٢. - سال ١٣٥٢ شمسى ، ايام جنگ دوم هند و پاكستان بود. در شهر كراچى كنار دريا منابع نفت بسيارى متعلق به شركتهاى مختلف وجود داشت ، هواپيماهاى هندى منابع نفتى مزبور را بمباران كردند و در نتيجه آنجا چنان آتش گرفت كه به هيچ تدبيرى مهار نمى شد. حدود يك هفته اين منابع و هر چه در اطرافشان بود، در آتش مى سوختند تا اينكه از آبادان هواپيماهاى آتش نشانى ايرانى رفتند و به وسيله مواد شيميايى آن آتش را خاموش كردند.
منابع نفتى از بمباران نمى سوزد
بعد از مدتى ، من براى تبليغ به شهر كراچى رفتم كسى به من گفت كه : ميان اين انبوه منابع نفتى چند تا منبع متعلق به يك مومن به نام (حاجى دوسا) بود. ايشان بالاى منابع خود علم حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام را نصب كرده بود، و به بركت اين پرچم منابع مزبور آتش نگرفت !
من گفتم : شنيدن كى بود مانند دیدن بياييد و اين منابع را به من نشان دهيد. فورا سوار ماشين شديم و به ساحل درياى هند رسيديم و از كرامت حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام منظره زير را مشاهده نمودم
ديدم در يك ميدان بزرگ جنگلى از منابع نفتى وجود دارد كه تعدادشان را خدا مى داند، و اين منابع همه اش سوخته و گداخته شده است بعضى از آنها در حال ركوع ، بعضى در حال سجود، و بعضى روى زمين دراز به دراز خوابيده اند! و حتى زمين آنجا هم مانند آجر پخته قرمز شده است ، ولى در ميان همه آنها، چند تا منبع به چشم مى خورد كه خداى متعال به بركت حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام آنها را از آتش فروزان حفظ كرده است پرچم حضرت ابوالفضل العباس علمدارعليهالسلام بالاى يكى از آنها در اهتزاز بود و بر روى پرچم نوشته بود (يا عباس ) وزير منابع هم يك سبيل حسينى وجود داشت عجيب اين بود كه منابع سالم مزبور، كه تعداد آنها چهار يا پنج بود، هنوز هم پر از نفت بود. دورادور اين منابع ، منابع ديگر همه به فاصله ده دوازده مترى سوخته و گداخته شده بودند، ولى اين چند تا منبع در ميان آنها كاملا محفوظ مانده بود! حالا شما تصور كنيد وقتى كه صد يا دويست منبع نفتى آتش بگيرند، آنجا چه جهنمى زبانه مى كشد؟ به گونه اى كه حتى پرنده هم نمى تواند از روى آنها بپرد، و هيچ جاندارى نمى تواند از فاصله صد مترى به آن جهنم نزديك بشود، ولى در وسط آنها چند تا منبع پر از نفت باقى مى ماند! آيا اين معجزه نيست ؟ معجزه اى كه آيه( قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ) (٣٠٨) را تصديق مى كند.
من در پاكستان ، خصوصا در منطقه پنجاب ، برفراز خانه هاى دوستداران اهل بيت اطهارعليهمالسلام علم حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام را ديده بودم ، اما چون هنوز دل من زياد روشن نشده بود. مايل به تقليدشان نبودم ولى بعد از مشاهده اين معجزه كه با چشم خود ديدم ، چشم بصيرت من به خوبى باز شد. لذا وقتى كه به خانه خود در نجف اشرف برگشتم ، بر فراز خانه علم حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام را با كمال عقيده و اطمينان خاطر نصب كردم و از آن به بعد نيز تاكنون كه تقريبا سى و پنج سال مى شود و اكنون هم در جوار حضرت معصومهعليهاالسلام زندگى مى كنم ، اين پرچم نصب است و بركات و كرامات بسيارى از آن ديده ام
هم علامت بود و هم صاحب علم
آن علمدار فداكار حسين | حضرت عباس ، سردار حسين | |
دولت حق را، امير محترم | هم علامت بود و هم صاحب علم | |
روى چون خورشيد و دل ، چون شيرداشت | شير و خورشيدى ، به كف شمشير داشت | |
خضر، بودى تشنه سقاييش | هم سكندر، محو در داراييش | |
آه از آن ساعت كه از تيغ جفا | شد دو دستش در صف ميدان ، جدا | |
مشك ، با دندان گرفت آن نامدار | تا رساند آب ، بر طفلان زار | |
شد نشان تير، آن مير دلير | آفتابش ، شد نهان در ابر تير(٣٠٩) | |
بس نشسته تير، او را پر به پر | شد چو مهرى با شعاعى ، جلوه گر | |
ناگهان ، از تير قوم بد شعار | مشك شد، داراى چشمى اشكبار | |
آن قدر بر حال او افشاند اشك | كه نماندى اشك ، اندر چشم مشك | |
ديد چون بى دستيش خصم عنود | دست بگشود و زدش بر سر، عمود | |
از سمند(٣١٠) افتاد بر خاك هلاك | زد نداى : يا اخا ادرك اخاك(٣١١) (٣١٢) |