در تورات كه كتاب آسمانى يهوديان دنياست، قصه حضرت آدم و حوا چنين نقل شده است:
خدا حضرت آدم و حوا را به بهشت برد و به آنها گفت: از نعمت هاى اينجا استفاده كنيد و فقط از اين درخت دورى كنيد. اگر از ثمره اين درخت بخوريد فوراً مى ميريد.
آنها ابتدا از آن درخت نخوردند، اما بعد شيطان نزد آنها رفت و گفت: چرا از ثمره اين درخت نمى خوريد؟ گفتند: چون خدا فرموده است نخوريد.
گفت: آيا مى دانيد چرا خدا شما را از خوردن ثمره اين درخت منع كرده است؟ گفتند: خدا فرموده اگر از ثمره اين درخت بخوريد مى ميريد. شيطان گفت: خير، چنين نيست. اين درخت، درخت معرفت است و خدا چون خودش معرفت دارد و نمى خواهد ديگران معرفت پيدا كنند، به شما اجازه خوردن ميوه هاى اين درخت را نداده است.
اكنون شما لخت و عور هستيد عورت شما پيداست و اين عيب است، اما چون معرفت نداريد نمى فهميد. اگر از ميوه اين درخت بخوريد مى فهميد.
آنها نيز از ميوه آن درخت خوردند و پس از آن به يكديگر نگاه كردند و گفتند: چرا ما اين چنين هستيم؟ چرا عورتمان پيداست؟ و بدين ترتيب درك و معرفت پيدا كردند. خدا نيز فرمود: حال كه از ثمره آن درخت خورديد بهشت ديگر جاى شما نيست.
نتيجه اين داستان اين است كه العياذبالله خدا به آدم و حوا دروغ گفت، اما شيطان راست گفت. خدا نمى خواست آنها بفهمند كه لخت بودن عيب است و نمى خواست معرفت پيدا كنند، اما شيطان حقيقت را براى آنها روشن ساخت! اين حرفها و بدعت ها در حال حاضر به عنوان دين در دنيا مطرح است.