بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى بود و هيچ چيزى با او نبود. و چون اراده فرمود خلق فرمايد، اول چيزى كه ايجاد فرمود تكلم فرمود به كلمه اى ، پس آن نورى شد و از آن ، نور محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم و اهل بيت و ائمه دينعليهمالسلام را خلق فرمود. پس تكلم فرمود به كلمه اى ديگر، پس شد روح پس آن را ساكن در نور كرد و جاى داد در ابدان مقدسه آنها، پس شدند اشباح نور و تسبيح و تقديس و تكبير و تحميد مى نمودند. و هيچ چيز با آنها نبود؛ نه آسمانى و نه زمينى و نه عرشى و نه كرسى و نه لوح و نه قلم و نه خورشيد و نه ماهى و نه ملكى و نه خلقى غير آنها.
پس به همين طور مشغول عبادت بودند تا مدتهاى طولانى كه مقدار آنرا خدا مى داند و قابل احصا و عد نيست در عقول ما. آنگاه از نور مقدس پيامبر عرش و كرسى را خلق فرمود، و از نور اميرالمؤ منينعليهالسلام تمام ملائكه مقربين را خلق فرمود. و از نور حضرت زهراعليهاالسلام آسمانها و زمينها را خلق فرمود. و از نور حضرت مجتبىعليهالسلام خورشيد و ماه را خلق نمود. و از نور سيدالشهداعليهالسلام بهشت و حورالعين را خلق كرد.
و تمام اشيا به ذات خود نورى ندارند و مظلم الذات مى باشند و به نور آن وجودات مقدسه موجودات روشن شده اند.
و نور مقدس آنان بود كه در كوه طور به اندازه اى كه روشنايى از سوراخ سوزن بيرون مى شود، براى حضرت موسى تجلى كرد و كوه پراكنده شد و زمين به لرزه در آمد و حضرت موسىعليهالسلام افتاد و غش كرد.
و نور مقدس آنها چراغى است كه خداوند در عالم مخلوقات روشن فرموده و احاطه دارد بر جميع مخلوقات و خداوند تعالى در قرآن مجيد تعبير از آن به «سراج منير» فرموده است
و نور علم و عقل و فهم و شعور از نور آنها اقتباس شده است و ظهور هر چيزى به نور مقدس آنان مى باشد. و آيات نور بيان انوار مقدسه آنهاست
چنانكه در روايات متواترات تصريح به آن شده است
به واسطه شرافت و فضيلتى كه خداوند جل و علا به آنها لطف فرموده است ، آنها را به خود نسبت داده مثل خانه كعبه كه به واسطه شرافت آن ، خداوند به خودش نسبت داده و فرموده : «بيت الله الحرام»؛ يعنى : خانه خداوند تعالى
همان طورى كه عقلا مانعى ندارد كه خاك و سنگ را خدا به آن شرافتى دهد پس به خود نسبت دهد، همچنين چشم و گوش و دست آنان را خدا شرافت دهد و به خود نسبت دهد پس بگويد عين الله و اذن الله و يد الله و غيره پس چشم آنها چشم خداوند تعالى شده است كه همه خلايق گذشته و آينده نزد آنها واضح و آشكار است و هيچ چيز از انظار آنها غايب نيست و مى بينند و مشاهده مى كنند جميع ممكنات را همان طورى كه ما سكه اى را در كف دست خود مشاهده مى كنيم چنانكه امام صادقعليهالسلام در روايات مستفيضه كافى تصريح به آن فرموده است
و گوش شنواى آنان گوش شنواى خداوند جل جلاله شده است و اصوات خلايق و خطورات قلبيه ، تمام را مى شنوند و بر گوش آنان چيزى مخفى نيست
و زبان آنان زبان خدا شده كه گويا در عالم خلق كه هر چه بگويند حق است و از جانب حق تعالى گويند.
