7%

مذاكرات فرماندهان

ماءموران اطلاعاتى دشمن كه در وادى يابس مستقر بودند از ورود سپاه اسلام به منطقه و از محل استقرار آنها باخبر گرديده و جريان را به فرماندهان و سران خود گزارش نمودند.

در پى اين گزارش، از سوى دشمن ۲۰۰ نفر از نيروهاى رزمى و افسران كارآزموده در حالى كه شمشيرهاى خويش را از نيام بيرون كشيده بودند به طرف سپاهيان اسلام روانه شدند و تقاضاى ملاقات ومذاكره با فرمانده سپاه اسلام نمودند.

در حين گفتگو از فرماندهى سپاه اسلام سؤ ال شد كه شما از كجا و به چه منظورى به اين منطقه آمده ايد؟ فرمانده سپاه اسلام خود را معرفى كرده و گفت: من عمربن خطاب از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم، و از طرف حضرت براى شما پيام دارم كه اسلام را به شما عرضه داشته واز شما دعوت نمائيم كه به آئين پاك اسلام ايمان آوريد. چنانچه اسلام را قبول كرديد شما هم مانند ساير مسلمين در سايه حكومت اسلامى زندگى خواهيد كرد و اموال و ناموس شما در پرتو حكومت اسلامى در امان خواهد بود و كسى به شما آسيب نمى رساند و اگر از قبول اسلام استنكاف كنيد با شما وارد جنگ خواهيم شد.

سران سپاه مشركين خطاب به عمرو گفتند: سوگند به لات و عزى كه اگر از بستگان ما نبودى هر آينه تو و سپاهيانت جان سالم بدهر نمى برديد و همه شما را از دم تيغ مى گذرانيديم و چنان درسى به شما مى داديم كه تا ابد آويزه گوشتان باشد. خير و صلاح شما در اين است كه به مدينه بازگرديد، چرا كه ما را به كسى كينه و دشمنى نيست و هدف ما فقط دستيابى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عم او على بن ابيطالب است.

فرمانده سپاه اسلام از تهديد دشمن هراسيده و دستور عقب نشينى را صادر كرد و سپس گفت: به مدينه برگرديد تا وضعيت سپاهيان دشمن را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمائيم.

سپاهيان اسلام زبان به اعتراض گشودند و گفتند: چرا شما دستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را زير پا گذاشتى؟ ما به اين منطقه براى جنگ آمديم نه براى عقب نشينى، ما به امر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين ديار قدم نهاده ايم تا با دشمن وارد نبرد شويم، از خدا بترس و با مشركين وارد نبرد شو.

عمر در جواب گفت: من از اوضاع و ساز و برگ نظامى دشمن بهتر اطلاع دارم، و شما نسبت به آن آگاهى كامل نداريد، و صلاح هم نيست كه شما بدان آگاهى پيدا كنيد،(۲۸۶) مصلحت در اين است كه به مدينه بازگرديم، و جريان را به حضرت گزارش نمائيم.

هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد عمر را خواسته و اعتراض شديد خويش را به وى اعلان كرد و او را به خاطر عقب نشينى توبيخ كرد. سپس ‍ بار ديگر به جمع و ترتيب سپاه پرداخته وآنان را به فرماندهى يكى ديگر از اصحاب خود، به سوى دشمن اعزام داشت، آنان را دعا كرده و فرمود: با نام خدا حمله را آغاز كنيد، خداوند شما را بر دشمن پيروز خواهد كرد.

هنگامى كهم به وادى يابس رسيدند، ۲۰۰ نفر از نيروهاى دشمن جهت مذاكره به طرف سپاه اسلام حركت كرده و با فرماندهى سپاه اسلام ملاقات نمودند و همان مذاكراتى كه قبلا انجام داده بودند تكرار كردند. فرمانده سپه اسلام نيز مرعوب دشمن واقع شده و دستور به عقب نشينى سپاه از برابر دشمن داد.

جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و حضرت را از جريان مذاكره باخبر كرد، پس حضرت از اين جريان بسيار برآشفت و ابى بكر فرمانده سپاه را خواست و به او اعتراض شديدى كرده و فرمود: شما دستور مرا مخالفت نموده و از ميدان جنگ عقب نشينى كرده و به رأی خويش ‍ عمل كردى، همين قدر بدان كه خداى را در عرش معصيت كردى. سپس او را نفرين كرده و فرمود: قبح الله راءيك.

آنگاه سپاهيان اسلام را مخاطل قرار داده و فرمود: خداوند به من وحى نمود كه على بن ابيطالب -عليه‌السلام - را به فرماندهى سپاه برگزينم، او به من وعده پيروزى داده است و بدون شك خداوند به دست توانمند عبد صالحش على -عليه‌السلام - فتح و پيروزى فراوانى را عنايت ميكند.