علاّمه مجلسى، در کتاب حق اليقين از شيخ صدوق وشيخ طوسى وشيخ طبرسى وبه سند صحيح از محمد بن ابراهيم بن مهزيار، يا على بن ابراهيم مهزيار اهوازى،(٣٣) روايت کرده اند که گفت: بيست حج انجام دادم، ودر همه آنها قصد کردم که به محضر امام زمان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف برسم، ولى به اين توفيق وسعادت دست نيافتم، تا اين که يک شب در بسترم خوابيده بودم گوينده اى را ديدم به من گفت: (اى على بن ابراهيم، به تو اجازه داده شد که امسال به حج بيايي).(٣٤)
ازخواب بيدار شدم، بسيار خوشحال بودم، به نماز ايستادم، هم چنان نماز مى خواندم تا سپيده سحر دميد، نماز صبح را خواندم، سپس از خانه بيرون رفتم تا از کاروان هاى حج، پرس وجو کنم، کاروانى را ديدم که آماده حرکت است، با اولين کاروان به سوى مکّه حرکت کردم تا به کوفه رسيديم(٣٥) در آنجا از اسب پياده شدم ووسائل سفر را به افراد مورد اطمينان سپردم، سپس به جستجوى فرزند امام حسن عسکرىعليهالسلام پرداختم، ولى هر چه جويا شدم وجستجو کردم او رانيافتم، از کوفه با نخستين کاروان به سوى مدينه حرکت کردم، وقتى به مدينه رسيدم، بى درنگ وسائل سفر را به افراد مورد اطمينان سپردم ودر آنجا نيز به جستجو ادامه دادم، هيچ خبر واثرى از حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيافتم. هم چنان در جستجو وآرزوى ديدار بودم، تا اين که کاروان به سوى مکه حرکت کرد، باهمراهان به سوى مکه روانه شديم، در آنجا نيز اثاثيّه خود را به دوستان سپردم، وبه جستجو پرداختم، ومکرر از آل امام حسن عسکرىعليهالسلام جويا مى شدم، ولى خبر واثرى از آنها نمى يافتم در ميان اميد ونااميدى، در فکر فرو رفته بودم وخودم را سرزنش مى کردم که لابد لياقت ديدار نداری.
تا اين که شبى تصميم گرفتم براى طواف کعبه بروم، منتظر ماندم تا خلوت شد، آن گاه به طواف کعبه پرداختم، واز درگاه خداوند مى خواستم که مرا به آرزويم، ديدار حضرت حجّت، برساند. در اين ميان ناگاه يک جوان خوش سيما وخوشبو را ديدم که دو لباس احرام پوشيده، يکى را به کمر بسته، وديگرى را بر دوش افکنده وطرف ديگر ردا را به دوش ديگر برگردانده است. او به من متوجه شد وگفت: تو کيستي؟ گفتم: من از اهالى اهواز هستم. گفت: آيا ابن خصيب اهوازى را مى شناسي! گفتم: آرى، خدا رحمتش کند از دنيا رفت.
گفت: خدا او را رحمت کند، که روزها روزه مى گرفت وشب ها در مقام بندگى به عبادت مى پرداخت،(٣٦) وقرآن تلاوت مى کرد واز دوستان ما بود. سپس گفت: (آيا در اهواز، على بن ابراهيم مهزيار را مى شناسی؟)
گفتم: خودم هستم. گفت: خوش آمدى اى ابوالحسن، آيا صريحان را مى شناسی؟ گفتم: آری؛ گفت: آنها کيستند؟
گفتم: محمد وموسى هستند.
گفت: آن نشانه اى راکه بين تو وامام حسن عسکرىعليهالسلام بود چه کردی؟
گفتم: نزد من است.
گفت: نشانم دهيد. آن را که انگشترى زيبا بود ودر نگينش نام محمد وعلى نوشته شده بود، از جيبم درآوردم به آن جوان نشان دادم. وقتى که آن را ديد سخت گريه کرد وناله سرداد، در حالى که مى گفت: (خدا تو را رحمت کند اى ابامحمد، تو امام عادل، فرزند امامانعليهمالسلام ، وپدر امام بودى، خداوند تو را در فردوس اعلاى بهشت همنشين پدرانت نمود).