و دست آنان دست خدا شده كه در عالم مبسوط است به رحمت و نعمت و قلوب مقدسه آنان ظرف اراده و مشيت خداست كه هر چه بخواهند خدا خواسته است و آيه شريفه : «و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله» مخصوص آنهاست و احدى با آنها در اين فضيلت شركت ندارند. چنانكه در روايات بيان آن شده است و به هر كارى قدرت دارند. و خون آنها خون خدا شده است
پس ايشانند: عين الله الناظره فى خلقه ، و اذن الله السامعه ، و لسانه الناطق فى خلقه ، و يد الله الباسطه على خلقه بالراءفه و الرحمه ، و جنب الله تعالى ، و وجه الله الباقى الذى لا يفنى و بنوره اضاء كل شى ء و باب الله الذى منه يؤ تى ، و مقاماته التى لا تعطيل لها، و حجاب الله الذين يحجبون من اراد الله من غير طريقهم فيضلونه عن الطريق ، و نفس الله القائمه بالسنن ، و ثار الله و ابن ثاره ، و آيات الله و بيناته ، و كتابه الناطق (كه همه علوم در قلوب مقدسه آنان ثبت و ضبط شده است) و فضل الله تعالى و رحمته و نعمته ، و حبل الله المتين و صراطه المستقيم الذى من سلك غيره اضله الله تعالى و ختم على قلبه و جعل على سمعه و بصره غشاوة فلا يقتبس من نور معارف القرآن جزاء لطلبه العلم و المعرفه من غير الباب الذى فتحه الله لخلقه ، و كلمات الله تعالى و حرمات الله و شعائر الله و جلال الله و كرامته على خلقه ، و خزان الله فى ارضه و سمائه و خلقه ، حزب الله و بقيه الله و بيت الله الحقيقى و كعبته و قبلته و خزان علم الله و حملة عرشه(١٨)
قال الصادقعليهالسلام فى ضمن زياره ابى عبدالله الحسينعليهالسلام المرويه فى الكافى و التهذيب و غيرهما: اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم
و در بحار ج ١٥/ ٨ فى حديث المعراج قالت الملائكه لرسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم : فما نزل من الله فاليكم و ما صعد الى الله فمن عندكم
پس بيعت با آنها بيعت با خداست و اطاعت آنان اطاعت خداست و معصيت آنان معصيت خداست و حكم آنها حكم خداست و زيارت آنان زيارت خداست و محبت آنان محبت خداست و دشمنى با آنان دشمنى با خداست و اراده آنان اراده خداست و مشيت آنان مشيت خداست
و خداوند عزوجل واجب فرمود تكوينا بر تمام موجودات و مخلوقات كه بايد در تحت فرمان و اراده آنان باشند. و اين است ولايت و رياست كليه بر كل ممكنات هر چه بخواهند بشود. و نمى خواهند مگر آنچه خدا بخواهد و سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر خدا كار مى كنند. عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون
لذا پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم اشاره فرمود به ماه پس شق شد؛ و به آن درختان خرما، پس متفرق شدند؛ و به سنگريزه ، پس گويا شد؛ و به سوسمار، پس تكلم نمود و شهادت به رسالت داد؛ و به آن چوب ، پس شمشير شد؛ و به آن درخت ، پس آمده و سجده كرد؛ و به سنگ و كلوخ و هر چه اطراف او بودند، پس شهادت به رسالت او دادند؛ و به كوه ، پس ساكن شد؛ و به آن چوب ، پس چراغ روشن شد؛ و به حيوانات ، پس اقرار به رسالت و اظهار حاجت نمودند؛ و غير آن از معجزات آن سرور كه از احصا و عد ما خارج است
و تفصيل تمام آنچه گفتيم و بگوييم در بحار در ابواب معجزات مذكور است
همچنين ولى الله على خلقه اميرالمؤ منينعليهالسلام اشاره فرمود به خورشيدِ غروب كرده ، پس برگشت و با او تكلم فرمود.
۱ - نفوذ اراده حضرت مجتبىعليهالسلام در مخلوقات
و به آن خارجى فرمود: اخساء - و اين خطاب به سگ است يعنى : گم شو- پس سر او سر سگ شد؛ و به آن ناصبى ديگر، پس سگ سياه شد. پس اظهار ذلت كرد، رحمت او را فرا گرفت و آدم شد.
و فرمود به آن ميت دفن شده : برخيز به اذن خدا. پس برخاست و نشست بر سر قبر. و مكرر مرده هايى زنده كرد.
و كلامى به گوش فرمود و آب دهن خود در دهان او انداخت ، فورى حافظ تمام قرآن شد بعد از آنكه هيچ قرآن را ياد نداشت مگر سوره اى كه در نماز مى خواند.
و دست مبارك را زد به آن درخت خشك شده كه پوست آن ريخته شده بود و فرمود: بشو به اذن خدا درخت سبز ميوه دهنده پس فورى سبز و خرم شد و ميوه داد.
