امام باقرعليهالسلام و فرزندش امام صادقعليهالسلام را به اجبار از مدينه به شام آوردند هشام در شام بود در كاخ مخصوص خود به درباريان رو كرد و گفت محمد بن على (امام باقرعليهالسلام را نزد من مى آورند وقتى كه ديديد من او سرزنش كردم گوش فرادهيد همين كه سكوت كردم شما يكى يكى پشت سرهم او را سرزنش نماييد براى آن كه به امام باقرعليهالسلام اهانت شود به دستور هشام سه روز حضرت را پشت كاخ نگه داشتند سپس به او اجازه ورود داده شد هنگامى كه آن حضرت به كاخ هشام وراد گرديد با دست به همگان اشاره كرد و فرمود: السلام عليكم سلام بر شما باد، به اين ترتيب همگان را مشغول سلام خود نمود و سپس بى آن كه مانند سايرين اجازه بگيرد نشست خشم و كينه هشام نسبت به امام باقرعليهالسلام بيش تر شد و به امامعليهالسلام رو كرد و سخنان ركيك و سرزنش آميز به آن حضرت گفت كه قسمتى از سخنان هشام چنين بود:اى محمد بن على هميشه مردى از ميان شما خاندان موجب اختلاف بين مسلمانان شده و آن ها را به سوى خود دعوت كرده و مردم از روى بى خردى و دانش كم گمان برده كه او امام و رهبر است ، سپس هشام آن چه خواست با گفتار توهين آميز خود آن حضرت را سرزنش كرد و آن گاه ساكت شد به دنبال او (طبق توطئه قبل) هر كدام از درباريان به حضرت رو آوردند و با گفتار جسورانه خود آن بزرگوار را سرزنش نموده و سپس خاموش گشتند امام باقرعليهالسلام در اين هنگام برخاست و فرمود: اى مردم به كجا مى رويد شيطان مى خواهد شما را به كجا بيندازد (با اين سخن هشام را شيطان خواند) خداوند به وسيله ما گذشتگان شما را هدايت كرد آيندگان شما نيز به وسيله ما ختم مى گردد اگر شما داراى سلطنتى عاريه اى و زود رس و زودگذر هستيد ما سلطنتى دير رس ولى جاودانه داريم كه بعد از سلطنت ما سلطنتى نباشد زيرا سرانجام خوش و نيك از آن ماست و خداوند مى فرمايد:
و العاقبه للمتقين ؛ سرانجام از آن افراد پاك است
«سوره قصص ، آيه ٨٣».
سپس هشام دستور داد امام باقرعليهالسلام را به زندان افكندند پس از چند روز زندانبان به هشام گزارش داد كه تبليغات محمد بن على (امام باقرعليهالسلام » در زندان موجب شده كه من در مورد سقوط حكومت تو توسط مردم شام نگران هستم هشام كه چاره اى جز برگرداندن امام باقرعليهالسلام به مدينه نمى ديد دستور داد آن حضرت را سوار بر شتر كرده و توسط كاروان پست به مدينه باز گردانند.
«اصول كافى ، ج ١، ص ٤٧١».