امّ سلمه همسر پیامبر اسلام:
پیامبر شب بلند میشد ونماز میخواند وسپس به اندازه مدت نماز،میخوابید.دوباره بلند میشد ونماز میخواند.سپس به اندازه وقت نماز،میخوابید ومجدداً بلند میشدو...
حُذیفه یمانیگفت:
شبی با پیامبر بودم.حضرت مشغول نماز شد وگفت:
الله اكبر وذوالملكوت والجبروت والكبریاء والعظمة.
بعد(بعد از سوره حمد)حضرت، سوره بقره را خواند وبه ركوع رفت.ركوعش به اندازه ایستادنش طول كشید.در ركوع میفرمود:
سبحان ربیّ العظیم .سبحان ربیّ العظیم.
سپس سر از ركوع برداشت وایستاد كه مدتش به اندازه ركوع بود ومی فرمود:
لربیّ الحمد.لربیّ الحمد.
وبه سجده رفت وسجدهاش نیز باندازه قیامش طول كشید ومی فرمود:
سبحان ربیّ الاعلی.سبحان ربیّ الاعلی.
سپس سراز سجده برداشت ومی فرمود:
ربّ اغفرلی.ربّ اغفرلی.
سپس سورههای بقره وآل عمران ونساء ومائده را خواند.«زندگانیپیامبراسلام»
عایشه همسر پیامبرگفت:
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم شبها آنقدر برای نماز بلند میشد ومی ایستاد كه ساق پایشآسیب دید.من به حضرت گفتم:چرا اینطور میكنید؟درحالیكه خدا گناهانگذشته وآینده شمارا آمرزید!
فرمود:آیا بندع شكرگزارنباشم؟«اهل البیت ص٢٦٦»
عایشهگفت:پیامبر یك شب طولانی تا صبح ایستاده نماز میخواند ویك شب طولانی تا صبح نشسته نماز میخواند.«اهل البیت ص٢٦٧»
روزی ابودرداء گفت:
ای مردم!به شما بگویم درمیان اصحاب پیامبر،چه كسی ثروتش از همهكمتر،تقوایش بیشتر وكوشش در عبادت از همه بیشتر بود؟
گفتند:چه كسی؟
گفت:علی بن ابیطالب.«اهل البیت ص٢١٨»
علیعلیهالسلام شبی هزار ركعت نماز میخواند.هفتادبار از خوف خدا غشكردوپیشانی مباركش از بسیاری سجده،پینه بسته بود.
در جنگ صفین درشب درحالیكه تیر از چپ وراست میآمد،سجادهانداخته ونماز میخواند.«از كعبه تامحراب»
پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم :
ای سلمان!خدای تعالی چنان دل وجان وهمه اعضای دخترم فاطمه را ازایمان پر كرده است كه خودرا برای عبادت خدا از همه چیز فارغ نمودهاست.
وفرمود:بدن فاطمه در نماز از خوف خدا میلرزد.«فاطمه سرورزنان عالم»
علیعلیهالسلام : شب زفاف،فاطمه بمن گفت بیا تا صبح نماز بخوانیم.
امام حسن مجتبیعلیهالسلام میگوید:
شب جمعه دیدم كه مادرم تا صبح مشغول عبادت ونماز است.گاهی درركوع وگاهی در سجودبود تا فجر طلوع كرد.«اهل البیت ص٢٧٠»
حسن بصری:
درمیان این امّت،از فاطمه عابدتر كسی نبوده است.
نقل شده كه:
هنگام وضو رنگ امام مجتبیعلیهالسلام دگرگون میشدوحالت وحشت زده به امامدست میداد.علت را میپرسیدند.میفرمود:
میخواهم در مقابل پروردگار عالمیان بایستم.
هنگام نماز بندهای بدن امام می لرزیدوهنگامیكه بیاد قیامت میافتاد،نالهای میكرد وبیهوش میشد.
هركه امام را ملاقات میكرد،میدید كه به ذكر خدا مشغول است.و...
