3%

يزيد

يزيد كافر بود، شراب خوار بود، آشكارا گناه مى كرد و بر تخت حكومت اسلام تكيه زد!وقتى ، رسول خداعليه‌السلام معاويه را ديد فرمود:

« چگونه روزى از تو بر امت من خواهد بود!و چگونه روز شومى از تو، بر فرزندان من خواهد گذشت ! توله اى از پشت تو بيرون خواهد شد كه آيات خدا را به باد مسخره بگيرد و حرمت مرا كه خداى قرار داده حلال شمرد! كودكى يزيد، در ميان خويشان مادرى اش كه بنى كلاب بودند، بگذشت ، و در ميان آن ها كه از تربيت اسلامى دور بودند، پرورش يافت و باده نوش و سگ باز گرديد! چهره اى گندم گون داشت و جاى آبله در صورتش پيدا بود. داراى پيكرى فربه و بدنى پر مو. از نظر روحى ، خيانت كار و منافق و دو چهره بود شرم و آزرم را در وى راه نبود. سگ ها را جامه اى بافته ، مى پوشانيد و به هر سگى غلامى بخشيده بود كه خدمتش كند. ميمون ها را دوست مى داشت و نگه دارى مى كرد، ميمونى را نزد خود قرار داده بود و« ابو قيس» ناميده بود و ته مانده جام شرابش را به وى مى نوشانيد. گاه وى را سوار بر گور خرى مى كرد و به مسابقه اسب دوانى اش مى فرستاد.

روزى ابو قيس ، مسابقه را برد، يزيد خوش دل گرديد و در مدح ابو قيس شعرى گفت يك بار كه ابو قيس را به مسابقه فرستاده بود، باد او را بر زمين زد و ابو قيس ‍ بمرد.يزيد افسرده و غمگين گرديد، دستور داد كفنش كردند و به خاكش ‍ سپردند.به سوگ وى نشست و مردم شام را گفت بيايند و تسليتش گويند، در مرگ ابو قيس مرثيه گفت ، ميمون دوستى وى به جايى رسيده بود كه« دوست ميمون» لقب گرفت در باده گسارى افراط مى كرد و پيوسته مست بود. اشعار بسيارى در وصف باده گفته و شبها را با ياران به باده نوشى و ساز و آواز مى گذرانيد. كارش به جايى رسيد كه پدرش معاويه وى را پند داد و نصيحت كرده ، گفت : فرزندم ! چرا اين كارها را نهانى انجام نمى دهى ؟! تا آبرويت نرود واز مقامى كه دارى كاسته نگردد. يزيد، كينه اى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دل داشت و آرزومند خون خواهى بود! وقتى پدرش تصميم گرفت كه وى را ولى عهد خود كند و خليفه مسلمانان قرارش دهد، نخست ، زبان شاعران را خريد. آنان در شعر خود به ستايش يزيد و مدح وى پرداختند. سپس سران قوم و اشراف كشور را با جوايز سنگين و پول هاى گزاف رام كرد. واليان را دستور داد كه از هر ولاى تى گروهى را به شام بفرستند و تقاضا كنند كه يزيد ولى عهد گردد! آن گاه به ترور و كشتار شخصيت هاى كشور پرداخت امام مجتبىعليه‌السلام را به وسيله زهر، شهيد كرد!سعد ابى و قاص فاتح عراق را مسموم كرد! عبدالرحمن پسر خالد بن وليد فاتح شام را كه بيمار بود، به وسيله پزشك يهودى اش مسموم ساخت ، چون كه نزد مردم شام مقامى شامخ داشت پسر ابوبكر را مسموم كرد! حجر بن عدى و يارانش را بكشت و بيعت يزيد را آشكار اعلان كرد و از مردم بيعت گرفت ، ولى شهر مدينه مخالفت كرد و والى مدينه نتوانست از مردم شهر بيعت بگيرد. معاويه ، تصميم گرفت كه خود به مدينه آيد و براى يزيد بيعت بگيرد. با لشگرى گران و پول و پله بسيار به مدينه آمد. ولى از حسينعليه‌السلام نتوانست بيعت بگيرد. نه از زر نتيجه گرفت نه با زور توانست كارى از پيش ببرد و نتوانست از حسين بيعت بگيرد. از در نيرنگ و فسون پيش آمد، ولى نتوانست از حسينعليه‌السلام بيعت بگيرد. مروان كه والى مدينه بود پيشنهاد كرد:حسينعليه‌السلام را به شام تبعيد كند و نزد خود نگاه دارد. معاويه نپذيرفت و گفت :تو مى خواهى از حسين آسوده شوى و مرا گرفتار سازى ؟!معاويه ، از رفتن حسينعليه‌السلام به شام بيم داشت اگر حسينعليه‌السلام به شام تبعيد مى شد، طولى نمى كشيد كه شام بر معاويه مى شوريد. چون شاميان به حقيقت اسلام پى مى بردند و مى فهميدند كه اسلام چيز ديگرى است ، نه آن چه كه معاويه مى كند. به آن ها گفته شده بود كه اسلام همين است كه معاويه مى كند. او خليفه پيغمبر اسلام است و جانشين او و خويش نزديك اوست .آنان نمى دانستند كه بنى هاشم كيانند، بلكه آنان را به بدى مى شناختند و بنى اميه را آل رسول مى دانستند! يزيد، خيانت هايى كرد كه در تاريخ اسلام بى سابقه بود و جنايت هايى از او سر زد كه همانندش را كسى نديده بود. پولى گرفت و قواى اسلام را از فتح كشور يونان و جزيره قبرس باز گردانيد! از يكايك مردم مدينه ، پس از كشتار فراوان ، التزام گرفت كه برده و غلام او هستند و بر گردن ها و كف دست هاى آن ها مهر بردگى زد و كسى كه اين التزام را نمى داد، كشته مى شد! يزيد، خانه خداى را هتك كرد و به سوى كعبه منجنيق بست و پرده هاى كعبه را آتش زده و كعبه را ويران كرد! سه روز جان و مال و ناموس مردم مدينه را مباح كرد! لشگرش بيش از دوازده هزار مرد را كشتند و از بيش از سه هزار دوشيزه ازاله بكارت كردند! با آن كه زنان و دختران از شهر گريخته بودند و فرار كرده بودند. كسانى كه به روضه شريف و به قبر آن حضرت پناه برده بودند، كشتند و مسجد پيغمبر را اصطبل چار پايان خود قرار دادند!