2%

٨٠ - ديدم دستى دنبال من مى گردد

٥ - قصه ديگر مربوط به نجات يافتن آقاى حسن يوسفى از خطر غرق شدن در آبهاى پشت سد است جناب يوسفى اهل يكى از دهات نيشابور است و به شغل رانندگى ماشينهاى سنگين جهت صاف كردن جاده ها اشتغال دارد. قصه را هم خود ايشان براى بنده نقل كرد. ايشان سه سال قبل اصل ماجرا را به عنوان يك سوال و معما فرمودند كه چطور شد من در يك آن ، نام مقدس حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام بر زبانم جارى شد و واقعا به او متوسل شدم و به طرز غريبى نجات پيدا كردم ، زيرا من در تمام گرفتاريها و يا حالات عادى همواره نام امام رضاعليه‌السلام و رد زبانم بوده ، و هيچوقت نشده بود كه از حضرت اباالفضلعليه‌السلام يادى بكنم ، ولى در قصه اى كه برايتان نقل مى كنم در آخرين لحظات كه از زندگى قطع اميد كرده بودم ، ناگهان باتمام وجود متوجه حضرت اباالفضل العباس ‍عليه‌السلام شدم و به آرزوى خود نايل شدم

اما شرح قصه : آقاى يوسفى در سال ١٣٧٢ در اسفراين براى درست كردن سدى در آنجا كار مى كرده ، و گاه همراه ديگر كاركنان شركت داخل سد شده و شنا مى كرده است البته چون شنا بلد نبود مواظب بوده است كه از قسمتهاى كم عمق استفاده كند ولى بقيه كاركنان و دوستانش به شنا خوب وارد بوده اند. يك روز كه ايشان و ديگر كاركنان شركت براى شنا داخل سد مى شوند، وى در اثر يك غفلت به جاى عميق كشانده مى شود و هر كدام از دوستان كه مى خواهند ايشان را نجات بدهند نمى توانند و كوشش ‍ آنها بى نتيجه مى ماند. فقط كارى كه مى كردند اين بوده كه او را تا بالاى آب بياورند كه نفس تازه كند. القصه ايشان بعد از چندبار بالا و پايين رفتن ، بالاخره به ته آب مى رود وقتى پايش به ته سد مى رسد مى گويد كه در يك آن با تمام وجود متوجه حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام شدم و بعد از اين توجه ، چشم خود را زير آب باز كردم ، با كمال تعجب ديدم كه دستى دنبال من مى گردد، فورا دست را گرفتم و آن دست مرا به كنار سد كشاند و من نجات پيدا كردم ،، زيرا عده اى از كاركنان كه شنا بلد بودند دستهاى خود را به طور زنجيروار به هم داده بودند تا نفر آخر بتواند مرا بگيرد و همين طور هم شد و خداوند به بركت حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام مرا از مرگ حتمى نجات داد.

نكته اى كه ايشان خيلى روى آن تاءكيد داشت اين بود كه چطور شد در يك آن متوجه حضرتش گرديده بود؟ بنده به ايشان عرض كردم كه هيچ امرى در عالم بدون علت نمى شود.

تا كه از جانب معشوق نباشد كششى

كوشش عاشق بيچاره به جايى نرسد!

و يقينا اين توجه هم بى سبب نبوده است ممكن است كه در گذشته ، شما عملى را انجام داده ايد كه به بركت آن لايق اين توجه شده ايد، يا حالت نفسانى خوبى داريد كه به واسطه آن اين عنايت نصيب شما شده است كه بتوانيد متوجه حضرتش بشويد و بدانيد خداى حكيمى كه آسمان و زمين را بر مبناى حق و حقيقت خلق كرده است كار بيهوده لايق شاءن او نيست (و كل يوم هو فى شاءن ، لايشغله شاءن عن شاءن ) و حساب كار عالم به طور دقيق در دستش هست و چه بسا اثر وضعى يك عمل بعد از ٥٠ سال ظاهر شود، چه آن عمل خوب باشد و چه بد.

خلاصه اينكه اين توجه ناگهانى شما هم به حضرتش ، به طور يقين بيجهت نبوده است و لابد جهتى بايد داشته باشد، البته ما ممكن است جهت آن را نفهميم مثل خيلى از چيزها كه جاهل به عقل و اسباب آن هستيم ، البته اين خو خيلى مهم است كه كسى بتواند اسباب توفيق و يا خذلان را به دست آورد. هرچند به طور كلى واضح است كه اسباب توفيق انسان ، اعتقاد به يگانگى حق متعال و نبوت خاتم الانبياصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ولايت اميرالمومنين على بن ابى طالبعليه‌السلام و اولاد معصوم آن بزرگوار است ، و بعد هم اطاعت خداى متعال و ترك محرمات و منهيات ولى يك كارهايى است كه ره صد ساله را مبدل به لحظه اى مى كند و انسان اوج مى گيرد و بعض كارها نيز هست كه بعكس است و انسان را خيلى سريع ذليل مى كند و از مقصد دور مى سازد. حال ممكن است كسى از روى علم و آگاهى متوجه اسباب توفيق بشود و در نتيجه لايق عنايات حضرات شود كه البته اين خيلى خوب است و ممكن است هم هست كه كسى سبب توفيقى را فراهم كند. خداوند به جاه محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام به ما ترحم نمايد و گناهان ما را با جميع تبعات آن محو نمايد. به قول شاعر:

تو كه در عالم خود زبون باشى

عارف كردگار چون باشى