قطره اشك تو، يك دريا عطش | هرم لبهاى تو، يك صحرا عطش | |
در نگاه گرم تو، حس مى شود | يك جهان ايثار، يك دنيا عطش | |
تا نبينى عاشقان را تشنه كام | آمدى درياى غيرت ! با عطش | |
تشنه بيرون آمدى تا از فرات | با تو دارد آب هم حتى ، عطش | |
تا كوير خشك لبهاى تو ديد | سوخت چون خورشيد، سرتا پا عطش | |
بى تو در ميخانه ، خم مى شكست | علقمه : شد بزم غم ، سقا: عطش | |
بعد تو، روح بلند عاطفه | قطره قطره آب مى شد، با عطش |
.