9%

عدالت امام على

زندگى امام علىعليه‌السلام و كلمه ى (عدالت) با تاريخ اسلام مخصوصاً در زمان خلافتش با هم پيوسته است به طورى كه وقتى نام على برده مى شود واژه ى عدالت در نظر ما مجسم مى گردد.

در اول جوانى او بر عليه بى عدالتى و ظلم قبيله ى قريش و براى بسط اسلام مبارزه مى كرد و در زمان سالمندى نيز جهت استقرار عدالت با مشكلات زيادى مواجه گشت و سرانجام به علت اينكه با مردم به عدالت رفتار مى كرد، شربت شهادت نوشيد.

او حرمت مردم چه مسلمان و غيرمسلمان حفظ مى كرد و كوشش مى كرد تا ثروت و غنائم جنگى بين آنها عادلانه و به درستى توزيع گردد. تعدادى از بزرگان عرب به جهت اينكه سهم آنها از بيت المال برابر با فقرا بود آشكارا گله مند بودند.

در اوايل خلافتش اظهار داشت: «من آنها را كه به حقوق مردم تجاوز كرده اند به دادگاه كشيده، مورد مؤاخذه قرار مى دهم، حتى اگر موجب رنجش آنها گردد.»

آنها كه در زمان عثمان از بيت المال به ناحق بهره مند شده بودند، انتظار داشتند كه امام علىعليه‌السلام از به كار گرفتن آنها در امور دولتى كوتاهى نخواهد كرد اما در روز اول خلافت فرمود: «من تمام اموال بخشيده شده به اين و آن را پس خواهم گرفت، حتى اگر مهر زنان خود كرده باشند.» او درباره ى بيت المال تا آن اندازه دقيق بود كه برادر بزرگترش عقيل كه ضمناً كور و دچار كثرت عائله بود، هنگامى كه تقاضاى حقوق بيشترى از بيت المال كرد، مكدر ساخت.

يك دفعه دخترش گردن بندى را براى مدت كوتاهى از بيت المال به عاريه گرفت. وقتى امام علىعليه‌السلام موضوع را فهميد به خشم آمده خزانه دار را تهديد به مؤاخذه نمود و سپس به دخترش فرمود: «من تو را تنبيه مى كردم اگر گردن بند را در مقابل خطر تضمين نكرده بودى.»

در توزيع ثروت و خواربار بسيار دقيق بود تا اينكه همه مردم، نزديك يا دور، به طور يكسان استفاده نمايند.

امروزه مردم دنيا به دو طبقه تقسيم مى شوند: يك دسته در فقر و پريشانى به طورى كه سد رمقى براى آنها ممكن نيست و دسته ى ديگر در نعمت و ثروت غوطه مى خورند و با وجود ثروت زياد در اضطراب و ناراحتى به سر مى برند.

تمدن اسلامى (اسلام پيشرو) چنين اختلاف طبقاتى را جايز نمى شمارد. از اين رو امام علىعليه‌السلام در نامه معروفش به مالك اشتر فرماندار مصر مى نويسد: «بى نوايانى ميان مردم هستند كه تقاضاى سهم بيشترى از بيت المال نمى كنند، اگرچه سخت محتاج باشند. براى خاطر خدا، حقوق آنها را محافظت كن كه مسؤوليت آن در برابر خدا با توست. سهمى از بيت المال براى زندگى روزمره و تعليم و تربيت آنها هر كجا هستند چه در دسترس تو يا دوردست تخصيص بده و حقوق تمام آنها بايستى به وسيله ى تو حمايت شود.»

او هميشه مى گفت: «هر كجا كاخهاى سر به فلك كشيده و وفور نعمت است، مسلماً در كنارش حقوق پايمال شده اى موجود است.»

اين در حقيقت همان اسلام متمدّن است كه ساير تمدّنها را براى گفتگو دعوت مى كند.

واضح است كه عدالت اجتماعى بر روى داورى عادلانه قضات «داوران» بنا شده است.از اين رو امام علىعليه‌السلام براى بسط عدالت مشورتهاى حقوقى بسيارى به قضات داده است.

طبق دستور او قاضى بايستى به طرفين دعوا در نظر كردن و صحبت كردن و جاى و مكان آنها يكنواخت رفتار كند تا اقوام و خويشان قاضى به او نظر اميد نداشته باشند و دشمنان هم نااميد نشوند.

زمانى او به خليفه دوم عمر فرمود: 'هر آينه سه چيز را به عمل درآورى بى نياز خواهى شد:

«۱- اجراى قانون دين براى بيگانه و آشنا به طور يكنواخت

۲- قضاوت مطابق كتاب خدا در حالت غضب و رضايت

۳- تقسيم عادلانه بين طبقات پايين مردم و اشراف و همچنين بين سياه و سفيدپوست.»

امروزه در بعضى از كشورهاى متمدن دنيا به يك پسر يا دختر سياه پوست اجازه ى دخول به مدرسه ى سفيدپوستان داده نمى شود و متأسفانه در بيمارستانهاى آمريكا حتى در قسمتهاى شمالى كه مردم بر عليه برده دارى مبارزه مى كردند.