و اشاره به آن درخت انار خشك شده كرد، پس سبز شد و انار داد.
و چوب زردى زد به فرات و فرمود: منفجر شو. پس دوازده چشمه شد هر چشمه اى مثل كوهى
و زلزله اى واقع شد، پس دست مبارك را زد به زمين و آرام كرد آن را و فرمود: ساكن شو. پس ساكن شد.
و يك قبضه سنگريزه برداشت و اراده فرمود جواهر شد.
و وارد شد بر رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم و حال آنكه مبتلا به تب شديدى بود، پس دست مبارك بر سينه پيامبر گذاشت و فرمود: اى ام ملدم (اسم تب است) خارج شو از بدن پيامبر. پس خارج شد از بدن پيامبر. پس پيامبر حركت كرد و فرمود: يا على ، خدا تو را فضيلت داده به خصلتهايى كه از آن جمله است كه تمام دردها در فرمان تو است ، پس نيست چيزى كه آن را زجر و دفع كنى مگر آنكه منزجر و مندفع شود.
و غير آن زياد است
نفوذ اراده حضرت مجتبىعليهالسلام در مخلوقات
همچنين ابو محمدالحسن المجتبىعليهالسلام به آن مرد شامى فرمود: برخيز اى زن ! آيا حيا نمى كنى كه بين مردها مى نشينى ؟! پس فورى زن شد و زوجه او مرد شد و مجامعت كردند فرزندى خنثى متولد شد.
و مرد ديگر از بنى اميه كه جسارت و بى ادبى در مجلس معاويه به آن حضرت كرد، پس حضرت نفرين كرد و فورى زن شد و فرج او فرج زن شد و ريش او ريخت
و غير آن زياد است
نفوذ اراده سيدالشهداعليهالسلام در موجودات
همچنين مولى الاولين و الآخرين ابا عبدالله الحسينعليهالسلام آب دهن انداخت به پيشانى حبابه والبيه كه مرض پيسى در او ظاهر شده بود، برطرف شد.
و احيا كرد زنى را كه وصيت نكرده بود، پس وصيت كرد و بعد از دنيا رفت
و عيادت فرمود عبدالله بن شداد را كه مبتلا به تب سختى بود، پس به ورود امامعليهالسلام تب او برطرف شد. پس حضرت فرمود: قسم به خداوند كه خلق نكرده خدا چيزى را مگر آنكه امر كرده آن را كه اطاعت كند ما را.
و دو زن در طفل شيرخوارى نزاع مى كردند، حضرت فرمود: اى طفل ، سخن گو به اذن خدا. پس به سخن آمد و عرض كرد: آقا، من بچه اين و آن نيستم بلكه بچه فلان چوپان مى باشم پس امر فرمود سنگسار كردند آن زن را.
و غير اينها زياد است
نفوذ اراده امام سجادعليهالسلام در خلايق
همچنين آقا زين العابدين و سيدالساجدينعليهالسلام امر فرمود حجرالاسود را كه شهادت دهد به امامت آن حضرت نزد محمد بن حنفيه ، پس حجرالاسود فرمود: اى محمد، تسليم كن امر را به سوى پسر برادرت كه او حق است از تو و اوست امام تو.
فرمود امام سجادعليهالسلام به منجمى : آيا نمى خواهى دلالت كنم تو را بر مردى كه از وقتى كه بر ما وارد شدى تا حال ، چهارده عالم را سير كرده هر عالمى سه مقابل دنيا و از جاى خود حركت نكرده ؟ عرض كرد: كيست ؟ فرمود: من و اگر بخواهى خبر دهم تو را به آنچه خورده اى و آنچه در خانه ذخيره نموده اى
و حبابه والبيه صد و سيزده سال از عمرش گذشته بود. حضرت دعا فرمود و جوانى او برگشت و اشاره به او فرمود، حايض شد همان وقت
حضرت به ابوخالد كابلى فرمود: فردا مرد ثروتمندى از شام مى آيد و دختر او ديوانه مى باشد. به او بگو: من دختر تو را به ده هزار درهم معالجه مى كنم پس آمد و فردا رفت و به امر امامعليهالسلام به گوش او گفت : اى خبيث ، على بن الحسين مى فرمايد: دور شو از اين دختر. پس گفت و خوب شد.
سنگريزه را براى ام سليم ياقوت قرمز قرار داد.
