و بزرگ داشته نشوند و چرا اولياى الهى كه ناشران آيين خدا و حافظان دين اويند و همچنين آنچه كه وابسته به آنها است، جزو شعائر نباشند.(٣٥)

ما وجدان وهابى را در اين مورد قاضى و داور قرار مى دهيم كه آيا در «شعائر الهى» بودنِ انبيا و رسل، ترديدى هست؟ و آيا حفظ آثار و اشياى وابسته به آنها تعظيم و ارج نهادن نيست؟ و خلاصه آيا تعمير قبور و تنظيف محيطِ خاك آنها، تعظيم و تكريم است يا ويران كردن و به صورت ويرانه درآوردن قبر آنها؟!