12%

مردم شناسى امام مجتبىعلیه‌السلام

ابن اثیر یادآور مى شود هنگامى كه كلام امام بدین جا رسید: در مردم از هر سو فریاد و بانگ برآوردند كه ما ماندن در اینجا و زندگى را ترجیح مى دهیم و شعار زندگى، زندگى سردادند.(۹۲)

مردم! در واقع، صلح را بر امام تحمیل كردند و آن حضرت به ناچار تسلیم پیشنهاد معاویه و درخواست همراهان خویش شد. آیا با توجه به وضعیت ویژه و جو خاصى كه پیش آمده بود آیا امامعلیه‌السلام راه دیگرى هم در پیش داشت؟

امام مجتبىعلیه‌السلام هنگامى كه خواست صلحنامه را امضاء كند، در خطبه اى به همگان خاطر نشان ساخت: اى مردم! پیشوا وامیر شما مائیم ما میهمانان شمائیم، ما اهل بیت پیامبر شمائیم، ما كسانى هستیم كه خدا پلیدى را از ما دور داشته است. و این كلام را چند بار تكرار نمود و همه ى اهل مجلس گریستند.(۹۳)

این كلام، به نوبه خود، هشدارى به مردم و تذكارى دیگر از اختصاص خلافت به امام مجتبىعلیه‌السلام بود ولى مگر گوش شنوایى وجود داشت؟ چنان كه پس از امضاء ترك مقابله (صلحنامه) نیز با پیشنهاد معاویه، امام خطبه خواند و در حضور همگان این چنین فرمود: اى مردم، خدا شما را توسط نخستین ما (پیامبر اكرم) هدایت كرد و به وسیله آخرین ما خون شما را حفظ نمود.(۹۴)

امامعلیه‌السلام حدود پنج ماه و نیم خلافت كرد و پس از مسأله امضاء ترك مخاصمه (صلحنامه)، در جهت باز داشتن معاویه از اقدام به نسل كشى، به سوى مدینه حركت كرد.

مردى در محضر امامعلیه‌السلام نسبت به این صلحنامه اعتراض كرد. امام پاسخ داد: حكومت بنى امیه همان است كه رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در خواب دیده بود كه بنى امیه یكى پس از دیگرى به بالاى منبر او رفت و آمد دارند، وقتى از خواب بیدار شد، به خاطر او سوره انا اعطیناك الكوثر و نیز سوره( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ) نازل گردید.(۱۰۰)

اكنون كار من، شما را خشمگین و ناخشنود كرد، زیرا از حكمت و مصلحت این كار بى اطلاع هستید، یقین بدانید كه اگر من این كار را انجام نمى دادم یك نفر از شیعیان ما، بر روى زمین باقى نمى ماند.(۱۰۱)

معاویه، نسل كشى نسبت به شیعه انجام مى داد و حمام خون به راه مى انداخت. شبیه این مطلب را امام صادقعلیه‌السلام از امام مجتبىعلیه‌السلام نقل مى كند هنگامى كه به آن حضرت گفته شد: اى خواركننده مؤمنان! و حضرت در پاسخ فرمود: من خوار كننده مؤمنین نیستم، بلكه با این كارم به آنان عزت دادم، چون دیدم شما از نظر نظامى بر آنان غالب نمى شوید، و امر خلافت را واگذار كردم و از این راه سدى، سر راه خون ریزى معاویه، ایجاد كردم.(۱۰۲)

نسایى محدث معروف اهل سنت هنگامى كه وارد شام شد وحدیثى در فضیلت علىعلیه‌السلام بر زبان آورد، از او خواستند درباره فضیلت معاویه نیز حدیثى از پیامبر خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل كند. گفت كه من حدیثى در فضیلت معاویه ندارم، جز اینكه پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره او فرمود: خداوند هرگز شكم او را سیر نكند! مردم شام بر سرش ریختند و آن قدر او را كتك زدند كه در زیر دست و پا از دنیا رفت.

البته احادیثى از رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره معاویه داریم كه حضرت فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمْ مُعَاوِيَةَ يَخْطُبُ عَلَى الأَعْوَادِ فَاقْتُلُوهُ .... اگر معاویه را روى منبرم دیدید پس او را بكشید.»(۱۰۳)

احمد حنبل در مسند خود در مذمت معاویه و عمروعاص ولعن آنها، در حدیثى معروف، اسم معاویه و عمروعاص را حذف كرده است و به جاى آن فلان و فلان آورده است.(۱۰۴)

امام حسینعلیه‌السلام در پاسخ مروان (كه باید با یزید بیعت كند)، فرمود: بیعت با او دفن اسلام وفاتحه اسلام است.

