جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ ابراهيم صدقى چنين نقل مى كند:
٣٦ - يكى از كرامات مهم حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام همانا پرهيز مردم از قسم خوردن دروغ به آن حضرت است توضيح آنكه در بين عشاير و قبايل مرسوم است كه براى حل اختلافات فيما بين و روشن شدن قضايا (مانند قتل و سرقت و غيره ) متهم را به حضرت ابوالفضلعليهالسلام قسم مى دهند، و غالبا هم متهم حاضر به قسم خوردن نشده و به گناه خود اقرار مى كند، چون مى داند قسم دروغ به آن حضرت چه عاقبت سوئى برايش دارد و اين امر به تجربه رسيده است
براى نمونه اين قضيه را از يك وكيل دادگسترى در كربلاى معلى نقل مى كنم ، ايشان نقل مى كرد: فردى به قتل يك نفر متهم شده بود، اما چون بينه و شاهدى در كار نبود تا اتهام وى نزد قاضى ثابت شود، فرد مزبور شركت در قتل را انكار مى كرد. قاضى ناگزير خواست او را به قرآن كريم قسم بدهد و متهم هم حاضر شد قسم بخورد، و من از قاضى ! اجازه خواستم كه اجازه دهد متهم را به صحن حضرت ابوالفضل العباسعليهالسلام برده و به آن حضرت قسم بدهم (آن وقت ها دادگسترى در خيابان حضرت عباسعليهالسلام قرار داشت قاضى اجازه داد من دست متهم را گرفتم از دادگسترى بيرون آوردم و او را در مقابل حرم ابوالفضل العباسعليهالسلام قرار دادم و به او گفتم : به حضرت عباسعليهالسلام قسم بخور كه اين قتل از تو صادر نشده است ديدم فرد متهم ، كه منكر قضيه بوده و حتى حاضر شده بود به قرآن كريم قسم بخورد، حاضر نيست چنين قسمى بخورد! و بالاخره نيز نزد قاضى به جرم خويش اقرار كرد و حق ظاهر شد.
اين تنها يكى از كرامات حضرت اباالفضل العباسعليهالسلام بوده و از اين گونه قضايا بسيار است ، و اين جانب چون متولد شهر مقدس كربلا هستم و در آنجا سكونت داشته ام ، خيلى از اين قضايا را هم ديده و هم شنيده ام كه مجال نوشتن آنها نيست ، آنچه كه نوشتم تنها به عنوان نمونه بود.
جناب حجت الاسلام و المسلمين ، دانشمند محترم ، نويسنده توانا و صاحب تاليفات كثيره آقاى حاج شيخ عبدالرحيم عقيقى بخشايشى طى مكتوبى به انتشارات مكتب الحسينعليهالسلام چنين مرقوم داشته اند:
٣٧ - مولف محترم (چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام ) جناب آقاى شيخ على ربانى خلخالى ، از اين جانب در خواست فرمودند كه پيرامون عنايات و كرامات سقاى با وفا و جوانمرد كربلا، حضرت قمر منير بنى هاشم ابوالفضل العباسعليهالسلام كرامت يا عنايت خاصه اى را كه به خود به راى العين ديده يا به نقل موثق شنيده است ، به تصوير قلم بياورم و جهت درج در كتابى كه به اين منظور در دست تهيه دارند، تقديم نمايم
گرچه حقير خود را لايق و شايسته آن مقام نمى بيند كه از شان و بزرگوارى هاى مولا و مرادش سخن بگويد و قلم خود را به وصف فضائل آن جناب مزين و منور سازد، ولى چه بايد كرد؟ مومنى تلاشگر كه مى خواهد شاءن سرور نامى اسلام را به ثبت رسانده و به افكار عامه و جهانيان نشان دهد در خواست نقل كرامتى از آن حضرت را نموده باشد و نگارنده نيز نمونه اى مطمئن از اين كرامات را در اختيار داشته باشد، دريغ بود كه مكتوم و پوشيده باقى دارد و دعوت را نپذيرد. خصوصا آنكه انبوه شاهدان عينى آن كرامت ، هنوز زنده هستند و مى توان صحت و سقم آن را بررسى و تحقيق نمود. افزون بر آن ، پلى كه امروز به نام نامى آن سقاى بزرگوار در شهر بخشايش تاسيس يافته است شاهد زنده و معتبر اين واقعه هست ، كه هنوز بر پا مى باشد، و رخداد آن واقعه چنين است :
