33%

انواع وسواس

وسواس به چهار گونه تقسيم مى شود:

١ - وسواس آلودگي: که به شکل شست وشو ظاهر مى شود. خانم ها و افراد مذهبي، از ديد پاکى و نجسى و ديگران از ديد آلودگى به مسأله مى نگرند.

٢ - وسواس شک و ترديد: اين افراد به هر کس و هر چيزى شک دارند و تا آنجا پيش مى روند که عرصه براى آنان تنگ و زندگى غيرقابل تحمل مى شود.

٣ - وسواس وارسي: اين گونه افراد مرتب هر چيز را مورد بازرسى قرار مى دهند، ولى مجددا نسبت به آن شک مى کنند.

مثلاً هنگامى که مى خواهند از خانه بيرون روند، چندين بار اجاق گاز را کنترل مى کنند که خاموش باشد، ولى وقتى بيرون مى روند، باز هم شک دارند که اجاق روشن نمانده باشد.

٤ - وسواس تقارن: افرادى که هميشه تلاش دارند همه چيز در زندگى و محيط اطراف آنان نظم هندسى داشته باشد و هر چيزى که نيم ميلى متر جا به جا شده باشد، آنان را آزرده مى سازد.

وسواس هاى فکرى

ميل هاى ناگهاني، فکرها و تصورهاى بى معنى و گاه تنفرانگيزى هستند که ناخودآگاه به ذهن شخص وارد مى شوند و او مى کوشد آنها را از ذهن خود خارج کند، براى مثال ممکن است افکار کفرآميزى به ذهن فرد مؤمنى خطور کند که به هيچ وجه علاقه اى به آن نداشته باشد و از آمدن چنان فکر و خطور کفرآميزى به شدت ناراحت مى شود يا مادرى که فرزند خود را بسيار دوست دارد، دچار اين نگرانى شود که نکند ناگهان کودک خود را از پنجره پرتاب کند يا خانم جوانى اين فکر تکرارى را هميشه در ذهن داشت که شوهر او در يک حادثه رانندگى کشته شود، همراه با اين تفکر تصور روشنى از اين حادثه به ذهن او مى آمد.

مردى اين ترديد تکرارى را به زور وارد ذهن کرده بود که ممکن است در هنگام رانندگى با عابرى برخورد کند.

و نمونه هاى فراوان ديگر از اين نوع وسواس فکري.

دل، محل خطور

دل آدمى هرگز خالى از فکر و خيال نمى باشد، بلکه هميشه محل خطور خواطر و ورود خيالات و افکار مى باشد. اگر چه گاهى انسان ملتفت نيست به آنچه در خاطر او مى گذرد. در اين جهت دل، مانند نشانه اى است که از اطراف و جوانب تيرها به سوى آن افکنده يا حوضى که آب از نهرهاى بسيار بر آن جارى باشد، يا خانه اى که درهاى بى شمار داشته باشد و از آن درها اشخاص مختلفه داخل آن خانه شوند، يا آيينه اى که در مکانى نصب شده و صورت هاى بى حد از جلوى آن بگذرند.

پس دل که لطيفه اى است از لطايف الهيه، پيوسته معرکه تاختن خيالات و افکار است تا قطع علاقه نفس از بدن شود و از گزيدن مار و عقرب طبع فارغ شود و چون هر فکر و خيالى را سببى و منشأى است، پس منشأ خيالات رديه و افکار باطله و فاسده، شيطان و باعث خواطر محمود و افکار حسنه، فرشته است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فِى الْقَلْبِ لُمَتانٌ: لُمَةٌ مِنَ الْمَلِک إيعادٌ بِالْخَيرِ وَ تَصْديقٌ بِالْحَقِّ وَ لُمَةٌ مِنَ الشَّيطانِ إيعادٌ بِالشَّرِ وَ تَکذيبٌ بِالْحَقِّ؛(٥٤) در دل آدمى دو نوع افکار و خواطر وارد مى شود: يکى از جانب فرشته و آن، افکارى است که مشتمل است بر عزم بر امور خير و اراده آنها، تصديق امور حقه واقعيه و ديگرى از جانب شيطان و آن، خاطرى است که متضمن عزم بر امور شر و تکذيب امور حقه است.

مخفى نماند آنچه که به خاطر آدمى مى گذرد و افکارى که دل او را مشغول مى کند، دو قسمند: اول افکارى که محرک انسان بر عملى و موجب رغبت بر آن عمل و اراده آن فعل مى شوند و آن بر دو قسم است: زيرا آن فعلى که فکر آدمى محرک به جا آوردن آن مى شود يا کار خير است يا کار بد، دوم افکارى که محرک بر انجام کارى و مبدأ عملى نيستند، بلکه فقط محض خيال و مجرد فکر و تصور مى باشد، اگر چه به وسيله اين افکار، نفس را صفاتى يا کدورتى حاصل شود که باعث بعضى افعال خير يا شر گردد و آن نيز بر دو قسم است: اول خيالات محمود و افکار نافعه، دوم افکار فاسده و آرزوهاى کاذبه و از براى آن انواع بسيارى است مانند آرزوى تمناى چيزهايى کردن که به وجود نمى آيد و تصور آنها را کردن، مانند اين که در دل بگذراند که کاش فلان کار را نکرده بودم يا فلان کار را کرده بودم و کاش فلان طفل من نمرده بود و حال بزرگ شده، معين و ياور من بود و کاش فلان چيز را خريده بودم يا فروخته بودم و امثال اينها، و مثل يادآور شدن احوالى که از براى او حاصل شده است و به آن شادى کردن يا غمناک شدن، مانند خيال و فکر فلان لذتى که از براى او اتفاق افتاده، يا غلبه که در فلان روز بر اقران و افراد کرده، يا عزتى که بالفعل براى او هست و از اين قبيل است تصور کردن اموال گران قيمتى که دارد از مساکن، املاک، مغازه، باغات، ماشين ها، کارخانه ها، جواهرات و پول هاى نقدى که در بانک ها دارد و به آن لذت بردن و يا متذکر شدن چيزهايى که ندارد و به آن غمناک گشتن و نحو اينها و مانند تصور کردن حالات و امورى که هرگز تحقق آنها در نظر اين شخص نيست و مى داند که به وجود نمى آيد، مثل اين که گدا و فقيرى در ذهن خود تصور پادشاهى کره زمين را در سر بپرورد و گاه مى شود که منشأ اين خواطر، وسوسه در عقايد است به حدى که منجر به شک نمى شود، بلکه فقط مجرد حديث نفس و خواطر در ذهن است.