3%

كاروان شش نفره

اعلان قيس و اخبار او از خروج حسينعليه‌السلام به سوى عراق ، شش تن را از كوفه به يارى حسينعليه‌السلام فرستاد. عمرو و صيداوى و سعد غلامش ، سه و چهار، مجمع عائذى و پسرش عائذ، پنج و شش ، جناده سمانى و غلام نافع بجلى كه اسب نافع را يدك مى كشيد چون نافع خودش ، از پيش به حسينعليه‌السلام پيوسته بود.

اين شش تن ، مى دانستند كه ديده بانان بر سر راه ها قرار دادند، تا هر كس كه به يارى حسينعليه‌السلام برود، دستگير سازند، طرماح شتربان را، دليل راه گرفتند، تا آن ها را از بيراهه به حسين برساند.

طرماح ، آن ها را با سرعت از بيراهه مى برد و در راه براى شترها آواز حدى مى خواند و با آن ها سخت مى گفت :

اى شتر من ! از تيز راندن من هراس مكن : يا ناقتى لا تذعرى عن زجرى

و پيش از سپيده دم ، براى سفر آماده باش : و شمرى قبل طلوع فجر.

تا بهترين مسافرها را با خود ببرى : بخير ركبان و خير سفر.

و به حضور حسينعليه‌السلام زاده كريمان شرف ياب سازى : حق تجلى بكريم النحر.

آن بزرگوار آزاده و جوان مردى كه : الماجد الحر رحيب الصدر.

خدايش براى بهترين كار فرستاده است : اءتى به الله لخير اءمر.

كاروان كوچك شش نفره ، بيابان ها را در نورديدند و مى كوشيد كه خود را از ديدگان ماءموران نها ن دارد، تا به حضور حسينعليه‌السلام و لى خدا و امام عصر برسد. عاقبت ، جوينده يابنده شد و كاروان ، سعادت شرفيابى به حضور حسينعليه‌السلام را يافت و فراق به لقا تبديل گرديد.

كاروانيان هنگام شرفيابى ، شعرهاى طرماح را براى امام بخواندند.

حضرتش فرمود:« اميد است كه آن چه خداى براى ما خواسته ، خير باشد: خواه كشته شويم ، خواه پيروز گرديم» .

كاروان شش نفره ، در آغاز با سخت گيرى حر رو به رو شد. او خواست كه اين شش تن را زندانى كرده و يا به كوفه باز گرداند!

حسينعليه‌السلام فرمود:« نخواهيم گذارد و از ايشان دفاع مى كنيم ، چنان كه» از جان خود دفاع مى كنيم اينان انصار منند، ياوران منند، تو وعده دادى ، تا نامه ابن زياد نرسد، متعرض من و يارانم نشوى» .

حر گفت : چنين است ، ولى اين ها همراه تو نيامده اند.

حسين گفت :« اين ها ياران منند و مانند كسانى هستند كه همراه من بوده اند. بايد به وعده خود وفا كنى ، و گرنه با تو پيكار مى كنم» .

حر كه وضع را چنين ديد، سخن خود را پس گرفت و دست از آن ها برداشت و ياران شش گانه به مقصود رسيدند و يار جاودانى حسينعليه‌السلام گرديدند. دفاع حسينعليه‌السلام از اين گروه كوچك ، در برابر حر، قدردانى بود، حسينعليه‌السلام كسى را نااميد نمى كند و مهر را با مهر، پاسخ مى دهد. چقدر سعادتمند است كسى كه حسينعليه‌السلام از او دفاع كند!

