فصل پنجم: در بيان احوال بنى اسرائيل بعد از بيرون آمدن از دريا و حيران شدن ايشان در زمين، و ساير احوالى كه در اين مدت بر ايشان وارد شده
على بن ابراهيم روايت كرده است كه: چون بنى اسرائيل از دريا بيرون آمدند در بيابانى فرود آمدند، گفتند:اى موسى!ما را هلاك كردى، از آبادانى به بيابانى آوردى!نه سايه هست و نه درختى و نه آبى.
پس حق تعالى ابرى بر ايشان فرستاد كه در روز سايه بر ايشان مى افكند و شب من بر ايشان نازل مى شد، و بر گياه و سنگ و درخت مى نشست كه غذاى ايشان بود، و در پسين مرغهاى بريان بر خوانهاى ايشان مى افتاد مى خوردند، چون سير مى شدند مرغ به امر خدا زنده مى شد پرواز مى كرد!
موسىعليهالسلام سنگى داشت كه در ميان لشكر مى گذاشت و عصا را بر آن مى زد دوازده چشمه از آن جارى مى شد، و بسوى هر سبطى يك چشمه جارى مى شد و ايشان دوازده سبط بودند.
چون مدتى بر اين حال ماندند گفتند:اى موسى!ما صبر نتوانيم نمود بر يك طعام، پس دعا كن پروردگار خود را كه بيرون آورد براى ما از آنچه مى روياند زمين از سبزى و خيار و فوم و عدس و پياز، فرمود: فوم، گندم است و بعضى گفته اند سير است، و بعضى