در اتفاقى بودن و صحّت سند حديث، سخنى نيست، حتى پيشواى وهابى ها ابن تيميه سند آن را صحيح خوانده و گفته است : مقصود از ابو جعفر كه در سند حديث است. همان ابو جعفر خطمى است و او ثقه است.(٤٨)
رفاعى، نويسنده معاصر وهابى كه مى كوشد احاديث توسل را از اعتبار بياندازد، درباره اين حديث مى گويد :
«لا شكَّ إنّ هذا الْحَدِيثَ صَحِيحٌ وَمَشْهُورٌ وَقَدْ ثَبَتَ فيهِ بِلاشَكٍّ»(٤٩)
«شكى نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است.»
رفاعى در كتاب «التوصل» مى گويد : اين حديث را نسائى، بيهقى، طبرانى، ترمذى و حاكم (در مستدرك خود) نقل كرده اند و دو نفر اخير به جاى جمله «وَشَفِّعْهُ فِىَّ ...» «اللّهم شفِّعْني فِيهِ...»(٥٠) آورده اند.
زينى دحلان در «خلاصة الكلام» مى نويسد : اين حديث را، بخارى (در تاريخ خود) و ابن ماجه، و حاكم (در مستدرك) با اسناد صحيح و جلال الدين سيوطى (در جامع خود) نقل كرده اند.
نگارنده، اين حديث را از مدارك زير نقل مى كند :
١ - سنن ابن ماجه، جلد ١، ، از انتشارات داراحياء الكتب العربيه عيسى البابى الحلبى و شركاء، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى شماره حديث ١٣٨٨٥.
«ابن ماجه» از «ابو اسحاق» نقل مى كند :
«هذا حديثٌ صحيحٌ»
سپس اضافه مى نمايد :
اين حديث را ترمذى در كتاب «ابواب الأدعيه» نقل كرده، گفته است : «هَذا حديثٌ حقُ صحيحٌ غريبٌ»
٢ ـ مسند احمل بن حنبل جلد ٤، صحفه ١٣٨، از مسند عثمان بن حنيف طبع المكتب الاسلامى مؤسسه دارالصادر بيروت.
وى اين حديث رااز سه طريق نقل كرده است.
٣ ـ مستدرك حاكم، جلد ١، ، افست، طبع حيدرآباد.
او پس از نقل حديث مى گويد :
«هذا حديثٌ صحيحٌ على شرطِ الشيخينِ وَلمْ يُخرِجاه»
«اين حديثِ درستى است، بنابر شرط شيخين و آن را نقل نكرده اند.»
٤ ـ الجامع الصغير، نگارش سيوطى، نقل از ترمذى و مستدرك حاكم،
٥ ـ تلخيص مستدرك، نگارش ذهبى متوفاى ٧٤٨، كه در ذيل مستدرك چاپ شده است.
٦ ـ التاج، جلد ١، ، اين كتاب احاديث صحاح پنجگانه، جز «ابن ماجه» ، را جمع كرده است.
بنابر اين در سند حديث جاى بحث و گفتگو نيست.
اين حديث را اگر به دست فردى آشنا به زبان عربى، كه ذهن او از مناقشات وهابى ها در مسأله توسل به كلى خالى باشد، بدهيد و از او بپرسيد : پيامبر در دعايى كه به نابينا تعليم كرد، چه دستورى به او داد و او را در استجابت دعاى خود، چگونه ارشاد كرد؟ در جواب به شما خواهد گفت : پيامبر به او تعليم داد، كه پيامبر رحمت را وسيله خود قرار دهد و به او توسل بجويد و از خدا بخواهد كه خداوند حاجت او را برآورد و اين مطلب از جمله هاى زير به خوبى استفاده مى شود :
الف : «أللّهُمَّ إنّي أَسْأَلُكَ وأتَوجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ»
«بارالها! از تو درخواست مى كنم وروى مى آورم به تو، به وسيله پيامبرت»
لفظ «نبيك» متعلق است به دو جمله پيش؛ «أسْأَلُكَ» و «أتَوَجَّهُ اِلَيْكَ»
به عبارت روشن تر؛ هم به وسيله پيامبر از خدا تقاضا و درخواست مى كند و هم به وسيله او رو به خدا مى نمايد و مقصودش از «نبى» ، خود نبى است، نه دعاى نبى. واين تصور كه مقصود «بدعاء نَبيّك» است، بر خلاف ظاهر و فاقد دليل است و كسى كه لفظ دعا را مقدّر مى كند، علتى جز پيش داورى ندارد؛ زيرا فردى كه چنين لفظى را در تقدير مى گيرد، چون توسل به اشخاص را صحيح نمى داند، قهراً دست و پا مى كند كه لفظ «دعا» را مقدر نمايد، تا مخالف انديشه او نباشد. تا در نتيجه بگويد : مقصود توسل به «دعاى پيامبر» است نه به «ذات» او، و توسل به دعاى افراد اشكال ندارد.