7%

٢٣- تولد ابراهيم در غار و سيزده سال زندگى مخفى او

شب و روز همچنان مى گذشت هفته ها و ماهها به دنبال هم گذر مى كرد، و به همين ترتيب ولادت ابراهيم عليه السلام نزديك مى شد. مادر قويدل و شجاع ابراهيم عليه السلام همواره در اين فكر بود كه هنگام زايمان كجا رود و چگونه فرزندش را از گزند جلادان حفظ نمايد؟!

در آن عصر، قانونى در ميان مردم رواج داشت كه زنان در هنگام قاعدگى به بيرون شهر مى رفتند و پس از پايان آن به شهر باز مى گشتند. مادر ابراهيم عليه السلام تصميم گرفت به بهانه اين قانون و رسم ، از شهر بيرون برود و در كنار كوهى غارى را پيدا كند و در آنجا دور از ديد مردم ، شاهد تولد نوزادش ‍ باشد.

همين تصميم اجرا شد. مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گرديد و خود را به غارى رسانيد و در آنجا درد زايمان به او دست داد.

طولى نكشيد كه ابراهيم عليه السلام در همانجا ديده به جهان گشود. كودكى كه در همان وقت نور و شكوه خاصى كه نشانگر آينده درخشان او بود، از چهره اش ديده مى شد.

مادر نگران بود كه آيا كودكش را در غار بگذارد، يا به شهر بياورد. سرانجام براى حفظ او تصميم گرفت او را در پارچه اى پيچيده ، در همان غار بگذارد، و هر چند وقتى به سراغ او رفته و به او شير دهد.

مادر او را در ميان غار گذاشت و براى حفظ او از گزند جانوران ، در غار را سنگچين كرده به شهر بازگشت ، و از آن پس هر چند روزى يك بار مخفيانه و گاهى شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش ديدار مى كرد و شيرش ‍ مى داد. ولى يكبار متوجه شد كه ابراهيم عليه السلام (به لطف خدا) انگشت بزرگ دستش را بر دهان نهاده و به جاى پستان مادر از آن شير جارى است ...

بدين ترتيب اين مادر و پسر در آن دوران وحشتناك با تحمل مشقتها و رنجهاى گوناگون با مقاومت بى نظير خود، ماهها و سالها به زندگى مخفى خود ادامه دادند و حاضر نشدند تسليم حكومت ستمگر نمرود گردند تا آن اينكه سيزده سال از عمر ابراهيم گذشت(٩٤)

آرى ، حضرت ابراهيم عليه السلام براى دور ماندن از خطر دژخيمان سنگدل نمرود، ١٣ سال در ميان غار زندگى كرد و در حقيقت در زندان طبيعت به سر برد. همواره سقف غار و ديوارهاى تاريك و وحشتزاى آن را مى ديد، گاهى مادر رنجديده اش مخفيانه به ملاقاتش مى آمد و گاهى سر از غار بيرون مى آورد و كوه ها و دشت سرسبز و افق نيلگون را تماشا مى كرد و بر خداشناسى و فكر باز و نشاط روحيه خود مى افزود و منتظر بود كه روزى فرا رسد و از زندان غار بيرون آيد و در فضاى باز قدم بگذارد و مردم را از پرستش نمرود باز دارد...