وقتیكه عبدالله بن زبیر خبر شهادت امام حسینعلیهالسلام را شنید،گفت:
بخدا سوگند!شخصی را كشتند كه شبهای طولانی را تا به صبح در نماز بودوروزهای زیادی را به روزه میگذراند.«اهل البیت ص٢٧٠»
به امام سجادعلیهالسلام گفتند:
چرا پدرت كم اولاد بود؟
گفت:تعجب میكنم كه من چگونه متولد شدم.زیرا پدرم شبانه روزی، هزارركعت نماز میخواند.«اهل البیت ص٢٧٠»
امام باقرعلیهالسلام میگوید:
پیش پدرم رفتم وهنگامیكه دیدم كه از كثرت عبادت وبیداری،رنگ مباركش زرد وچشمهایش از گریه زیاد مجروح وپیشانیش از كثرت سجودپینه كرده وساقهای پایش از ایستادن زیاد درنماز ورم كرده بود،من به گریهافتادم.امام بمن نگاهی كرد وگفت: آن كتابی كه عبادت علیعلیهالسلام در آن ذكرشده است را بیاور!وقتی آوردم،مقداری خواند وفرمود:چه كسی میتواندمانند علی،عبادت كند؟
آمده است كه :
امام درنماز بودند كه خانه آتش گرفت.امام هیچ متوجه نشدند تا زمانیكهنمازشان تمام شد.آنگاه فهمیدند كه خانه آتش گرفته بوده است.
كنیز امام سجادعلیهالسلام :
من هیچگاهبرای حضرت در روز غذانبردم ودرشب بستر برای خواب پهنننمودم.
آمده است كه:
وقتی امام سجادعلیهالسلام در نماز به( مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ) می رسید،آنقدر آن راتكرارمیكرد كه نزدیك بود روح از بدنش خارج شود.
امام شبهارا تا به صبح به عبادت مشغول بود وگاهی آنقدر نماز میخواند كهوقتی میخواست به بستر برود،نمیتوانست ایستاده برود،بلكه مانندكودكی كه تازه راه افتاده است ،حركت میكردوخودرا به بستر میرساند.
امام در ماه رمضان،جز دعا وتسبیح واستغفار،سخن دیگری نمیفرمود.
پسرش امام صادقعلیهالسلام درباره او فرمود:
پدرم اكثراً به ذكر مشغول بود بطوری كه وقتی با او به محلی میرفتیم صدایذكرش را میشنیدم.بااو هم غذا میشدیم واوذكر میگفت. بامردم حرف میزد وذكر میگفتوپیوسته زبانش به لااله الاّالله مشغول بود.
آمده است كه :
امام در اكثر اوقات از خوف الهی گریه میكرد.روزی عدهای به درخانه امامآمدند وشنیدند كه شخصی با زبان عبرانیمناجات كرده وگریه میكند.آنهاهم به گریه افتادند.وقتی وارد اطاق امام شدند از حضرت پرسیدند:مناجاتی به زبان عبرانی از اطاق شما شنیدیم ولی كسی غیر ازشمارا نمیبینیم؟
فرمود:مناجات الیاس پیامبر بیادم آمد.ساعتی با مناجات او با خدا نجواكردم.وبه گریه افتادم.
غلام امام میگوید:
با امام به مكه میرفتیم.وقتی چشم حضرت به كعبه افتاد با صدای بلند گریه نمود.گفتم:آقا آهستهتر گریه كنید!مردم شمارا میبینند!فرمود:
وای برتو!آیا گریه نكنم كه شاید خدا بخاطر گریهام برمن رحمت نماید ودرنزد او رستگار شوم؟
آنگاه امام طواف كرد ومشغول نماز شد وبعد از نماز دیدم كه محل سجدهحضرت از اشگ چشمش تر شده بود.
مالك بن انس گفت:
حضرت از سه حال بیرون نبود.یا روزه بود ویا مشغول عبادت بود ویا به ذكرخدا مشغول بود.او از بزرگان عابد واز عظیمترین زاهدان بود.