ابوحمزه ثمالى نقل مى نمايد كه عبدالله بن عمر مشرف شد خدمت امام سجادعليهالسلام عرض كرد: آقا، شما مى فرماييد كه يونس بن متى مبتلا به حبس شكم ماهى شد. براى توقفش در ولايت اميرالمؤ منينعليهالسلام فرمود: بلى ؛ مادرت به عزايت بنشيند! پس عرض كرد: به من نمايش بده
ابوحمزه مى گويد: پس چشمهاى من و او را بست پس ساعتى نگذشت امر فرمود چشمها را باز نموديم و خودمان را لب دريا ديديم و موجها در حركت بودند. پس احضار نمود ماهى را و عرض مى كرد: لبيك ! لبيك يا ولى الله ! حضرت فرمود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من ماهى يونس هستم اى آقاى من ، خداوند هيچ پيغمبرى از آدم تا خاتم نفرستاد مگر آنكه ولايت شما را بر او عرضه داشت هر كس قبول كرد، سالم ماند و خلاص شد. و هر كس توقف كرد، مبتلا شد.
از جمله يونس گفت : چگونه ولايت كسى را كه نديدم قبول نمايم ؟! پس خدا به من وحى فرستاد كه يونس را فرو برم پس فرو بردم و چهل روز در شكم من ماند و ندا مى كرد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين
قبول كردم ولايت على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او را. پس وقتى كه ايمان آورد امر كرد خدا مرا كه من او را بيرون اندازم ، پس بيرون انداختم
در قصه معروف مرد بلخى كه تحفه ها و هديه ها براى حضرت مى آورد، وقتى كه عيالش اظهار كرد كه شما اين تحفه ها و هديه ها را مى بريد و حضرت عوض آن به شما چيزى نمى دهد، وقتى كه مشرف شد خدمت امامعليهالسلام و غذا ميل فرمودند، به دست امام آب ريخت ميان طشت ، پس ثلث آن پر شد، فرمود: چه مى بينى ؟ عرض كرد: آب امام فرمود: ياقوت احمر است پس فرمود: آب بريز. پس آب ريخت پس فرمود: چيست ؟ عرض كرد: آب است فرمود: اين زمرد است پس در مرتبه سوم آب ريخت ، دُرّ سفيد شد. و به امر امامعليهالسلام آب سه جوهر گرانبها شد. فرمود: اينها را عوض تحفه ها و هديه ها براى عيالت ببر و عذر ما را بخواه و در آخر قصه كه عيال او فوت كرد، امر فرمود عزرائيل را كه روح او را برگرداند، پس برگردانيد و زنده شد.
نفوذ اراده امام باقرعليهالسلام در خلايق
همچنين حضرت امام محمد باقرعليهالسلام پس از آن كه آن مرد شامى وفات كرد، حضرت او را زنده كرد و بعد از زنده شدن اظهار كرد، كه بعد از قبض روح من بانگ منادى را شنيدم كه ندا مى كرد: روح را برگردانيد؛ كه امام باقرعليهالسلام امر فرموده است
و در ميان صحرا كه خيمه او را زدند، آمد نزد آن نخل و فرمود: اطعام كن ما را. پس رطب قرمز و زرد از آن ريخت و ميل فرمود.
و دست مبارك را به چشمهاى ابوبصير كه اعمى بود ماليد، خوب و بينا شد چنانكه همه را ديد. پس فرمود امامعليهالسلام : اگر خواهى بينا باش و حسابت بر خدا باشد. و اگر خواهى مثل اول شوى و ثواب تو بهشت باشد. پس گفت : بهشت براى من بهتر است پس دست ماليد، مثل اول نابينا شد.
و فرمود امامعليهالسلام : گمان مى كنيد ما شما را نمى بينيم و كلام شما را نمى شنويم ؟! بدگمانى كرديد! اگر اين طور باشد براى ما فضيلتى بر مردم نخواهد بود.
و نمايش دادن حضرت به جابر ملكوت زمين را و سير دادن او را به پنج عالم و غير اين زياد است ؛ اكتفا به همين مقدار مى شود.
نفوذ اراده امام صادقعليهالسلام در ممكنات
همچنين امام به حق ناطق جعفر صادقعليهالسلام فرمود به آن نخله خاويه - يعنى قطع شده -: اطعام كن ما را؛ رطبهاى مختلف الالوان از آن ريخت و خوردند و سير شدند.