در سال ١٣٦٨ ش به لطف الهى موفق به احداث يك باب دبيرستان ١٢ كلاسه پسرانه با همكارى مردم در شهر نوبنياد بخشايش شدم كه شديدا مورد نياز اهالى بود و دبيرستان را نيز به نام نامى مولا علىعليهالسلام نام گزارى نموديم پس از احداث دبيرستان ، جمعى از اهالى و كشاورزان بى پناه منطقه ، درخواست نمودند پلى نيز بر روى رودخانه (اوجان چاى ) زده شود. چون رودخانه مزبور هر سال ، شش و هفت ماه زندگى و عبور و مرور آنان را فلج مى كرد و نمى توانستند از اراضى و مزارع خود، خوب بهره بردارى را در آن گير و دار نمى توانست در اولويت قرار دهد، لذا بايستى خود مردم اقدام مى كردند. از فوايد ديگر اين پل آن بود كه مى توانست اهالى را يك ساعت زودتر به شهرستان تبريز برساند. اين جانب ، به عنوان روحانى و با اين اعتقاد كه روحانيان در كارهاى دنيوى نيز همچون امور اخروى بايد به كمك و مساعدت مسلمانان برخيزند، دعوت مردم را پذيرفتند، و مصمم شدم كه مقدمات آن را فراهم سازم و چون تفاوت كار يك فرد روحانى با ديگران در اين است كه كارهاى او بايستى تحت يك عنوان و يك شعار و دين و مذهبى مردم در راه سازندگى نيز بهره گيرى نمايد، از اين رو به مناسبت آب و رود، يك مرتبه به ياد (شريعه فرات ) و (نهر علقم ) و صحنه هاى جانبازى مولا قمر بنى هاشمعليهالسلام در ذهن جلوه گر گشت ، تصميم گرفته شد كه نام زيباى آن سردار، زينت بخش اين عمليات ساختمانى قرار گيرد، يعنى نام آن (عباسيه ) باشد به خصوص از اين جهت كه مردم منطقه همانند اغلب دوستداران اهل بيتعليهمالسلام عشق و علاقه وافرى به نام و كار و هدف قمر بنى هاشمعليهالسلام دارند. در واقع ، با اين نام زيبا، تاسيس و تكميل اين پروژه ، بيمه و تضمين مى گرديد، زيرا هيچ كسى را ياراى مقابله و معارضه با اين نام نبوده و نيست
بر اين اساس پس از اخذ نقشه از راه و ترابرى استان ، به نام نامى آن بزرگ پرچمى در مسير رودخانه ، محل تاسيس اين پروژه ، بر زمين نصب گرديد و تبليغات ساختمانى آن شروع شد. پرچم مزبور در وسط رودخانه روى تلى از شن ها قرار گرفته بود و اهتزاز آن دلهاى مومنان را مبتهج و متاثر مى ساخت و افكار عمومى مردم شهر را به خود جلب و جذب مى كرد. آنان مى پرسيدند: پرچم وسط رودخانه يعنى چه ؟ و مطلعين هدف و فلسفه آن را براى آنان بازگو مى كردند و در نتيجه ، اين امر در بين مردم يك نوع آمادگى ذهنى ايجاد مى كرد و شور و شوق لازم را مى آفريد.
مع الاسف ، روزى يكى از مخالفين ناآگاه و نادان ، كه از سوى جمعى از مخالفين آگاه و سياه دل اين برنامه عمرانى ، تحريك و تقويت مى شد، به عنوان ابراز مخالفت و نشان دادن كينه و بغض خويش از تاسيس اين پل (كه فى المثل چرا به دست فلان كس صورت مى گيرد، نه به دست ديگران ؟) صبحگاهان موقع عبور از آن محل ، پرچم را از جا كنده با بى احترامى بر زمين افكنده بود، تا به اين ترتيب مخالفت خود و همفكران و دستور دهندگانانش را نشان داده باشد! آرى ، او پرچمى را كه به نام نامى سردار كربلا و سرافرازنده پرچم رشادت و شجاعت در سرزمين كربلا برافراشته شده بود، بر زمين افكنده بود و بد و بيراهى هم گفته بود، پرچمى كه در بخشايش به نيت انجام يك امر خير يعنى سازندگى و عمران و آبادانى به اهتزاز درآمده بود. پرچم روى شنها مى افتد و چوپانى كه در همان حال از آن محل عبور مى كرده اين منظره را مشاهده نموده بود شخص جسارت كننده به پرچم (كه نامش ذكر نمى شود ولى در محل ، بسيار معروف و شاخص به بدكردارى است ) پس از اين عمل ، به منظور كمك به يكى از كشاورزان خويشاوند خويش كه در حال درو كردن يونجه و علوفه بوده است مى رود. خويشاوند وى به وسيله دستگاه كانوا مشغول چيدن يونجه بوده است كه يك مرتبه در دهنه تيغ كانوا گير مى كند و دستگاه را از كار باز مى دارد. اين آقا به عنوان باز گشودن تيغ كانوا دستش را جلوى تيغ مى برد تا به اصطلاح مانع را از جلوى آن رد كند، ناگهان تيغ رها و آزاد مى گردد و در دم ، چهار انگشت او را قطع كرده و به زمين مى افكند!