ابان بن تغلبگوید:
خدمت امام درحالیكه مشغول نماز بود،رسیدم.ذكرهای ركوع وسجده اوراشمردم، از شصت بار بیشتربود.
یكی از اصحاب روایت میكند كه:
امام كاظمعلیهالسلام داخل مسجد پیامبر شد وبه سجده رفت واز اول شب پیوستهمیفرمود:«عظُم الذنب مِن عبدِك فَلْیحسُن العفو مِن عندك»یعنی گناهبندهات بزرگ ولی بخشش تو زیباتراست.
واین ذكررا مكرر تا صبح میفرمود.
عبدالله قزوینی گوید:روزی نزد فضل بن ربیع«زندانبان امام كاظم»كه بالایپشت بام بودرفتم.بمن گفت:بیا از این روزنه نگاه كن ببین چه میبینی؟
نگاه كردم وگفتم:گویا پارچهای روی زمین افتاده است.
گفت بیشتر دقت كن!
دوباره نگاه كردم وگفتم:گویا شخصی در حال سجده است!
گفت:اورا میشناسی؟
گفتم:نه گفت:این مولایت موسی بن جعفر است.از زمانیكه اورا زیر نظر دارمبرنامه شبانه روزی اورا این گونه دیدم كه:
بعد از نمازصبح تا طلوع خورشید درحال دعا است.بعد به سجده میرود وتا ظهر درسجده است.موقع ظهر بدون گرفتن وضومشغول نماز میشود ومنمیفهمم كه بخواب نرفته بوده است.بعد ازنماز ظهر وعصر،دوباره به سجدهمیرود كه تامغرب طول میكشد.بعد از خواندن نماز مغرب وعشاء،افطاركرده وبه سجده كوتاهی میرود.سپس مقدار كمی میخوابد وبعد بلند شدهوضو میگیرد وتاصبح مشغول عبادت میشود.
امام بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید،مشغول ذكر میشد.سپس تازمانیكه خورشید بالا میآمد،به سجده میرفت.
در منزل امام ،زنی مأمور بود تا زنهارا برای نماز شب بیدار نماید.
امام هرسه روز یك قرآن ختم میكرد ومی فرمود اگر بخواهم میتوانم دركمتر از سه روزهم ختم نمایم ولی من هیچ آیهای را نمیخوانم الاّ اینكهدرباره آن فكر میكنم كه برای چه نازل شده ودرچه محلی فرو فرستاده شدهاست.
اكثر شبهارا احیاء میداشت وهر شب نماز جعفر طیار را میخواند.واكثرروزها روزه بود.
دربستر كه دراز میكشید صدای قرائت قرآن حضرت بگوش میرسید.
وقتی در تلاوت قرآن به آیهای میرسید كه در آن ذكر بهشت یا جهنم شدهبود،گریه میكرد واز خدا بهشت را میطلبید واز جهنم به خدا پناه میبرد.
وقتی یك عباء به دعبل خزاعی هدیه داد،فرمود:
در این عبا هزار شب،شبی هزار ركعت نماز خواندهام ودر این عبا هزار ختمقرآن كردهام.
بعد از نماز ظهر سر به سجده گذاشته صدبار میفرمود شكراًللّه وبعد ازنماز عصر سر به سجده گذاشته صدبار میفرمود حمداً للّه
نقل شده كه:
دونفر از بدترین افراد را نگهبان امام عسگری كردند ولی بعد از مدتی هردونمازخوان وروزه گیر شدند.وقتی از آنهاسؤال شد كه چرا اینگونهشدید؟گفتم چه بگوئیم درباره آقائی كه روزها روزه است وشبها تا به صبحعبادت میكند وبا كسی حرف نمیزند وهرگاه بما نگاه میكرد بدنمانمیلرزید وحالی بما دست میداد كه نمیتوانستیم خودمان را كنترلكنیم.
