سؤال: میگویند: بوسیله ارتباطهایی که با ارواح گرفتهایم، بر ما ثابت شده که روح به زندگی جدید برمیگردد و این یک امر حسّی برای ماست، شما در برابر این دلیل چه میگویید؟
پاسخ: مَثَل معروفی است: از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت دمم!
این هم شد دلیل، که از من بپرسند: از کجا میگویی فلان مطلب حقیقت دارد، بگویم: ارواح در گوش من چنین گفتهاند! آیا در هیچ جای دنیا، ادّعای مدّعی را میتوان دلیل شمرد؟!
جالب توجّه این که همین ادّعای آنها خود یک سند بر بطلان عقیده آنهاست؛ زیرا مطالبی از قول ارواح به هم
میبافند که راستی مضحک است؛ اگر باور ندارید به داستان زیر توجّه کنید! نویسنده مزبور مینویسد:
آقای ناصر مکارم
عود ارواح را ما با حرف قبول نکردهایم؛ عملًا دیدهایم.
شما از مشهودات بنده و دیگران خبر ندارید؛ بارها دیدهایم یک روح که در عالم ارواح بوده، اطّلاع داده است من بزودی عود میکنم؛ بعد از چندی که گذشته، گفته است من در شکم فلان زن به دنیا برمیگردم!
مدّتی که گذشته، یک شب گفته این آخرین دفعه است که آمدم؛ دیگر با شما ارتباط نخواهم گرفت؛ چون تا یکی دو روز دیگر بر جسم جنینی که در شکم آن زن است (همان زنی که چند ماه قبل اطّلاع داده بود) القاء خواهم شد؛ پسر یا دختر بودنش را هم اطّلاع داده است؛ بعداً همان شده که او قبلًا گفته است!
عجیبتر این که یکی از آن زنها که خودم دیدم، از حامله شدن ناامید بود، به علّت یک جرّاحی که قبلًا انجام شده بود، یا به علّت دیگر که دقیقاً به خاطرم نیست؛ امّا خوب به یادم هست وقتی به او گفتیم: روح ابراهیم (که از خویشاوندان نزدیک آن زن بود) گفته است قریباً در شکم تو عود میکند، خندید و آن را شوخی دانست؛ امّا هنوز یک ماه نگذشته بود، آثار
حامله بودن در او نمایان گردید!!«1»
باز خیلی خوب به خاطر دارم از همان ماههای اوّل و دوم حاملگی، چه آن زن وچه شوهرش و چه اقوامش که یکی از آنها، پدر ابراهیم، که در زندگی سابقش، از معتقدین اسپریتیسم بود، و در فرانسه با این اصول آشنا شده بود، عموماً یقین داشتند نوزاد پسر خواهد بود که همان ابراهیم است.
وقتی میخواست موضوعی را تأیید کند و قسم بخورد به شکم خودش اشاره میکرد و میگفت: به جان ابراهیم! تا این اندازه به پسر بودن نوزاد و این که او همان ابراهیم است، برای آنها قطعی بود.«2» چون میدانستند نوزاد همان ابراهیم است که چندی پیش از دنیا رفته است.
اسم او را در زندگی جدیدش و حتّی پیش از این که متولّد گردد، ابراهیم گذاشته بودند که حالا گمان میکنم بیست و دو سه سال داشته باشد؛ یکی دو سال کمتر یا بیشتر.
تا شش هفت سال پیش که با خانوادهاش از ایران رفت، غالباً او را میدیدم و به شوخی ابراهیم ثانی میگفتم.
(شماره 1500- اطّلاعات هفتگی)
این داستان که سرتاپا زاییده اوهام و تخیّلات یا دروغپردازی است، نمونهای از طرز استدلالات طرفداران این مکتب است.
صحنهسازی خاصّی که در آخر آن به کار رفته، به صورت دم خروسی است که بیرون مانده؛ آنجا که میگوید:
«شش هفت سال پیش با خانوادهاش از ایران رفت» (و حتماً در فرانسه مجهولالمکان است)؛ یعنی، مبادا به فکر این بیفتید که آدرس و نام و نشانی او را بگیرید و با او مصاحبه کنید؛ زیرا چندین سال است از ایران رفته؛ رفته که رفته و هیچ کس هم او را پیدا نخواهد کرد!