كشاورزان به سرعت او را همراه انگشتان قطع شده به تبريز مى رسانند ولى پزشكان معالج موفق به معالجه قطعى وى نمى گردند و او پس از چند روز اقامت در شهر، به حالت ياس به آبادى بر مى گردد، در حاليكه چهار انگشت را از دست داده و در آبادى شهرت يافته بود كه آقا ابوالفضل العباسعليهالسلام دست او را بريده است ! اعاذنا الله من شرور انفسنا.
وقوع اين حادثه دلخراش كه بلافاصله در پى اهانت وى به پرچم عباسىعليهالسلام رخ داده بود، باعث گرديد كه اعتقاد و تصميم مردم به اين پروژه عمرانى بيشتر جلب شود و كارها را با عزم و اراده مذهبى و مردمى به سرعت و تلاش فراوان تعقيب نمايند. در نتيجه پلى را كه اگر دولت مى خواست بسازد احداث آن حداقل چند سال به طول مى انجاميد، به بركت كرامت و عنايت ويژه آن بزرگوار (يك پل صد مترى ده دهنه طول و هشت متر و ١٠ سانت عرض با بهترين وسايل روز و نقشه مهندسى تيپ اداره راه و ترابرى ) در مدت ٩ ماه و با هزينه ٩ ميليون تومان ساخته و پرداخته شود، به گونه اى كه سرعت عمل و در عين حال استحكام فنى كامل پل ، موجب اعجاب و تحسين مهندسين بازديد كننده ، به ويژه معاونت محترم وزارت راه و ترابرى وقت جناب آقاى مهندس دهگان و معاونش مهندس عطاريان و ديگران واقع گردد. در حال حاضر، پرچم مزبور هنوز روى پل عباسيه (واقع در بخشايش ، ١٠٠ كيلومترى تبريز، مركز دهستان مهران رود شمالى كه اخيرا مبدل به شهر شده است ) در اهتزاز است و هم اكنون نيز مردم آن منطقه ، به ويژه رانندگان ، نذورات خويش را به صندوق نصب شده مى ريزند تا صرف چراغها و هزينه هاى نگهدارى آن پل گردد. ضمنا در طول تاسيس اين پل ، نه از دماغ كسى خون آمد و نه حادثه اى رخ داد و اين پل از اعتبار و احترام خاصى برخوردار مى باشد حقير كه متصدى انجام و تامين آن پل بودم با لطف الهى و با استمداد از نام اين بزرگ مرد شجاع آنچنان به سهولت و آسانى انجام مى پذيرفت كه ساختن آن آسانتر از احداث يك بام كوچك ٣*٤ به نظر مى آمد و هيچ نوع حادثه اى هم در طول عمليات پيش نيامد با اين كه هر روز بيش از صد نفر از افراد غير حرفه اى مشغول كار مى شدند كه اصولا از شيوه هاى ايمنى مطلع نبودند، همه اين مسايل را از عنايات خاصه آن بزرگ ايثار گر صحنه كربلا مى دانيم از اين رو اين پل هم به نام نامى او (پل عباسيهعليهالسلام ) ناميده شده است و پرچم هاى منصوب به آن بزرگ هم بر فراز آن پل در اهتزاز و هر سال تجديد مى گردد. اين بود واقعه و خاطره اى كه از كرامت و عنايت و نام نامى آن بزرگ پرچمدار در خاطر داشتم خدا ما و شما را از شفاعت و عنايت آن بزرگوار بهره مند سازد. آمين