7%

٥٩- داستان گاو بنى اسرائيل

ماجراى گاو بنى اسرائيل ، مختلف نقل شده ، ما در اين جا نظر شما را به ذكر يكى از روايات ، با توجه به روايات ديگر و آيات ٦٧ تا٧٣ سوره بقره ، جلب مى كنيم .

مرد نيك كارى به پدر و مادر خود بسيار احترام مى كرد. در يكى روزها كه پدرش در خواب بود معامله پر سودى برايش پيش آمد، ولى مغازه اش بسته بود و كليد مغازه دست پدرش بود و پدرش نيز در آن وقت خوابيده بود. فروختن كالا، بستگى به بيدار كردن پدرش داشت ، تا كليدى را كه نزد پدرش ‍ بود بگيرد. مرد نيكوكار آن معامله پر سود را به خاطر بيدار نكردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر، از سود كلان كه معادل ٧٠ هزار درهم بود، گذشت) و مشترى رفت وقتى پدر بيدار شد و از ماجرا اطلاع يافت از پسر مهربانش تشكر كرد و گاوى را كه داشت به پسرش بخشيد و گفت : «اميدوارم خير. بركت بسيار، از ناحيه اين گاو به تو برسد.»

اين از يك سو، و از سوى ديگر يكى از جوانان نيك بنى اسرائيل از دخترى خواستگارى كرد، به او جواب مثبت دادند، پسر عموى او كه جوان آلوده به گناه بود از همان دختر خواستگارى كرد. خواستگارى او را رد كردند، او كينه پسر عمويش را به دل گرفت تا اينكه شبى او را غافلگير كرده ، كشت و جنازه را در يكى از محله ها انداخت فرداى آن روز كنار جنازه آمد و با گريه و داد و فرياد، تقاضاى خونبها كرد و گفت : «هر كس او را كشته ، خونبهايش به من مى رسد، و اگر قاتل پيدا نشود، اهل آن محل بايد خونبها را بپردازد.»

موضوع پيچيده شد و اختلاف شديد گرديد و چون تعيين قاتل از طريق عادى ممكن نبود و ادامه اين وضع ممكن بود موجب فتنه و قتل عظيم شود. نزد موسى عليه السلام آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرفى كند.

موسى عليه السلام حل مشكل را از درگاه خدا خواست ، خدا دستور به موسى داد، موسى عليه السلام آن دستور را به قوم خود چنين بيان كرد :

خداوند به شما دستور مى دهد ماده گاو را ذبح كنيد و قطعه اى از بدن آن را به مقتول بزنيد، تا زنده شود و قاتل را معرفى كند و درگيرى پايان يابد.

بنى اسرائيل : آيا ما را مسخره مى كنى ؟

موسى : به خدا پناه مى برم از اينكه از جاهلان باشم .

بنى اسرائيل اگر كار را در همين جا ختم مى كردند، زودتر به نتيجه مى رسيدند، ولى بر اثر سوالهاى مكرر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، به موسى گفتند : «از خدا بخواه» براى ما روشن كند كه اين ماده گاو : بايد چگونه باشد؟»

موسى : خدا مى فرمايد : ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده ، و نه جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زود انجام دهيد.

بنى اسرائيل : از خدا بخواه كه چه رنگى داشته باشد.

موسى : خداوند مى فرمايد : گاوى زرد رنگ كه رنگ آن بينندگان را شاد سازد.

بنى اسرائيل : از خدا بخواه بيشتر توضيح دهد، زيرا چگونگى اين گاو براى ما مبهم است ، اگر خدا بخواهد، ما هدايت خواهيم شد.

موسى : خداوند مى فرمايد : گاوى باشد كه براى شخم زدن رام نشده ، و براى زراعت آبكشى ننموده است و هيچ عيب و رنگ ديگرى در او نيست .

بنى اسرائيل : اكنون مطلب روشن شد. حق مطلب را براى ما آوردى(٢١٥)

بنى اسرائيل به جستجوى پرداختند تا گاوى را با همين اوصاف بيابند، سرانجام چنين گاوى را از خانه همان مرد نيكوكار كه به پدر و مادر احترام مى كرد و پدرش گاوى به او بخشيده بود يافتند، آن گاو را پس از چانه زنى هاى مكرر به قيمت بسيار گران يعنى به پر بودن پوست آن از طلا، خريدند و گاو را آوردند. به دستور موسى عليه السلام آن گاو را ذبح كردند، دم او را قطع كردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت : «فلان پسر عمويم كه ادعاى خونبهاى مرا دارد، قاتل من است .»

معما حل شد و قاتل به مجازات رسيد و مقتول زنده شده با دختر عموى خود ازدواج كرد و مدت زمانى با هم زندگى كردند. و آن مرد نيكوكار، كه به پدر و مادر نيكى مى كرد به سود كلانى رسيد و پاداش نيكويش را گرفت ، حضرت موسى عليه السلام فرمود :

انظروا الى البر ما بلغ باهله :

به نيكوكارى بنگريد كه چه پاداش سودمندى به صاحبش ‍ مى بخشد.(٢١٦)