لوازم جراحى و تجهيزاتى كه سفيدپوستان و سياهان استفاده مى كنند، با هم فرق كلى دارند. دكترهاى جوان و كم تجربه حق معاينه سفيدپوستان را ندارند در صورتى كه آزمايشهاى اوليه طبى در بخش سياهان انجام مى گيرد.

اكنون ما به عربستان خشك و ريگزار چهارده قرن پيش برمى گرديم. جايى كه نادانى و تعصب قبيله اى و خانوادگى آنچنان تنفرآميز بود كه مردم معمولى نمى توانستند به مقام و منصبى كه مخصوص اعيان و اشراف بود اميد داشته باشند. امام علىعليه‌السلام اعلام آزادگى و تساوى در داد و كسانى كه داراى تقوى بودند، در ظرف مدت حكومتش مأمورين عالى رتبه ى دولتى شدند، اگرچه از طبقه ى پايين جامعه بودند و مردم را دعوت كرد تا به عدالت رفتار كنند و ميان همديگر فرق نگذارند.

اگرچه اين امتيازات توسط منشور سازمان حقوق بشر تحت نام آزادى و تساوى حقوق انسان اعلام گرديد ولكن زمان زيادى طول كشيد تا اروپا از تاريكى و نادانى قرون وسطايى خلاص شود.

با وجود اين اعلاميه ما متأسفانه حس نژادپرستى و برترى جوئى بر ملتهاى ديگر را مشاهده مى كنيم، كه علت اصلى تمام آنها فتنه و فساد و جنگهاى خونين سراسر دنيا كه مبتنى بر بى دينى و عدم اخلاق انسانى است مى باشد.

كشتار دسته جمعى مسلمانان فلسطين در كمپ شتيلا و قتل عام مسلمانان كوزوو و هرزوگوبين توسط صربها داستان ساختگى نيست و اين حوادث زشت و تنفرآميز چون لكه ى ننگى بر آبرو و اعتبار بشر در تاريخ ثبت شد.

امام علىعليه‌السلام مردم را از تظاهر به تعصب گروهى و فاميلى و عمل از روى غرور و خودبينى دور نگه مى داشت. او در يكى از خطبه هايش به نام خطبه ى قاصعه چنين مى فرمايد: 'حمد و سپاس خدا را كه لباس جلال و وقار پوشيده و فقط آنها را براى خودش جايز شمرده و آن را براى ديگران حرام و غيرقابل دسترسى قرار داده است.'

سپس پس از تلاوت چند آيه: «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من انسان را از گل خشك خواهم ساخت و چون آن را بپرداختم و از روح خويش در آن دميدم، بر او سجده كنيد. فرشتگان همگى سجده كردند جز ابليس كه بزرگى نمود «تكبّر نمود» و از كافران شد. «خدا» گفت: اى ابليس چه مانعت شد كه مخلوقى را كه به دست خود آفريدم سجده نكنى؟ بزرگى كردى يا از برترى جويان بودى؟ گفت من از او بهترم «اينجا بود كه حس نژادپرستى و تكبّر را به نمايش گذاشت». مرا از آتش آفريده اى و او را از گل آفريده اى (خدا) گفت از آسمان بيرون شو كه تو مطرودى «رانده شده اى» و تا روز رستاخيز لعنت من بر تو باد (سوره ى ص، شماره ى ۳۸، آيه ى ۷۴).»

سپس امام علىعليه‌السلام سخنان را ادامه مى دهد و مى فرمايد: «غرور و خودبينى ابليس (شيطان) مانع راهش شد، زيرا به علت (برترى) خلقتش بر آدم تكبّر ورزيد و بنا به اصل و ريشه اش به خود باليد.»

بعد او نتيجه ى خوبى مى گيرد كه اين دشمن خدا (شيطان) پيشواى آنهايى است كه فخر نموده و به واسطه ى حسب و نسب و نژادشان به ديگران تكبّر مى كنند و در نتيجه آنها مورد نفرين و غضب خدا هستند.

در محدوده ى حكمفرمايى امام، مسيحيان بسيارى مى زيستند كه در آداب مذهبى آزادگى داشته و حقوق قانونى آنها توسط حكومت تأمين بود.

يك روز موقعى كه مردم را براى جهاد تشويق مى كرد او فرمود: «خبر رسيده است كه دشمن زيورآلات پا و گوش دو بانوى مسيحى را آشكارا ربوده است كه آن بانوان تحت حمايت اسلام بودند و سپس فرمود: 'هر كس كه اين خبر تكان دهنده را بشنود و بميرد، ملامتى بر او نيست.»

اما متأسفانه امروز در آخر قرن بيستم در بسيارى از كشورهاى دنيا با مسلمانان غيرانسانى رفتار مى شود و خيلى بدتر در جاهايى كه قبلاً به نام «اصلاح سازمانهاى داخلى» و بعضى اوقات به بهانه ى «عدالت كردن و برقرارى نظم و آرامش» تحت حمايت سياستهاى استعمارى بوده اند، مثل هندوستان و سومالى و گينه و غيره، هر كجا به منافع غيرقانونى دولتهاى استعمارى ضرر مى رسيد، به قول خود وفا نمى كردند و بر مردم سخت مى گرفتند.