حسينعليه‌السلام مرد وفاست ، دستگير است ، مهربان است ، از يارانش دفاع مى كند؛ به ويژه ، يارانى كه در راه حسينعليه‌السلام رنج ها برده اند، سختى ها كشيده اند، بيابان ها پيموده اند، تا دست خود را به دامان حسينعليه‌السلام برسانند، حسين ، دستشان را مى گيرد، او دستگير است ، مهمان پذير است ، مهر را با مهر پاسخ مى دهد. چه خوش بى مهربانى از دو سر بى آنان عاشق حسينعليه‌السلام بودند و حسين نيز عاشق آن ها. عشق حسينى از هر دو سو بود. آيا عشق آن ها افزون تر بود يا عشق حسينعليه‌السلام ؟ البته عشق حسين هر چه بود، عشق بود، مهر بود، اميد بود، عشق حسينى ، سعادت است ، اميد است ، نويد است ، سوداى با حسينعليه‌السلام چنين است ، صد در صد سود است ، در اين سودا، حسينعليه‌السلام براى خود چيزى نمى خواهد و بزرگوار همين است

رفتار اين گروه شش نفره ، حقيقتا شگفت انگيز است انسان ، رنج ها ببرد. بيابان ها در نور ديد و سفر خود را از ديد دشمن ، نهان دارد، براى آن كه كشته شود براى آن كه شهادت يابد! صياد پى صيد دويدن عجيب نيست صيد از پى صياد دويدن مزه دارد صيادان از صيد خود حيات مى گيرند، ولى حسينعليه‌السلام حيات مى بخشد، راه حسينعليه‌السلام آب حيات است

حسينعليه‌السلام با ياران نو رسيده به سخن پرداخت و حال كوفه و مردمش را بپرسيد. پاسخ حضرتش را مجمع بداد. او از ياران پدر حسينعليه‌السلام بود و پدر مجمع از ياران جد حسين ، رسول خدا، مجمع كه چكيده دوستى اهل بيت بود، چنين گفت : اشرافت كوفه ، پول هاى گزاف و رشوه هاى كلان گرفتند و شكم ها را آكنده كردند و يك جا بر ضد تو شدند! و مردم ديگر، دلشان باقى است ، ولى فردا، شمشيرشان به روى توست

حسينعليه‌السلام از حال رسول خود جويا شد. پرسيدند: رسول حضرتت كيست ؟

فرمود:« قيس» .گفتند: قيس ؟! قيس ؟! قيس ، در راه كوفه دستگير شد و نزد ابن زيادش ‍ بردند. وى از قيس خواست كه به مسجد برود و در حضور مردم ، تو و پدرت را لعن كند! قيس به سوى مسجد رفت و بر منبر شد و بر تو درود فرستاد و بر پدرت درود فرستاد و ابن زياد را لعن كرد، زياد را لعن كرد. آمدنت را به سوى كوفه خبر داد و مردم را به يارى حضرتت دعوت كرد.

ماءموران ، او را گرفتند و از بام قصرش بينداختند و بكشتند!

از شنيدن اين خبر، ديدگان حسينعليه‌السلام پر اشك شد و اين آينه را تلاوت كرد:

«فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر ؛(٣٧) كسانى وظيفه خود را انجام دادند و كسانى آماده هستند» .

سپس به قيس دعا كرده گفت :

«پروردگارا! بهشت را، براى ما و آن ها منزل قرار بده و ما را در كانون مهرت و مقر رحمتت جاى ده و پاداشى كه اندوخته اى ، نصيب گردان ».

گروه شش نفره ، در خدمت حسينعليه‌السلام ماندند و همگى شهادت يافتند. آن ها نخستين افراد بودند كه در روز شهادت ، شهيد شدند. در آغاز پيكار، مورد محاصره دشمن قرار گرفتند. حسينعليه‌السلام برادرش عباس ، سردار سپاهش را فرمود:« از محاصره نجاتشان ده».

عباس اطاعت كرد و يك تنه بر سپاه دشمن زد و كوشيد و شمشير زد، تا خطر محاصره را بشكست و همگى را نجات داد و اين جوان مردان را با پيكرهاى آغشته به خون ، به سوى حسينعليه‌السلام مى آورد و خود، در پشت سرشان ، قرار داشت سپاهيان يزيد، خواستند راه را بر اين جوان مردان مجروح ببندند. آن ها كه چنين ديدند، از عباس جدا شده حمله متقابل كردند و آن قدر جان بازى نمودند، تا همگى شهيد شدند.

عباس ، به حضور حسين بازگشت و گزارش داد.

حسين ، بر آن ها رحمت فرستاد، باز هم رحمت فرستاد، چند بار رحمت فرستاد.