سپس فرمود: اى ابوالحسن، (پسر مهزيار) به خانه ات برو، وخود را مهيا کن، وقتى که يک سوم از شب گذشت ودو سوم از شب باقى ماند نزد ما بيا، که به خواست خداوند به آرزويت خواهى رسيد.
ابن مهزيار مى گويد: به اقامت گاه خود رفتم، ودر اين انديشه بودم، وکارهايم را انجام دادم، وآماده شدم، وپس از گذشت يک سوم از شب، سوار بر اسب شده وبه سوى شعب (که به آن جوان وعده ملاقات داده بودم) رهسپار شدم، وقتى به آنجا رسيدم، همان جوان را ديدم، به من خوش آمد گفت، آن گاه فرمود: (اى ابوالحسن، خوشا به حال تو، آقا اجازه ملاقات به تو داد، سواره حرکت کرد، ومن نيز به دنبالش سواره حرکت کردم، تا اين که مرا به منا وعرفات برد، واز آنجا گذشتيم، وبه پايين گردنه کوه طائف رسيديم در اين هنگام به من فرمود: اى ابوالحسن، پياده شو، وآماده نماز شب باش، او پياده شد، من نيز پياده شدم، مشغول نماز شديم، پس از نماز، به من فرمود: نماز صبح را بخوان، ولى طول نده، من نماز صبح را به گونه اى مختصر بجا آوردم، او پس از نماز، به سجده رفت وصورت بر خاک ماليد وسپس، سوار مرکب شد، به من نيز گفت سوار شو، سوار شدم. وبه راه خود ادامه داديم، تا اين که او به بالاى عقبه کوه رفت ومن نيز همراهش بودم، در آنجا به من گفت: (نظر کن آيا چيزى مى بيني؟).
____________________
پى نوشت ها :
(١) صحيح مسلم، کتاب الايمان، باب نزول عيسي... حديث ٢٢٥. وصحيح مسلم کتاب الأمارة باب قوله لاتزال طائفة من امتى ظاهرين على الحق حديث ٣٥٤٧. ومسند احمد، باقى مسند الکثيرين، مسند جابربن عبدالله، حديث ١٤١٩٣، مسند احمد. مسند جابر بن عبدالله حديث ١٤٥٩٥. (٢) صحيح بخارى، کتاب احاديث الانبياء نزول عيسى، حديث ٣١٩٣، صحيح مسلم، کتاب الايمان، باب نزول عيسى بن مريمعليهاالسلام حاکماً بشريعة نبيّنا محمّد، حديث ٢٢٢و کتاب الأيمان باب نزول عيسى ٢٢٤؛ مسند احمد، مسند ابو هريره، حديث ٧٣٥٥ ومسند احمد باقى مسندالکثيرين باقى المسند السابق حديث ٨٠٧٧. (٣) سنن ابى داوود، کتاب المهدى، حديث ٣٧٣٥. (٤) همـان، در بعضى از روايات به جاى واژه (لا تذهب الدّنيا)، (لا تنقضى الدّنيا) آمده است (همـان، حديث ٣٧٣٤). (٥) سنن ترمذى، کتاب الفتن، باب ما جاء فى المهدى حديث ٢١٥٧. (٦) سنن ابى داود: کتاب المهدى حديث ٣٧٣٤. (٧) سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب خروج المهدى، حديث ٣٧٣٥. (٨) همان، حديث ٤٠٧٦. (٩) سنن ابى داوود، کتاب المهدى، حديث ٣٧٣٦. (١٠) سنن ترمذى، کتاب الفتن عن رسول الله، باب ماجاءَ فى المهدى، حديث ٢١٥٨. (١١) سنن الترمذى، حديث ٤٠٧٢ (مطابق عدد گذارى جهاني). (١٢) همان مدرک، حديث ٤٠٧٣. (١٣) همان، حديث ٤٠٧٥. (١٤) سنن ترمذى، حديث ٤٠٧٤. (١٥) سنن ترمذي: حديث ٤٠٧٦. (١٦) همان، حديث ٤٠٧٧. (١٧) مستدرک الصّحيحين، ج ٤، ص ٥٥٧. (١٨) حلية الاولياء، ج ٣، ص ١٠١. (١٩) کنز العمّال، ج ١٤، ص ٥٩٨، حديث ٣٩٦٨٢. (٢٠) مجمع الزوائد، ج٧، ص ٣١٦ ـ ٣١٧. (٢١) المعجم الاوسط طبرانى، ج ١، ص ١٣٦، حديث ١٥٧. (٢٢) کتاب هاى صحاح اهل سنت عبارت اند از: صحيح