اخلاق اهلبیتعلیهالسلام آنقدر با عظمت است كه خدا در قرآنش از اخلاقپیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم تعریف كرده است وفرموده است:
( اِنَّك لَعَلی خُلُقٍ عظیم ) تو اخلاقت عظیم است.
دربردباری،صبر،بخشندگی وسخاوت،عفو وبخشش،شجاعت وفداكاریوایثار،قناعت وزهد،راستگوئی،غیرت،عدالت و...كسی به پای آناننمیرسد.
امام صادقعلیهالسلام اخلاق پیامبر را اینگونه معرفی كرده است:
از همه كس،حكیم تر وداناتر وبردبارتر وشجاعتر وعادل تربود.هرگز دستش به نامحرم نرسید وسخاوتمندترین مردم بود.
هرگز پولی نزد او نماند وبرزمین مینشست وبرزمین غذا میخوردوبرزمین میخوابید ونعلین ولباس خودرا پینه و وصله میكرد.
درِ خانه را خود میگشود وگوسفندرا خود میدوشید وپای شتررا خود میبست وچون خدمتكار از گردانیدن آسیاب خستهمیشد،خود میگرداند وآب وضو را بدست خود حاضر میكردوپیوسته سرش در زیر بود ودر حضور مردم تكیه نمیكرد واهلوعیال خودرا خدمت میكرد وهرگز آروغ نزد وهركه اورا بهمهمانی دعوت میكرد،قبول مینمود وزیاد نگاه به صورت مردمنمیكرد وهرگز برای دنیا به خشم نمیآمد وبرای خدا غضب میكرد وگاه از گرسنگی سنگ به شكم میبست.هرچه(سرسفره)حاضر میكردند میل میكرد وانگشتر نقره در انگشت كوچكدست راست مینمود.خربزه را دوست داشت وهنگام وضومسواك مینمود وادب هركس را رعایت میفرمود.وعذر هركهعذر میآورد ،قبول مینمود وتبسّم بسیار میكرد ولی هرگزصدای خندهاش بلند نمیشد وهرگز كسی را دشنام نداد وهرگزخدمتكاران خودرا نفرین نكرد وبد را بخوب جواب میداد وابتدابه سلام ودست دادن مینمود ودر هرمجلسی یاد خدامیكرد.«حیوة القلوب»
انس بن مالك درباره حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم میگوید:
پیامبر به عیادت مریض میرفت.در تشییع جنازه شركت مینمودوحتی دعوت یك غلام را قبول میكرد.
در جنگ خیبر درحالیكه بر الاغی سوار بود،به مردم حتی زنانوكودكان سلام مینمود.
من ده سال خدمتكار حضرت بودم،در این مدت همیشه بوی عطرحضرت به مشامم میرسید.وبویی خوش تر از او به مشامم نرسیدهاست.وقتی با شخصی دست میداد تا او دستش رانمیكشید،حضرت دستش را نمیكشید.وتا او ایستادهبود،حضرت هم میایستاد وهرگز در مقابل كسی،پایش را درازننمود.هرگاه شخصی را سه روز نمیدید،احوالش را جویامیشد.اگر میگفتند به سفر رفته است،برایش دعا میكرد واگرمیگفتند مریض است.به عیادتش میرفت.واگر میگفتند درخانهاست،بدیدارش میرفت.«زندگانی پیامبراسلام»
نقل شده است كه:
ابوسفیان ،چهار نفر از مشركین را برای ترور پیامبر به مدینهفرستاد.مأموریت آنان توسط جبرئیل افشا شد وآنهادستگیرشدند.پیامبر فرمود اگر ایمان بیاورید آزاد میشوید والاّ كشتهمیشوید.آنها ایمان نیاوردند لذا یكی یكی آنها را میكشتند.وقتی خواستند چهارمی را بكشند،پیامبر فرمود او را آزادكنید!آن شخص پرسید كه شما رفقای مراكشتید.پس چرا مراآزاد میكنید؟حضرت فرمود:زیرا جبرئیل بمن خبر داد كهتودارای پنج خصلت خوب هستی كه خدا ورسول آنهارا دوستدارند.یكی اینكه راستگو هستی.دوم اینكه شجاع میباشی.سوماینكه سخاوتمندی.چهارم اینكه باغیرتی وپنجم اینكه قناعتداری.