در حال طواف ابوبصير عرض كرد: خدا همه اين خلق را مى آمرزد؟ فرمود: اكثر اينها بوزينه و خوك مى باشند. پس دست مبارك به چشم او كشيد، ديد مخالفان را به صورت بوزينه و خوك پس ترسيد. پس امام دو مرتبه دست كشيد مثل اول شد.
و با پاى مبارك زد به آن گاو مرده ، او را زنده كرد به اذن خداوند.
و فرمود: بياور كليد را. راوى مى گويد: كليد را به حضرت دادم پس به اراده آن حضرت شير شد. فرمود: بگير و نترس پس گرفتم باز مثل اول شد. و به اراده حضرت آتش تنور هارون مكى را نسوزانيد.
و پاى مبارك را زد به زمين و اراده فرمود، پس آب موجود شد مثل برف پس وضو گرفتند و نماز خواندند. و بعد از نماز فرمودند به راوى : اى داوود، ميل به رطب دارى ؟ عرض كرد: بلى و در آن محل چوب خرمايى بود پوسيده پس دست مبارك را زد به آن ، پس سبز شد و سى و دو نوع از انواع رطب داد. پس دست مبارك را زد و فرمود: برگرد به حالت اول پس شد آنچه فرمود.
و معجزات حضرت زياد است
نفوذ اراده امام كاظمعليهالسلام در مخلوقات
همچنين آقا موسى الكاظمعليهالسلام با دست مبارك صورت آن زن را كه به عقب سر برگشته بود برگردانيد به طرف رو و اصلاح فرمود. و به امر خود ابرها را حاضر نمود و ابرى كه ماءمور طالقان و ابر رحمت بود على بن صالح طالقانى را بر آن نشانيد و به آن امر فرمود او را به زمين طالقان برساند، به كمتر از چشم به هم زدن به طالقان رسيد.
و در مجلس هارون الرشيد شخصى شعبده بازى كرد و بى ادبى به حضرت كرد، حضرت به صورت شيرى كه در ديوار بود فرمود: بگير اى شير دشمن خدا را. پس به اراده حضرت شير شد و وارد در مجلس شد و او را دريد و خورد و اثرى از او باقى نماند. پس آن حضرت به قدرت خدا كه داشت هم خلق فرمود و هم روزى داد و هم عذاب فرمود.
و مثل پدر بزرگوارش پاى مبارك را به آن گاو مرده زد و او را زنده كرد.
و در مورد ديگر الاغ مرده را زنده كرد به اراده خود.
و معجزات آن حضرت زياد است و در بحار و غيره ضبط شده است
نفوذ اراده امام رضاعليهالسلام در مخلوقات
همچنين آقا على بن موسى الرضاعليهالسلام در صحرا با جماعتى كه در خدمت حضرت بودند تشنگى بر آنها غالب شد، اراده ايجاد آب كرد در موضع معين ، پس آب موجود شد و خوردند و سيراب شدند.
محمد بن فضيل به دو مرض مبتلا بود، يكى در پهلو و يكى در پا، اشاره به پهلوى او فرمود، به اراده حضرت خوب شد. و نسبت به پا اراده نفرمود و ترغيب به صبر نمود.
در قضيه استسقاى حضرت و آمدن باران و كلمات مداحين در مدح آن حضرت ، ملعونى فضيلت حضرت را انكار كرد و كلمات كفرآميز گفت و اظهار كرد به حضرت كه : اگر راست مى گويى زنده كن اين دو صورت شير را و مسلط كن بر من پس آن حضرت بر او غضب كرد و فرمود به آن دو صورت شير: بگيريد اين فاجر را! و به اراده حضرت آمدند و او را ربودند و اثرى از او باقى نماند و اين ماجرا معروف و مشهور است
نفوذ اراده امام جوادعليهالسلام در ممكنات
همچنين آقا ابوجعفر الجوادعليهالسلام وقتى كه در گهواره بود محمد بن ميمون نامه حضرت رضاعليهالسلام را براى او آورد و حال آنكه اعمى بود، حضرت جوادعليهالسلام دست مبارك را بر چشمهاى او كشيد، به يك اراده چشم او خوب شد.
و ايضا بادى در زانوى كنيزى واقع شده بود، حضرت از روى لباس دست به زانوى او ماليدند، خوب شد.
و همچنين چشمهاى محمد بن سنان را شفا داد و حضرت رضاعليهالسلام امر فرمود كه مخفى نما اين را. و تا مدتى كه مخفى نمود خوب بود، بعد كه ظاهر نمود برگشت درد.
