مرحوم مغفور شيخ حسن على اصفهانى فرمود: وقتى مصمم شدم كه به نجفاشرف رحل اقامت افكنم، ليكن در آن هنگام كه در يكى از اطاقهاى صحن عتيق رضوى در مشهد به رياضتى سرگرم بودم، درحال ذكر و مراقبه، ديدم كه درهاى صحن مطهر عتيق بسته شد و ندا آمد كه حضرت رضاعليهالسلام اراده فرموده اند كه از زوار خويش سان ببينند، پس از آن در محلى جنب ايوان عباسى «در همين نقطه كه اكنون قبر شريف شيخ است» كرسى نهادند و حضرت بر آن استقرار يافتند و به فرمان آن حضرت درهاى طرف شرق و غرب صحن عتيق گشوده شد، تا زوار از در شرق وارد و از در غربى خارج گردند، در آن زمان ديدم كه كل صحن مالامال از گروهى شد كه برخى به صورت حيوانات مختلف بودند و از پيشاپيش حضرتش مى گذشتند و امامعليهالسلام دست ولايت ونوازش بر سر همه آن زوار حتى آنها كه به صورت هاى غير انسانى بودند، حضرت بر سر آنها دست مى كشيدند و اظهار مرحمت مى فرمودند، پساز آن سير و شهود معنوى و مشاهده آن راءفت عام از امامعليهالسلام ، بر آن شدم كه در مشهد سكونت گزينم و چشم اميد به الطاف و عنايات آنحضرت بدوزم مرحوم شيخ حسن على پس از ذكر اين واقعه محل استقرار كرسى امام را براى مدفن خود پيش بينى و وصيت فرمودند و بالاخره بهخواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه در همان نقطه مبارك مدفون شدند.(۴۶)
اى نفست چاره درماندگان | جز تو كسى نيست كس بى كسان | |
چاره ما ساز كه بى ياوريم | گر تو برانى به كه رو آوريم | |
يار شو اى مونس غمخوارگان | چاره كن اى چاره بى چارگان | |
قافله شد واپسى ما بين | اى كس ما، بى كسى ما ببين | |
پيش تو با ناله و آه آمديم | معتذر از جرم و گناه آمديم |