او گفت:واقعا خدا ورسول این صفات را دوست دارند؟
حضرت فرمود:آری!
او با شنیدن این سخنان شهادتین را گفت وایمان میآورد.«خوبیهاوبدیها»
روزی عبدالله بن ابی محجن نزد معاویه رفت وگفت:
ای امیرمؤمنان!من از نزد مرد لكنت زبان وترسو وبخیل،پسر ابوطالب میآیم!
معاویه گفت:تورا بخدا میدانی چه میگوئی؟امّا اینكه میگوئی او لكنتزبان دارد!بخدا سوگند! كه اگر همه زبانهای مردم یك زبان شود،زبانعلیعلیهالسلام برای جواب دادن به آن كافی است.واینكه میگوئی ترسواست!پس مادرت به عزایت بنشیند!آیا دیدهای كسی با علی بجنگد وجانسالم بیرون ببرد؟وامّا اینكه گفتی بخیل است!بخدا سوگند!اگر علی دوانبارپر از طلا وكاه داشته باشد،طلا را قبل از كاه صدقه میدهد!
عیدالله گفت:پس چرا بااو میجنگی؟
گفت:برای خون عثمان!«فضائل الخمسة عن الصحاح الستة»
عمرسعد میگوید:
در راه صفین، علیعلیهالسلام در محلی بنام بلینح كه در ساحل فرات بود، توقفكرد.در آنجا صومعهای بود كه راهبی از آن بیرون آمد وبه حضور علیعلیهالسلام رسید وگفت:
ما كتابی كه یاران عیسیعلیهالسلام آنرا نوشتهاند،داریم كه از اجدادمان به ارث بردهایم.میخواهی آنرا ببینی؟فرمود:آری.راهب كتاب را آورد وشروع بهخواندن نمود.از جمله مطالب آن ،خبردادن به بعثت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم واینكه مردی از امّت او از ساحل فرات میگذرد كه امر به معروف ونهی ازمنكر میكند.به حق فرمان میدهد وهیچ حكمی را واژگونه صادرنمینماید.دنیا در نزدش،از خاكستری كه در روز طوفانی برآن بادبوزد،زبونتر است.ومرگ در نزدش،از آشامیدن آب برای شخصتشنه،آسانتر است.در خفا از خدا میترسد ودرآشكار برای خدا نصیحتمینماید.ودر راه خدا از سرزنش سرزنش كنندهای بیم ندارد.
هركه آن پیامبر را درك كند،اجر بهشت دارد وهركه آن بنده صالح را یاریكند،اگر كشته شود،شهید است،بود.
سپس راهب به علیعلیهالسلام گفت:
من همراه شما خواهم بود واز شما جدا نمیشوم تا آنچه برسر تو آید،برسرمنهم آید.
علیعلیهالسلام گریست وگفت:سپاس خداوندی را كه من در پیشگاهش فراموششده نیستم.سپاس پروردگار را كه نام مرا در پیشگاه خود ودر كتابهای بندگانبرگزیده ونیكوكار،ثبت نموده است.