و به اراده حضرت عصاى در دستش شهادت به امامت او داد.
و غير اينها زياد است
نفوذ اراده امام هادىعليهالسلام در خلايق
همچنين آقا ابوالحسن على الهادىعليهالسلام صالح بن سعيد به ايشان عرض كرد: آقا شما را اذيت كردند و جاى دادند در محل فقرا. پس حضرت به يك اشاره و اراده باغهاى خرم فرح انگيز دلربا كه در او بود حوريه هاى خوشبو و ولدان خوشرو مثل لؤ لؤ مكنون و مرغان و آهوان خوش منظر به او ارائه داد و فرمود: هر جا باشم اينها با ما و نوكران مايند.
و آن سنگريزه را در دهان خود مكيده و بيرون كرد و بعد ابوهاشم جعفرى به دهن گذاشت گفت : والله از جاى خود حركت نكردم تا به هفتاد و سه لغت سخن مى گويم
و يك مقدار سنگريزه از زمين برداشت و اراده فرمود، طلاى احمر شد و به ابوهاشم لطف فرمود.
در مجلس متوكل شعبده بازى نانها را ترتيب داد به طورى كه وقتى امام خواست نان بردارد، نان پريد. و اهل مجلس خنديدند. پس حضرت دست مبارك را به آن صورت شير كه در پرده بود زد و فرمود: بگير او را! پس يكمرتبه شيرى شد درنده و از جاى جست و آن خبيث را بلعيد و اثرى از او باقى نماند و او ديگر ديده نشد.
در مجلس متوكل پرنده ها از چهار طرف صدا مى كردند به طورى كه مردم كلمات يكديگر را نمى شنيدند. حضرت وارد شد و به اراده و تصرف امام ، تمام ساكت و صامت شدند تا آنكه حضرت خارج شد، بعد پرنده ها مشغول آواز شدند.
نفوذ اراده امام عسكرىعليهالسلام در مقدورات
همچنين آقا امام حسن عسكرىعليهالسلام به يك اراده آن اسب چموش را كه احدى قدرت نزديك شدن به او را نداشت ، رام و ذليل نمود.
احمد بن اسحاق عرض كرد: آقا، من نمى توانم به پهلوى راست بخوابم ، بايد به پهلوى چپ بخوابم و خيلى افسرده ام جهت اين قسمت ؛ چون خواب منافقين است پس حضرت دست راست به پهلوى چپ او و دست چپ به پهلوى راست او سه مرتبه كشيد. احمد گفت : من ديگر به پهلوى چپ نتوانستم بخوابم
و معجزات حضرت و همچنين معجزات آقا امام زمان ولى عصرعليهالسلام و على آبائه الطاهرين از حد و عد خارج است و قدرت بر احصاى آن نيست
آرى ؛ اين بزرگواران بر هر چيزى دانا و توانا هستند و بر آنها هيچ ذره اى مخفى نيست
و اصحاب آن بزرگواران كه تابع صرف آنها بودند، به مقامات و كرامات عاليه رسيدند؛ مانند سلمان و ميثم تمار و رشيد هجرى و حبيب بن مظاهر اسدى و ابو حمزه ثمالى و جابر جعفى و امثال آنها.
و در هر زمان از قبور مقدسه ائمهعليهمالسلام معجزات و كراماتى ظاهر مى شود كه كتابها در خصوص آنها نوشته شده و اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.(١٩)
اينك به ذكر مطالبى كه اساس تمام علوم و كمالات پيامبر و ائمهعليهالسلام م مى باشد مى پردازيم
اسم اعظم خداوند عزوجل هفتاد و سه حرف است و چنانكه امام باقر و امام صادقعليهماالسلام در روايات كثيره فرموده اند:
نزد حضرت آدمعليهالسلام بيست و پنج حرف بود.
نزد حضرت نوحعليهالسلام بيست و پنج حرف بود. و در بعضى روايات پانزده حرف فرمودند.
نزد حضرت ابراهيمعليهالسلام هشت حرف بود.
نزد حضرت موسىعليهالسلام چهار حرف بود.
نزد آصف بن برخيا وصى حضرت سليمانعليهالسلام يك حرف بود كه به آن زمين را شكافت و تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از شهر سبا براى حضرت سليمانعليهالسلام حاضر كرد و بعد زمين را مثل اول نمود.