براى مثال اتيوپى (حبشه) قبلاً به وسيله ى كليساى مصر اداره مى شد و آن هم تحت حمايت بريتانيا بود. ۳۵% ساكنين آنجا مسلمان و مسيحى و ديگران ۶۵% بودند.

براى مسلمانان هيچ مدرسه ى دولتى وجود نداشت و هرگاه آنها به هزينه ى خود مدرسه اى برپا مى كردند، به علت وضع مالياتهاى سنگين توسط مقامات دولتى بسته مى شد و اين رفتار ظالمانه به شدت ادامه داشت، به طورى كه هيچ كس ديگر نمى توانست مدرسه بنا كند.

هرگاه يك مسلمانى بدهكار يك نفر مسيحى بود و نمى توانست بدهى خود را ادا كند او، خود به خود غلام و برده طلبكار مى شد و در جلو چشم مردم در معرض خريد و فروش قرار مى گرفت و هيچ كس نمى گفت «آخر او هم بشر است».

هيچ مسلمانى در سازمانهاى دولتى استخدام نمى شد تا بر احتياجات ثلث ساكنين مملكت نظارت نمايد. از طرف ديگر اگر صاحب منصبى مى خواست براى مسلمانان بذل مساعى نمايد، اختيار آن را نداشت زيرا كليسا بر تمام امور مملكت نظارت داشت و اتيوپى مجبور بود دستورهاى صادره كليسا را اطاعت نمايد.

آيا مسيحيان تا به حال فشارى از طرف مسلمانان در سرتاسر تاريخ ديده اند؟ آيا حاضرند همان گونه كه رفتار كرده اند با آنها رفتار شود؟ مسلماً جواب منفى است.بنابراين، آن حاكى از يك تعصب حزبى نابودكننده اى است كه مسيحيان «دوستان دولتهاى استعمارى» با چشم رضا و قبول به آن مى نگرند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: «براى تأديب تو همين بس از كارهايى كه از طرف ديگران بد مى دانى، خودت از آنها اجتناب نمايى خودت انجام ندهى.»

تاريخ شهادت مى دهد وقتى كه مسلمانان بر اسپانيا مسلّط شدند، اصول استقلال كليساى محلى را مورد احترام قرار دادند و آنها با ايشان دوستانه معاشرت مى كردند، اما بعد از يك مدتى كه اسپانياييها به كشور برگشتند، دادگاههاى سيار تفتيش عقيده بسيارى تأسيس كردند تا عقايد مردم را جويا شوند.

منظور اصلى اين دادگاهها اين بود كه مطالبى راجع به مسلمانان بازجويى كنند تا براى محكوميت آنها سابقه ى بدى باشد.

آنجا ننگ آورترين شكنجه ها را براى سركوبى مسلمانان به كار مى بردند كه تاريخ نظيرش را كمتر به ياد دارد.

خلاصه آنكه اعمال شاقه بسيارى به مسلمانها تحميل مى شد تا مسيحى شوند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: آنگاه كه بر دشمنت دست يافتى، جهت شكر خدا از تسلط بر او از او درگذر «او را عفو كن».

قرآن مى گويد: «خدا از نيكويى كردن و انصاف ورزيدن با آن كسان كه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون نكرده اند، منعتان نمى كند، كه خدا آنها را كه عدل مى كنند دوست دارد.» (سوره ى ممتحنه، شماره ى ۶۰، آيه ى ۸).

قرآن باز مى گويد: «اكنون چيزهاى پاكيزه بر شما حلال شده، طعام كسانى كه كتاب دارند (يهوديان و مسيحيان) بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است و زنان پارساى مؤمن و زنان پارساى آنها كه پيش از شما كتاب داشته اند، اگر مهرشان را به ايشان بدهيد به پارسايى، نه زناكارى و رفيق گيرى، بر شما حلالند. (سوره ى مائده، آيه ى شماره ى ۵).»

از دو آيه ى فوق معلوم مى شود كه اسلام به مسلمانها اجازه داده است تا با پيروان اديان ديگر دوستانه معاشرت كنند.

با ملاحظه اين حقيقت، امام علىعليه‌السلام به مردم مخصوصاً مأمورين دولتى را توصيه كرده كه با آشنا و بيگانه با عدالت رفتار كنند و وقتى با بيگانگان مشغول عقد قراردادى هستند، به قول خود وفادار باشند.

بسيارى از اطرافيانش به او اصرار مى كردند تا قرارداد حكميت را لغو كند، اگرچه مجبور شده بود كه اين قرارداد را منعقد نمايد اما او به آنها توجه نكرد و فرمود: «آن دور از عدالت است كه من قولم را بشكنم.»

اسلام تنها دينى است كه بشر را دعوت به مسالمت نموده تا با يكديگر با احترام و حفظ حقوق متقابل معاشرت نمايند.