9%

حكايت بيست وپنجم: امير اسحاق استر آبادى

اين قصه را علامه مجلسى در بحار از والد خود نقل كرده است و حقير به خط والد ايشان جناب آخوند ملا محمّد تقى در پشت دعاى معروف به حرز يمانى ديدم مبسوط تر از آنچه در آنجا است با اجازه براى بعضى وما ترجمه نوشته آن را نقل مى كنيم:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحمد للَّه رب العالمين والصلوة على اشرف المرسلين محمّد وعترته الطاهرين » وبعد به تحقيق كه سيّد بزرگوار ومحترم جناب آقاى امير محمّد هاشم از من خواهش كرد كه اجازه دهم براى او حرز يمانى را كه منسوب است به امام پرهيزكاران وبهترين خلق بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله يعنى حضرت علىعليه‌السلام .

پس من به او اجازه دادم كه اين دعا را از من به سندهاى من از سيد عابد زاهد، امير اسحاق استر آبادى كه مدفون است در كربلا از مولاى ما، خليفة اللَّه تعالى، حضرت مهدىعليه‌السلام روايت كند.

سيّد گفت: من در راه مكّه از قافله عقب ماندم و از زندگى نااميد شدم و مانند كسى كه در حال مرگ است به پشت خوابيدم. و شروع به خواندن شهادتين كردم كه ناگهان بالاى سر خود مولاى ما ومولى العالمين، خليفة اللَّه على الناس اجمعين را ديدم كه فرمود: «اى اسحاق بلند شو». پس بلند شدم در حاليكه تشنه بودم. مرا سيراب كرد و در رديف خود مرا سوار كرد و من شروع كردم به خواندن اين حرز و حضرت آن را اصلاح مى كرد تا زمانى كه تمام شد. ناگهان خود را در ابطح ديدم. آنگاه از مركب پايين آمدم و آن حضرت غايب شد و قافله بعد از نُه روز رسيد.

بين اهل مكّه اين گونه شايع شد كه من طى الارض كردم و من خود را بعد از اداى مناسك حج پنهان كردم. واين سيّد به صورت پياده چهل مرتبه حج كرده و وقتى به قصد زيارت امام على بن موسى الرضاعليهما‌السلام از كربلا آمد بود، در اصفهان به خدمت او رسيدم. او مى گفت بدهكارى او هفت تومان است كه بابت مهريه بايد به همسرش بدهد و همين مقدار هم نزد يكى از اهالى مشهد داشت.

او در خواب ديد كه اجلش نزديك شده گفت كه: من به مدّت پنجاه سال در كربلا بودم براى اينكه در آنجا بميرم وحالا مى ترسم كه مرگ من در غير از آن مكان فرا برسد.

پس وقتى بعضى از برادران ما از حال او آگاه شدند آن پول را ادا كردند وبخاطر خدا ما را با او فرستادند. آنگاه او گفت: وقتى سيّد به كربلا رسيد ودين خود را ادا كرد مريض شد ودر روز نُهم مُرد ودر منزل خود دفن شد ومن از اين گونه كرامات از او در مدّت (قرض، بدهكارى).

اقامتش در اصفهان ديده بودم.

و براى روايت كردن اين دعا اجازه هاى بسيارى به من داده شده است ومن به همان بسنده كردم واميدوارم كه در محلهاى مستجاب شدن دعاها مرا فراموش نكند. از او خواهش مى كنم كه اين دعا را نخواند مگر براى خدا وهمچنين براى هلاكت دشمن خود نخواند هر چند فاسق باشد يا ظالم. وآنرا به خاطر جمع كردن مال دنيا نخواند.

بلكه شايسته است براى نزديك شدن به خداوند تبارك وتعالى وبراى دفع ضرر شياطين انس وجن از او وهمه مؤمنين خوانده شود. واگر براى او امكان دارد درباره اين مطلب قصد قربت نمايد وگرنه ترك كردن همه مطالب اولى است به غير از قرب (نزديكى) به خداوند بلند مرتبه.

خاتم العلماء، شيخ ابو الحسن شريف شاگرد علامه مجلسى در انتهاى كتاب (ضياء العالمين) اين حكايت را تا ورود سيّد به مكّه از استادش از والدش نقل كرده.

آنگاه گفت: پدر شيخ من گفت: آنگاه من نسخه دعا را كه بر تصحيح امامعليه‌السلام بود گرفتم وبه من اجازه داد كه آنرا از امام روايت كنم واو نيز به فرزند خود كه شيخ مذكور من بود وآن از جمله اجازات شيخ من بود براى من والان چهل سال است كه آنرا مى خوانم واز آن خير بسيارى ديدم.

آنگاه قصه خواب سيّد را به او گفت: كه به او در خواب گفتند: «در رفتن به كربلا شتاب كن كه مرگ تو نزديك شده». واين دعا به طورى كه ذكر شد در جلد دوّم باب نوزدهم بحار الانوار موجود است.