ونیز فرمود:لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یَقُولُ: « الْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أَبِی سُفْیانَ فَإِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ عَلى‏ مِنْبَرى فَابْقِرُوا بَطْنَهُ» وَقَدْ رَآهُ اهْلُ الْمَدینَةَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَلَمْ یَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُ اللَّهُ بِیَزیدِ الْفاسِقِ ؛(۱۰۵) از پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شنیدم كه فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر منبر من دیدید، شكمش را بشكافید. و مردم مدینه او را بر منبر پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دیدند ولى شكمش را پاره نكردند، در نتیجه مبتلا به حكومت یزید فاسق شدند.

تنها براى حكومت معاویه روز جمعه، پس از انعقاد صلح نامه تحمیلى، در نخیله (در قسمت بیرونى شهر كوفه، منطقه اى است كه أمیر المؤمنینعلیه‌السلام سخنرانیهاى عمومى خود را با مردم در آنجا انجام مى داد و خطبه مى خواند) خطبه اى ایراد كرد و در ضمن آن چنین گفت: «مَا قَاتَلْتُكُمْ لِتُصَلُّوا , وَلَا لِتَصُومُوا , وَلَا لِتَحُجُّوا , وَلَا لِتُزَكُّوا , وَقَدْ أَعْرِفُ أَنَّكُمْ تَفْعَلُونَ ذَلِكَ , وَلَكِنْ إِنَّمَا قَاتَلْتُكُمْ لِأَتَأَمَّرَ عَلَيْكُمْ , وَقَدْ أَعْطَانِي اللَّهُ ذَلِكَ وَأَنْتُمْ لَهُ كَارِهُونَ إِنِّی کُنْتُ مَنَّیْتُ الْحَسَنَ وَ أَعْطَیْتُهُ أَشْیَاءَ وَ جَمِیعُهَا تَحْتَ قَدَمَیَّ لَا أَفِی بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا لَهُ(۱۰۶)

من با شما مقاتله و جنگ ننمودم كه نماز بگزارید یا روزه بگیرید یا حج انجام دهید یا زكات پرداخت كنید چون خودتان این كارها را انجام مى دهید و نیازى به من ندارید بلكه خواستم كه به شما امارت و حكومت داشته باشم و این خدا بود كه این خواسته را به من عطا نمود هر چند شماها كراهت داشتید من به حسن تأمین ها دادم هر چه به او قول داده ام همه را زیر پا مى نهم به هى چكدام از آنها وفا نخواهم نمود.

در حالى كه قرآن مى فرماید:( الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ ) (حج ۴۱) ولى معاویه مى گوید من به نماز و روزه و حج و زكات كارى ندارم.

در پى سخنان فوق بود كه سلیمان بن صرد به امام گفت با وجود چهل هزار سرباز چرا صلح با او را پذیرا شده اى؟ امام فرمود: كان ذالك فما ترى الان؟ - چهل هزار سرباز داشتم ولى آنچه كه فرمان بردار هستند چند تن اند؟ - در این هنگام حجر بن عدى فرمود: «اما والله لو درت انك تفى ذالك الیوم ومتنا معك » دوست دارم مقاتله با معاویه را آغاز كنى و كار به شهادت منجر شود و در ركاب تو شهید شویم.(۱۰۷)

ولى امام جنگ با معاویه را به صلاح مسلمانان ندید. تحقق پیشى بینى امام مجتبىعلیه‌السلام سیماى معاویه را كسى همچون امام مجتبىعلیه‌السلام شناسائى نداشت ولى پس از شهادت امام حسن مجتبىعلیه‌السلام دو مسأله، براى همگان آشكار شد: نخست آن كه معاویه، جز خود و خط خود را تحمل نكرده، حتى به نسل كشى دست مى زند. و دیگر آن كه او به هیچ وجه نسبت به تعالیم اسلام متعبد نیست و فقط به ظاهر، دم از اسلام مى زند و صلح تحمیلى امام مجتبىعلیه‌السلام معاویه را وادار كرده بود تا مخالفان خود را كمى تحمل كند و نیز به ظاهر نسبت به اسلام تعهد به خرج دهد لكن پس از شهادت آن حضرت آن سوى چهره ء معاویه بهتر آشكار گشت.

اولا : معاویه دستور داد تا به طور كلى نقل احادیث در رابطه با ولایت اهلبیتعلیه‌السلام تعطیل گردد.

ثانیا : جعل احادیث پیرامون منقبت بنى امیه، عثمان واعوان وانصار أموى رایج گردد.

ثالثا : هر كس، با خط مشى معاویه سازگار نباشد، زندانى و دربدر یا مقتول و كشته شود.