پس از پيروزی بر بنی المصطلق، درگيريهای متعدد ولی محدودی ميان مسلمانان و قبايل اطراف مدينه درگرفت كه بسياری از آنها به صورت «سريه » بود، يعنی شخص پيامبر اسلام در آن شركت نداشت و گروهی را به فرماندهی يكی از مسلمانان برای سركوب مخالفان اعزام می كرد. اين اقدامات باعث گرديد كه مسلمانان بر منطقه تسلط پيدا كنند و امنيت نسبی برقرار شود.
با وضعيت مطلوبی كه پيش آمد، پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم تصميم گرفت همراه با مسلمانان به زيارت خانه خدا برود و عمره به جای آورد و اين علاوه بر اينكه يك عبادت بود، اقتدار مسلمانان را نيز در حجاز به نمايش می گذاشت.
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در اول ماه ذيقعده سال ششم هجرت، همراه با هزار و چهارصد نفر( ۱۱۹ ) از مسلمانان عازم مكه شد، آنان مسلح نبودند و قربانی هايی همراه خود می بردند و اين به خوبی نشان می داد كه قصد جنگ ندارند و فقط برای انجام مناسك به مكه می روند و چون سفر آنها در ماه حرام بود، احتمال اينكه قريش با آنان وارد جنگ شوند اندك بود.
كاروان زيارتی مسلمانان به راه افتاد، آنها در بين راه با قبايل بدوی ميان مدينه و مكه روبرو می شدند و گاهی پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آنها را دعوت به همراهی می كرد ولی آنان سرباز می زدند و حاضر نبودند داراييها و خانواده خود را رها كنند و اساسا فكر می كردند كه پيامبر و همراهانش از اين سفر زنده بر نمی گردند، چون مسلح نيستند و به سوی دشمنانی می روند كه هنوز خاطره جنگ بدر در ميان آنها زنده است.( ۱۲۰ ) قرآن كريم درباره آنان می فرمايد:
( سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الاْءَعْرابِ شَغَلَتْنآ أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرًا بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلیآ أَهْليهِمْ أَبَدًا وَ زُيِّنَ ذلِكَ فی قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا ) (فتح/۱۱-۱۲)
«واپس ماندگان از باديه نشينان خواهند گفت: مالها و زنان و فرزندانمان ما را سرگرم كرده، پس برای ما آمرزش بخواه، به زبانهايشان چيزی می گويند كه در دلهايشان نيست، بگو: اگر خدا درباره شما زيانی يا سودی بخواهد، كيست كه برای شما در برابر خدا، توانايی انجام كاری را داشته باشد؟ بلكه خداوند از آنچه می كنيد آگاه است، بلكه پنداشتيد كه پيامبر و مؤمنان هرگز به نزد كسان خويش باز نخواهند گشت و اين پندار در دلهايتان آراسته شد و گمان بد برديد و مردمی هلاك شده گشتند.»
اين گروه كه دعوت پيامبر را برای همراهی با او نپذيرفتند، مسلمانان سست ايمانی بودند كه از ترس كفار قريش به پيامبر نپيوستند، در مقابل، مسلمانانی بودند كه به وعده های خدا و پيامبر ايمان كامل داشتند و با اين باور با روحی آرام و قلبی مطمئن و بدون دغدغه و نگرانی پيامبر را همراهی می كردند. خداوند ضمن ستايش از آنان به آنان اطمينان می دهد كه لشكرهای آسمان و زمين از آنِ خداوند است:
( هُوَ الَّذیآ أَنْزَلَ السَّكينَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوآا إِيمانًا مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا ) (فتح۴)
«اوست كه آرامش را در دلهای مؤمنان فرود آورد تا ايمانی بر ايمان خويش بيفزايند. و خدای راست لشكرهای آسمانها و زمين و خدا دانا و فرزانه است.»
پيامبر و همراهان كه در مسجد شجره احرام بسته بودند به سوی مكه روان شدند و منزل به منزل به مكه نزديكتر می شدند، تا اينكه اين خبر به قريش رسيد، آنها پس از انجام مشورتهايی تصميم گرفتند كه از ورود پيامبر و مسلمانان به مكه جلوگيری كنند.( ۱۲۱ )
گرفتن چنين تصميمی برای آنان دشوار بود، چون آنها به طور سنتی نبايد از ورد حجاج به مكه جلوگيری كنند و لذا يكی از بزرگان مكه به نام حليس بن علقمه تهديد كرد كه اگر مانع ورود مسلمانان به مكه شوند با آنها خواهد جنگيد.
ولی قريش او را قانع كردند كه به اين تصميم احترام بگذارد.( ۱۲۲ ) قريش تصور می كردند كه ورود مسلمانان به مكه به حيثيت آنان لطمه خواهد زد.
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم برای آنكه در بين راه، با قريش روبرو نشود از راههای غير متعارفی حركت می كرد تا اينكه به «حديبيه»( ۱۲۳ ) كه تقريبا بيست كيلومتر از مكه فاصله دارد، رسيد و در آنجا اقامت كرد. مشركان افرادی نزد پيامبر فرستادند و از وی خواستند كه برگردد و اعلام داشتند كه از ورود آنان به مكه جلوگيری خواهند كرد.( ۱۲۴ )
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم چند تن و از جمله عثمان بن عفان را نزد قريش فرستاد و به آنان پيغام داد كه برای جنگ نيامده، بلكه برای انجام مناسك حج آمده است. عثمان سه روز در مكه ماند و مسلمانان خبری از او نداشتند، علاوه بر عثمان چند تن ديگر از مسلمانان با اجازه پيامبر به مكه رفته بودند، شايع شد كه عثمان و ديگر مسلمانان كشته شده اند.( ۱۲۵ )
اين اخبار نگران كننده باعث شد كه پيامبر جهت تحكيم موقعيت خود و ايجاد روحيه مقاومت در مسلمانان، آنان را به بيعت مجدد بخواند، مسلمانان اين دعوت را اجابت كردند و با آن حضرت بيعت كردند و متعهد شدند كه هرگز فرار نكنند. اين بيعت در زير درختی انجام گرفت و به آن بيعت شجره و نيز بيعت رضوان گفته می شود.( ۱۲۶ ) علت نامگذاری آن به رضوان اين بود كه خداوند رضايت و خوشنودی خود را از اين بيعت اعلام نمود:
( لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحًا قَريبًا وَ مَغانِمَ كَثيرَةً يَأْخُذُونَها وَ كانَ اللّهُ عَزيزًا حَكيمًا ) (فتح ۱۸-۱۹)
«همانا خداوند از مؤمنان خوشنود شد، آنگاه كه با تو در زير آن درخت بيعت می كردند، پس آنچه را در دلهايشان بود، دانست، پس آرامش را بر آنان فرود آورد و آنان را پيروزی نزديكی پاداش داد و نيز غنيمتهای بسياری كه می گيرند و خدا توانا و فرزانه است.»
قرآن كريم به اين بيعت اهميت فراوانی می دهد، چون به نگرانيها و شك و ترديدهای مسلمانان در آن مقطع حساس و سرنوشت ساز خاتمه می داد و يكپارچگی و اتحاد مؤمنان و وفاداری آنان به پيامبر را تضمين می كرد و مشركان قريش را كه ناظر اين جريان بودند به رعب و وحشت می انداخت و لذا قرآن علاوه بر آيه ای كه خوانديم در آيه ديگری بيعت مسلمانان با پيامبر را بيعت با خدا اعلام می كند:
( إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ ) (فتح ۱۰)
«همانا كسانی كه با تو بيعت می كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت می كنند، دست خدا بالای دستشان است.»