آن راهب همراه علیعلیهالسلام بود تا اینكه در جنگ صفین به شهادت رسیدوعلیعلیهالسلام برجنازهاش نماز خواند وفرمود:این مرد از افراد خاندان منواهلبیتعلیهالسلام من است.«جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید»
احنف بن قیس میگوید:
شبی مهمان معاویه بودم.وقتی سفره چیدند،آنقدر از شیرینی وترشیوغذاآوردند كه من متعجب شدم.غذاهای زیادی در سفره بود كه من نام آنهارانمیدانستم ومعاویه نام آنهارا بمن میگفت. وقتیكه معاویه از سفره خودتعریف میكرد،من به گریه افتادم.معاویه گفت:چرا گریه میكنی؟گفتم بیادشبی كه خدمت علیعلیهالسلام بودم، افتادم. موقع افطار كه شد،امام فرمود كه مننزدش بمانم.سپس كیسهای مهر شده خواست.برایش آوردند.گفتم:چهچیزی است؟فرمود:سویق جو! گفتم:از ترس اینكه از آن بردارند ویا بخاطربُخل برآن مُهر زدی؟
فرمود:خیر!بلكه از اینكه حسن وحسین آنرا باروغن مخلوط كنند،آن را مُهركردهام.
گفتم:مگر حرام است؟فرمود:نه.ولكن برامامان عادل واجب است كه بقدرضعیفترین مردم،قسمت بردارند تا فقیر را از را بدر نبرد!
معاویه گفت:از شخصی یاد كردی كه احدی نمیتواند فضیلتهای اورا انكاركند!«الفصول العلّیة»
نان جو كه غذای علی٠عليهالسلام بود،گاهی آنقدر خشك بود كه امام آنرا با زانوانمیشكستندومصرف مینمودند.هرگز از نان جو هم سه روز پشت سرهمنخورد.لباس خودرا آنقدر وصله میزد كه میفرمود:از وصله كننده خجالتمیكشم.
درماه رمضانی ،امام در مسجد معتكف بود.عربی غریب كه امام را نمیشناخت وارد مسجد شد وموقع افطار مهمان علیعلیهالسلام گردید..وقتی نان جوعلیعلیهالسلام را دید سهم خودرا به گوشه عمامه بست واز مسجد خارج شدوپس از پرس وجو در مورد اینكه كجا افطاری میدهند،اورا به خانه امامحسنعلیهالسلام راهنمائی كردند.وارد خانه حضرت شد وبرسر سفره نشستوغذای خوب خورد.سپس به امام حسنعلیهالسلام گفت:در مسجدمرد غریبیاست كه جز این نان جو كوبیده ،غذائی ندارد.دلم برایش سوخت.اجازهمیدهید از این غذاها مقداری برایش ببرمكه بخورد؟
دراین موقع امام حسنعلیهالسلام وامام حسینعلیهالسلام به گریه افتادند وگفتند:
او پدرمان امیرالمؤمنینعلیهالسلام است كه با دنیا وبا نفسش مبارزه میكند.«از كعبهتا محراب»
بعد از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم احدی به شجاعت علیعلیهالسلام نمیرسدوشجاعت او ازعجایب روزگار بوده است.ترس ذرهای در وجود او نبود ودر سنین بینبیست تا بیست وپنج سالگی آن چنان بینی شجاعان عرب را بر خاك مالیدكه حتی ملائكه آسمانها هم از شجاعت او تعجب مینمودند.
ضربات او كشنده بود وكسیكه ضربهای از علیعلیهالسلام میخورد دیگر زندهنمیماند.اگر بربالای شخص میزد،تا دندانش را میشكافت واگر بركمرمیزد اورا دونیم مینمود.
او در هیچ جنگی زره نبست ومی فرمود:من هیچگاه در جنگ فرار نكردهامتا محتاج زره باشم.
ومی فرمود:هزار بار با شمشیر كشته شدن برایم بهتر از مردن در بستر است!
ابن ابی الحدید گوید:
پادشاهان فرنگ وروم صورت آن حضرت را در عبادتخانههای خودداشتند.وشمشیری را با خود حمایل مینمودندكه نام او برآن منقش بودوپادشاهان دیلم صورت حضرت را بر شمشیرهای خود میكشیدند وبرایپیروزی در جنگ،بر شمشیرهای آلب ارسلان وپسرش،ملكشاهسلجوقی،صورت آن حضرت منقش بود.«از كعبه تامحراب»
در جنگ احد، غلامی حبشی كه هیكل بزرگی مانند گنبد وچشمانی سرخودهانی كف كرده داشت،از مسلمانان هم رزم میطلبید ولی كسی جرأتمبارزه با اورا نداشت.امّا علیعلیهالسلام درمقابل او قرار گرفت وضربهای براو واردكرد،كه بدنش را دونیم نمود!
