مطابق بعضى از روايات آن شب همچنان خانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در محاصره بود تا آن گاه كه سفيده سحر دميد، آنها ديدند با روشن شدن هوا شناخته و رسوا مى شوند، به طرف بستر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم حمله كردند علىعليهالسلام ديد جمعى شمشيرها از نيام بركشيده اند و در پيشاپيش آنها (خالد بن وليد) با شمشيرى بران به پيش مى آيد، حضرت علىعليهالسلام با سرعتى عجيب به سوى خالد پريد و خالد را غافلگير كرد و دستش را گرفت و آن چنان فشار داد كه نعره و فغان خالد بلند شد علىعليهالسلام شمشير خالد را گرفت و به يورشيان حمله كرد كه آنها همچون رميدن حيوانات به وسط حياط رميدند ناگاه ديدند علىعليهالسلام به آنها حمله كرده است گفتند ما به تو كارى نداريم رفيق تو (محمد) كجاست ؟ علىعليهالسلام پاسخ داد من از او خبرى ندارم
«بحار الانوار، ج ١٩، ص ٦١ و ٦٢».