22%

تربيت شاگردان

در كتابهای جوامع اصول وفقه، احاديث و روايات فراوانی از وجود مبارك امام ابوجعفر ثانیعليه‌السلام‌ نقل شده است كه مسائل گوناگون فقهی مورد سؤال و جواب واقع شده است كه در ابواب متفرق، مورد استناد فقها، واقع گرديده است، و قسمتی از اين گونه احاديث را در كتابهای اصول چهارگانه كافی، تهذيب، استبصار و من لا يحضرهالفقيه و ديگر جوامع حديثی، مضبوط است و همچنين در كتابهای رجال و درايه اصحاب و شاگردانی را ياد كرده اند كه در مكتب تربيتی آن بزرگوار، پرورش يافته اند كه امروز مورد استناد فقهای ما قرار می گيرد.

اين روايتگران و شاگردان را، می توان از لابه لای كتابهای احكام، تراجم، تفاسير، و اديان بيرون آورد و به مقام معرفی آنانپرداخت.

در ميان اصحاب و ياران او افرادی مانند: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، احمد بن محمد بن عيسی اشعری، احمد بن محمد بن خالد برقی، ايوب بن نوح، احمد بن اسحاق بن سعد اشعری، ابراهيم بن مهزيار اهوازی، ابو هاشم جعفری وجود داشتند كه هركدام در جايگاه خود از منزلت و اعتبار خاصی برخوردار بودند. علاوه بر آن ها،شاگردان و راويان ديگری نيز داشته اند كه به كسب علم و دانش و نقل روايت از آنبزرگواران می پرداختند.

مرحوم مجلسی در توجيه اين مطلب كه آن حضرت در يك مجلس، چطور به سی هزار مسأله جواب فرموده است، چند وجه نقل می كند: از جمله اين كه ممكن است در خاطر انبوه حاضران، بيشتر سوالات يكسان بوده است، چون به بعضی جواب داده است، همه ی آنها برای اهل مجلس روشن شده است و يا اشاره است به آن كه از كلمات مختصر امامعليه‌السلام‌ ، آن مقدار مسائل، استنباط می گرديد.

سيد مرتضی علم الهدی رضوان الله عليه در عيون المعجزات نقل كرده است: چون حضرت رضاعليه‌السلام‌ ازدنيا رفت، سن امام جوادعليه‌السلام‌ هفت سال بود، در بغداد و شهرهای ديگر اختلاف به وجود آمد، بزرگان شيعه از قبيل: ريان بن صلت، صفوان بن يحيی، محمد بن حكيم، عبد الرحمان بن حجاج، يونس بن عبد الرحمان و جماعت ديگری در خانه عبد الرحمان بن حجاج در بركه زلول جمع شده و بر رحلت امام ثامن گريه می كردند، و بزرگی مصيبت بر آنها سنگينی می نمود.

يونس بن عبد الرحمان گفت: از گريه و زاری دست برداريد، مطلب اساسی اين است كه در مسائل به كدام كس، رجوع بكنيم تا اين( ابوجعفرعليه‌السلام‌ ) بزرگ بشود؟! در اين موقع ثقه جليل القدر، ريان بن صلت به پا خاست و از حلقوم يونس گرفت و مرتب او را می زد و می گفت: برای ما ايمان اظهار می كنی و در باطن شك و شرك داری؟ اگر فرمان امامت او، از جانب خداست، در اين صورت، اگر طفل يكروزه هم باشد مانند پير مرد كهنسال و پير مرد است و اگر از جانب خدا نباشد، هزار سال هم عمر كند، مانند يك فرد عادی است، بايد دراين سخن دقت كرد، حاضران شروع به توبيخ يونس بن عبد الرحمان كردند.

در آن وقت،ايام حج نزديك می شد، از فقهاء و علماء بغداد و ساير شهرها، هشتاد نفر گرد هم آمده، به قصد حج حركت كردند، اول به مدينه آمدند تا به خدمت امام جوادعليه‌السلام‌ برسند.

پس از ورود به مدينه در خانه امام صادقعليه‌السلام‌ گرد آمدند كه خالی بود، روی بساط بزرگی نشستند، عبد الله بن موسی محضر آنها آمد و در صدر مجلس نشست، يك نفر به پا خاست و گفت: اين پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است هر كه سؤالی دارد بكند، از وی سؤالاتی شد كه بر خلاف، جواب داد، اين كار، حاضران را در حيرت و اندوه فرو برد، فقهاء برخاسته و قصد رفتن كردند و گفتند: اگر ابو جعفرعليه‌السلام‌ جوابها را می توانست بدهد، اين همه، جواب خلاف از عبد الله بن موسی بروز نمی كرد!!

در اين وقت از صدر مجلس دری گشوده شد و غلامی موفق نام، وارد مجلس گرديد و گفت: اين ابو جعفرعليه‌السلام‌ است كه می آيد، همه به پا خاستند و از وی استقبال كرده و سلام دادند، امام صلوات الله عليه داخل شد، دو پيراهن به تن داشت و عمامه ای كه دو طرفش آشكار بود به سر گذاشته بود، آن حضرت نشست مردم همه ساكت شدند.

منادی قبلی به پاخاست و از امام سؤالاتی نمود: حضرت جواب درستی دادند، همه شاد شدند و بر او دعاكردند و ثنا گفتند، عرض كردند: عموی شما، عبد الله چنين و چنان جواب می گفت.

فرمود: لا إله إلا الله ای عمو! بزرگ است نزد خدا كه فردا پيش او ايستاده باشی وبگويد: چرا به بندگان من، آنچه نمی دانستی، فتوا دادی در صورتی در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت؟

روايت شده: عمر بن فرج رخجی (حاكم مدينه) به آن حضرت گفت: شيعيان شما مدعی هستند كه شما وزن همه آب دجله را می دانيد؟ در آن وقت در كنار دجله بودند، حضرت فرمودند: آيا خدا می تواند اين علم را به پشه ای بياموزديا نه؟ گفت: آری، امامعليه‌السلام‌ فرمودند: من در پيش خدای تعالی،از پشه و از اكثر مخلوقاتش، محترمتر هستم.(۸۸)