وهنگامیكه مسلمانان در اُحد فرار نمودند وپیامبر را تنهاگذاشتند،علیعلیهالسلام یك تنه از حضرت محافظت مینمود وآنقدر شمشیر زدتااینكه شمشیرش شكست وهفتاد جراحت بربدنش وارد شد ولی دست ازمقاومت برنداشت.
در جنگ خندق هم در مقابل عمروبن عبدود كه اورا با هزار سوار برابرمیدانستند قرار گرفت واورا هم با ضربتی به هلاكت رساند.
در جنگ خیبر هم در مقابل مرحب خیبری قرار گرفت واورا كشت ودیگرقهرمانان یهودرا از پای درآورد ووقتی بقیه به داخل قلعه فرار كردند ودرقلعهرا بستند،درقلعه را از جادرآورد وبه عنوان سپر در دست گرفت وجنگید تاآنان را شكست داد.
ودر جنگ حنین كه همه فرار كردند وفقط ده نفر از مسلمانان باقیماندند،علیعلیهالسلام راه بر پرچمدارمشركین بنام ابوجردل بست واورا كشتوچندنفر از قبیله اوراهم كشت ونزدیك به چهل نفر از شجاعان آنان راهلاك كرد تا آنها شكست خوردند.
اینجاست كه عمر میگوید:اگر شمشیر علی نبود،اسلام استقامت نمییافت!«از كعبه تامحراب»
وقتیكه امام در كربلا یاران خودرا از دست داد وهمگی به شهادت رسیدند،نهتنها اثری از ترس در حضرت دیده نمیشد بلكه صورت مباركشبرافروختهتر وشادابتر میشد.
امام بود وچندهزار نفر لشگر دشمن.ولی وقتیكه حمله میكرد دشمن مانندگوسفندانی كه از مقابل شیر فرار میكردند از مقابل اماممیگریختند.وهنگامیكه نتوانستند در جنگ تن به تن وجنگ با شمشیر بر امامپیروز شوند،صدای عمرسعد كه فرمانده دشمن بود،بلند شد كه میدانیداین مرد كیست؟اوفرزند شیرخدا،علیعلیهالسلام است.باید اورا سنگباران كنیدوهجوم یك دفعهای براو ببرید!وتنها با حمله ناجوانمردانه توانستند امام را خسته ومجروح وسپس شهید بنمایند.
امامان مورد احضار ستمگراناز بعد از شهادت علیعلیهالسلام ،امامان مرتب مورد احضار ستمگران بنی امیهوبنی عباس قرار میگرفتند.وآنها را نیمه شب ووقت وبی وقت بهكاخهایشان فرا میخواندند وتهدید میكردند ولی شنیده نشده كه امامی ازاین برخوردها هراسان شده ویا ترسیده باشد.
بخشندگی وسخاوت اهلبیتعلیهالسلام چون اهلبیتعلیهالسلام وابستگی مالی ووابستگی دنیوی نداشتند،بخشش مالبرایشان بسیار آسان بود واز آن لذت میبردند.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم اكثرا موقع خوردن غذا،درمنزل خودرا باز میگذاشتند تا اگرگرسنهای آمد با او هم غذا شوند.
پیامبر بخشندهترین افراد بود ونشد شخصی از حضرتدرخواستكمككندولیرسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم جواب منفی دهد. بلكه اگر داشتند،كمك میكردند واگر نداشتند، میفرمود:اگر خدا بدهدبتو میبخشم.
عبدالله بن عمر:من كسی را از پیامبر بخشندهتر وبا شجاعتتر وپاكیزهترندیدهام.«زندگانی پیامبراسلام»