نزد حضرت عيسىعليهالسلام دو حرف بود كه به آن دو حرف مرده ها را زنده مى كرد، و پيس و كور مادرزاد را شفا مى داد، و از گل صورت مرغ درست مى كرد و مى دميد مرغ مى شد و مى پريد. و بقيه معجزاتش به اين دو حرف بود.
نزد پيامبر ماصلىاللهعليهوآلهوسلم هفتاد و دو حرف از آن مى باشد. و يك حرف نزد خدا مخفى است
و تمام آنچه پيغمبر مى داند نزد ائمه اثنا عشرعليهالسلام م مى باشد. و آنانند وارث پيغمبران(٢٠)
تمام كتابهايى كه از آسمان بر پيغمبران نازل شده و تمام علوم و آثار انبيا، صحف آدمعليهالسلام و ادريسعليهالسلام و ابراهيمعليهالسلام و تورات موسىعليهالسلام و انجيل عيسىعليهالسلام و زبور داوودعليهالسلام و عصاى موسىعليهالسلام و آن سنگى كه عصا را به آن مى زد و دوازده چشمه ظاهر مى شد، و تابوت بنى اسرائيل ، و پيرهن يوسفعليهالسلام و انگشتر سليمانعليهالسلام و غير آن هر چه داشتند تمام نزد پيغمبر ماصلىاللهعليهوآلهوسلم جمع و تمام نزد ائمهعليهالسلام م اجمعين مى باشد.
در كتاب شريف كافى باب آنكه ائمهعليهمالسلام وارث علم پيغمبر و جميع انبيا و اوصيا مى باشند، هفت روايت كه دليل بر اين است نقل مى فرمايد. از جمله از ابوبصير از امام صادقعليهالسلام است كه فرمود: به درستى كه خداى عزوجل عطا نفرموده پيغمبران را چيزى مگر آنكه آن را به محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم عطا فرموده و فرمود: به تحقيق كه عطا كرده شده محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم جميع آنچه به پيغمبران داده شده و نزد ماست صحفى كه خدا فرموده ؛ صحف ابراهيم و موسى(٢١)
براى خداوند عزوجل دو علم است ؛ يك علم مخزون و مكنون كه احدى نمى داند آن را مگر ذات مقدس ، و علمى ديگر كه به ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين تعليم فرموده و ائمهعليهالسلام م تمام آن را مى دانند.
در كتاب كافى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليهالسلام نقل كرده كه فرمود: به درستى كه براى خداى عزوجل دو علم است يكى علمى است مكنون و مخزون كه احدى نمى داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او مى باشد بدا. و علمى است كه تعليم فرموده به ملائكه و انبيا و مرسلين ، پس ما مى دانيم آن را.
و در باب آنكه ائمه مى دانند جميع علومى كه به ملائكه و انبيا رسيده ، پنج روايت نقل كرده كه دليل بر اين است
و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشير از امام جوادعليهالسلام نقل كرده كه فرمود: براى خداوند دو علم است ؛ علمى است مبذول ، و علمى است مكنون پس اما مبذول ، پس نيست چيزى كه مى دانند آن را ملائكه و رسولان مگر آنكه ما مى دانيم آن را. و اما مكنون پس آن نزد خداوند است(٢٢)
علم رسول الله و ائمهعليهالسلام م زياد مى شود
پيغمبر و ائمهعليهالسلام م شب و روز علم آنها زياد مى شود و براى آنها حادث مى شود علمهايى كه نمى دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه هر چه به امام وقت تعليم مى شود، اول به پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم و امام قبل تعليم مى شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقى و ازدياد هستند.
قال تعالى :( وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ) - الايه يعنى : بگو اى پيغمبر: اى پروردگار من ، زياد كن علم مرا.
در كتاب كافى در باب آنكه اگر ائمهعليهمالسلام زياد نشود علم آنها، هر آينه تمام خواهند نمود علم را، پنج روايت نقل فرموده از امام باقر و امام صادقعليهالسلام ما كه فرمودند «لولا انا نزداد لاءنفدنا» يعنى : اگر در ما زياد نشود، هر آينه تمام مى كرديم
زراره عرض كرد. خدمت امام باقرعليهالسلام : زياد كرده مى شويد چيزى را كه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نمى داند؟ وقت زياد شدن عرضه مى شود به پيغمبر پس به ائمه اى كه قبل از ما بودند، بعد به ما مى رسد.