بخاري؛ صحيح مسلم؛ سُنن ابى داوود؛ سُنن (جامع) ترمذي؛ سنن ابن ماجه وسنن نسايى که در بين اهل حديث به (صحاح سته) مشهور است وعده اى ازمحدثين کتاب الموطاء ابن مالک والتاج الجامع للأصول فى احاديث الرسول، شيخ منصور على بن عبدالرحمان را هم جز صحاح اهل سنت شمرده اند، گرچه قول اقواء همان صحاح سته است (ويراستار). (٢٣) ابو داوود در سنن خود، کتابى به عنوان (کتاب المهدي) قرار داده، همان گونه که ترمذى در سنن خود تحت عنوان (کتاب الفتن عن رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم ) بابى به نام (باب ما جاء فى المهدي) قرار داده است، وهمين طور ابن ماجه در سنن خود در کتاب الفتن، بابى تحت عنوان (باب خروج المهدي) تنظيم نموده است. (٢٤) الکنى والالقاب محدّث قمى، ج ١، ص ١٦٥. (٢٥) حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از ناحيه پدران از نسل امام حسينعليهالسلام است، ونظر به اين که مادر امام باقرعليهالسلام به نام فاطمه، دختر امام حسنعليهالسلام بود، امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از اين ناحيه، از نسل امام حسنعليهالسلام نيز مى باشد (مترجم). (٢٦) ضبط صحيح اين دو کلمه (هَرَجْ ومَرَجْ) است ولى بر اثر کثرت استعمال (هَرْج ومَرجْ) خوانده مى شود. (ويراستار). (٢٧) کشف الغمه، ج٢، ص ٤٩٨ باب ذکر علامات قيام القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف ومدة أيام ظهوره، وشرح سيرته وطريقته وطرف مما يظهر فى دولته؛ منتخب الانوار المضيئه فى اثبات ذلک من جهة العامة،فصل ٤، ص ٤٥؛ کفاية الآثر، ص٦٢، باب ما جاء عن جابر بن عبدالله الأنصارى عن رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم فى النصوص على الأئمة الأثنى عشر. (٢٨) وکيل امام حسن عسکرى درقم. (٢٩) کمال الدّين، ص ٣٨٤و ٣٨٥؛ و٣٧٠ باب ماروى عن ابى محمد الحسن العسکرى من وقوع الغيبة بابنه القائم وانه الثانى عشر من الأئمة، حديث١. اعلام الورى، ص ٤٣٩، فصل سومع فى ذکر النصوص عليه من جهة ابيه الحسن بن على خاصة ومنتخب الأنوار المضيئة: ص ١٤٣ الفصل العاشر فى ذکرمن شاهد فى ذکر من شاهده من شيعته وحظى برؤيته. (٣٠) اعلام الورى، ص ٤٤١، فصل سوم. (٣١) وى نخستين نايب خاص حضرت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. (٣٢) اعلام الورى، فصل سوم، ص ٤٤٢. (٣٣) ر.ک به کمال الدين: ص ٤٦٥ حديث ٢٢ باب ٤٣ ذکر من شاهد القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف ووراه وکلمه، و(دلائل الأمامة): ص ٢٩٦ باب معرفة من شاهد صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف فى حال الغيبة وعرفه. (٣٤) محدّث قمى (ره) مى نويسند: آن گونيده گفت: (اى فـرزند مهزيار! امسال به حج بيا که به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى رسي). (منتهى الآمال، ج ٢، ص ٢٩٦). (٣٥) در آن وقت مسير حج از اهواز، به سوى کوفه واز آنجا به سوى مکه بود. (٣٦) مرحبا بـر قومـى که داد بنـدگى را داده انـد روزها با روزه ها، شب ها در مقام بندگى ايستاده اند.