از مواردى كه صديق ارجمند آیت الله آقاى حاج شيخ علامت آيت اللهى برايم نقل نمودند، جريان زير است :
در همان سفر اولى كه بيش از سى سال پيش از اين ، همراه با پدر بزرگوارم ، به حج مشرف شده بودم (حدود سال ١٣٤٣ هجرى شمسى )، يك روز براى انجام طواف به مسجد الحرام رفته بودم ، عده اى را ديدم كه در گوشه اى از مسجد الحرام نشسته و يكى از وعاظ اهل سنت براى آنها سخن مى گويد، نزديك آنها رفتم تا ببينم درباره چه موضوعى صحبت مى كند
وقتى گوش كردم متوجه شدم كه درباره حضرت ابوطالبعليهالسلام سخن مى گويد و چنين ادعا مى كند كه او به پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم ايمان نياورده بود و اگر پشتيبانى و حمايتى از پيامبر داشته است به دليل عدم ايمانش به حال او سود و منفعتى نداشته است از سخنان بيهوده و گمراه كنند او بسيار ناراحت شدم و چون نمى توانستم عليه او سخنانش كارى انجام دهم به حضرت حجتعليهالسلام متوسل شدم و با چشمانى اشكبار به حضرت عرض كردم : آقا من كه از دستم كارى بر نمى آيد و چاره اى ندارم ، خودت جواب اين نادان و سخنان بيهوده اش را بده
پس از انجام اعمال حج براى زيارت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه بقيععليهمالسلام به مدينه منوره رفتيم ، صبح روز سوم ورود به مدينه در مسجدالنبىصلىاللهعليهوآلهوسلم پس از انجام نماز جماعت صبح ، ناگهان ديدم كنار ستونى كه نشسته بودم در جلوى من مردى نورانى به هيئت عربها، در حاليكه لباس و عباى بسيار تميز و سفيدى پوشيده و عمامه سفيدى نيز به سر داشت ، ايستاد و با زبان عربى بسيار فصيح مشغول سخنرانى شد.
معمولا هر روز پس از نماز صبح جمعيت نماز گزاران متفرق مى شدند و عده اى نيز مسجد را ترك مى كردند، ولى در آن روز همگى ساكت نشستند و به سخنان آن مرد عرب گوش دادند. در ابتداى سخنرانى فكر كردم ايشان نهج البلاغه مى خواند ولى وقتى خوب گوش كردم چون به زبان عربى آشنا بودم متوجه شدم كه انشاى خودش مى باشد.
مدتى سخنرانى نمود و مردم را به تقوا و پرهيزگارى و اجتناب از گناه سفارش نمود. پيش خود گفتم : وقتى سخنانش تمام شد نزد او مى روم و با او آشنا مى شودم
پس از پايان سخنرانى به طرفش حركت كرده ولى موفق نشدم به او دسترسى پيدا نمايم و از نظرم غايب شد.
وقتى به محل اقامت و استراحت كاروانمان برگشتم جريان را براى پدرم تعريف نمودم پدرم كه با عده اى از اهل كاروان نماز جماعت را در همان محل اقامتان برگزار مى كردند، شب به افراد اعلام كردند كه فردا صبح در نماز جماعت مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم شركت مى كنيم
فردا صبح به اتفاق پدرم به طرف مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم حركت كرديم پدرم براى شركت در نماز نزديك قبر پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم رفتن ولى من در همان جاى ديروزى و كنار همان ستون نشستم پس از انجام نماز جماعت صبح مجدد ديدم همان آقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. جمعيت نيز ساكت نشسته و بدون اينكه كسى از جايش بلند شود مشغول گوش دادن شدند. من آنقدر به ايشان نزديك بودم كه عباى ايشان روى زانوى من قرار مى گرفت آن روز درباره اصل ديانت و عظمت اسلام سخن گفت و به سلاطين روى زمين بد گفت و از عملكرد آنها انتقاد نمود و همگى آنها را ظالم و جائر خواند. براى نگهدارى و حفظ دين اسلام نيز سفارش هايى نمود. پيش خود گفتم : امروز عباى ايشان را مى گيرم و از او سوال مى كنم كه كيست ، ولى به محض اينكه سخنرانيش تمام شد ديگر او را نديدم
روز دوم آن چنان تصرفى در من ايجاد شده بود كه اصلا در مورد سخنان اين مرد عرب به پدرم چيزى نگفتم و ايشان هم در اين مورد با من صحبتى نكردند. فقط از ايشان پرسيدم : فردا چه كنيم ؟ گفتند: حتما به مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم بياييم
روز سوم نيز به مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم آمديم و من مجددا در همان محلى كه روزهاى قبل مى نشستم جا گرفتم ، پس از نماز جماعت صبح مجددا همان آقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. امروز راجع به حضرت ابوطالبعليهالسلام و ايمان او صحبتهاى زيادى كرد و فرمود: حضرت ابوطالبعليهالسلام از اوصياى حضرت عيسىعليهالسلام بوده و پيش از ولادت خاتم النبيينصلىاللهعليهوآلهوسلم به حضرت ايمان داشته است ، فردى پاك و مطهر بوده است حتى در اين باره عبارتى از زيارت ششم حضرت اميرالمومنينعليهالسلام كه در مفاتيخ هم وجود دارد آورد كه عبارت چنين است : (...اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر...)(٢٠)
يعنى :...شهادت مى دهم كه ذات پاك تو از هر آلايش پاكيزه و از آباى پاك گوهر و پاكيزه جان به وجود آمده اى
همچنين درباره خلافت حضرت اميرالمومنين علىعليهالسلام سخن گفت و به طور آشكار شيخين را مورد انتقاد قرار داده و به آنها ايراد گرفت تعجب كردم كه چگونه او در ميان اهل سنت چنين جرئتى پيدا نموده و اين چنين سخن مى گويد! شروع كردم به لرزيدن و پيش خود گفتم نكند كسى آقا را بگيرد و به او آزار و اذيتى برساند.
امروز نيز با وجود اينكه خيلى به ايشان نزديك بودم و گاهى حتى دامان قبايشان را مى گرفتم ولى پس از پايان سخنرانى از نظرم ناپديد شد و نتوانستم به ايشان دسترسى پيدا نمايم
پس از اينكه جمعيت متفرق شدند با چند نفر از دوستان كه در اين مورد صحبت كردم ، معلوم شد هر كس در هر كجاى مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بوده صداى ايشان را طورى مى شنيده كه انگار در كنارش صحبت مى كرده اند. حتى آنها كه بيرون از مسجد النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم بودند صدا را به طور واضح شنيده بودند و مهمتر اينكه عربها به زبان عربى سخنرانى را شنيده بودند و ايرانيها اكثرا به زبان فارسى و ظاهرا هر كس به زبان خودش متوجه سخنان ايشان شده بودند. در اينجا بود كه به فكر فرو رفتم و به ياد توسلم در مسجد الحرام به آقا و همچنين اين سخن حضرت افتادم كه در سرزمين منى به من گفته بودند انشاء الله در مدينه مرا خواهيد ديد. در نتيجه يقين برايم حاصل شد كه ايشان خود حضرت يعنى امام زمانعليهالسلام بوده اند.(٢١)