فرمود امام صادقعليهالسلام : خارج نمى شود چيزى از نزد خداوند تعالى تا آنكه ابتدا مى شود به پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم پس به اميرالمؤ منينعليهالسلام پس به امام بعد از امام ، تا آنكه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.
در كافى در باب ديگر كه ائمهعليهمالسلام شبهاى جمعه زياد مى كنند، سه روايت نقل كرده كه : شبهاى جمعه ارواح طيبه طاهره پيغمبر و ائمهعليهالسلام م به عرش مى روند و طواف مى كنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه هاى عرش دو ركعت نماز مى خوانند، پس برمى گردند با علمى زياد شده و اگر اين نبود تمام مى كردند علم را.(٢٣)
و از مطالب گذشته كه از مسلمات روايات متواترات مى باشد و شك و شبهه اى در او نيست و هر يك شاهد و مؤ يد ديگرى است ، استفاده مى شود كه :
پيغمبر ماصلىاللهعليهوآلهوسلم و خلفاى او ائمه هادين مهديينعليهالسلام م اجمعين داناترين كل مخلوقات آسمانى و زمينى و تواناترين كل موجودات مى باشند. و تمام كمالات در علم و قدرت جمع است و اين هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اكمل و اوفى مى باشد. و در مخلوق خلقى نيست ، هر كس و هر چه باشد، مگر آنكه به درجه آنها نمى رسد، بلكه علم جميع خلايق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دريا؛ همان طورى كه آن ملك به خضر پيغمبرعليهالسلام فرمود.(٢٤)
پس ايشانند اعلم كل مخلوقات و افضل و اشرف كل موجودات و هيچ چيز بر آنها مخفى نيست و واجب است اطاعت آنها بر كل ممكنات و تمام موجودات رعيت آنها مى باشند و خداوند آنها را رياست داده بر تمام مخلوقات و خداوند اجل است كه رياست تامه و خلافت عامه به كسى بدهد و حالات افراد رعيت را بر آنها مخفى گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روايات زيادى وارد شده كه ملكوت آسمانها و زمينها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بيايد تا روز قيامت و تمام لغات افراد بشر و حيوانات را مى دانند و هيچ صوتى بر آنها مخفى نيست
و ايشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها كتابهايى مى باشد كه در آن اسامى پادشاهان روى زمين تا آخر دنيا مى باشد. و اسامى اهل بهشت و جهنم را مى دانند. و هر كس را مى دانند كه اهل ايمان است يا اهل كفر و مقدرات او چيست و كى مى ميرد و بعدا چه مى كند.
و شهداى خداوند تعالى مى باشند بر خلق خداوند جل جلاله و اركان خلقند و علامتهاى حق و حقيقت و ميزان عدالت و سعادتند. و اهل ذكرند كه خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده كه فرمود:
( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .)
و آنهايند ملجاء و پناهگاه كل مخلوقات و صاحبان شب قدر كه ملائكه و روح بر آنها نازل مى شوند. و ايشانند صاحبان انوار الهى
و تمام اينها كه به عرض خوانندگان رساندم ، مفاد روايات متواترات است
قال تعالى( وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ ) .
و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در روز غدير در آن خطبه مفصله فرمود: اى جماعتهاى مردم ، هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند عزوجل احصا كرده آن را در من و هر علمى كه من عالم شدم ، احصا و ضبط كردم من آن را در متقين از اولاد اميرالمؤ منينعليهالسلام و هيچ علمى نيست مگر آنكه تعليم كردم علىعليهالسلام را و اوست امام مبين
و در روايت معانى الاخبار از امام باقرعليهالسلام از پدرش از جدشعليهالسلام م نقل است كه فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد ابوبكر و عمر حركت كردند و عرض كردند: يا رسول الله ، آن تورات است ؟ فرمودند: نه عرض كردند: انجيل است ؟ فرمود نه عرض كرند: قرآن است ؟ فرمود: نه پس اميرالمؤ منينعليهالسلام ظاهر شد، پس فرمود رسول الله : اين است آن امامى كه احصا كرده خداوند عزوجل در او علم هر چيزى را.
و در كتاب تفسير قمى از ابن عباس نقل كرده از مولا اميرالمؤ منينعليهالسلام كه فرمود: منم والله امام مبين ؛ بيان مى كنم حق را از باطل(٢٥)