در پاسخ به اين پرسش كه چگونه محبت باعث اخلاص مى شود، علامه طباطبايىرحمهالله مى نويسد:(٦١٨)
عبادت خدا از ترس عذاب ، آدمى را به زهد وادار مى كند؛ زاهد كارش اين است كه براى نجات از عذاب ، از محرمات الاهى و كارهايى كه در معناى حرام است يعنى ترك واجبات ، اجتناب كند. كسى هم كه طمع بهشت دارد، اين طمع او را به عبادت و انجام كارهاى شايسته وادار مى سازد. پس عابد نيز كارش اين است كه واجبات الاهى و كارهايى را كه در معناى واجب است يعنى ترك محرمات ، به جا آورد.
بنابراين ، خوف زاهد او را وادار به ترك و رجاء عابد او را وادار به فعل مى كند و هر دو طريق صاحبان خود را به اخلاص براى دين وا مى دارند نه اخلاص براى خدا كه صاحب دين است
محبت خداى سبحان ، قلب را در انحصار و هر چه كه منسوب به اوست ، مانند دين ، نبوت ، ولايت و... درمى آورد و از متعلقات ديگر مانند مال و جاه و فرزندو... پاك مى سازد.
آرى ، محبت به خدا محبت به آثار او نيست هست بنابراين ، انسانى كه عاشق خداست ، از ميان كارها كارى را دوست مى دارد كه خدا دوست بدارد و كارى را دشمن مى دارد كه خدا دشمن بدارد. به خاطر رضاى خدا راضى و به خاطر خشم او خشمگين مى شود و اين محبت ، نورى مى شود كه راه عمل را براى او روشن مى سازد: چنان كه فرمود:( أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ ) (٦١٩) و روحى مى شود كه او را به خيرات و اعمال صالح وامى دارد؛ چنان كه فرمود:( وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ) .(٦٢٠)
همين است راز اين كه از چنين كسى جز جميل و خير سر نمى زند و او هيچ مكروه و شرى را مرتكب نمى شود. وى به هيچ چيز از موجودات و حوادث عالم نمى نگرد، مگر آن را دوست بدارد و زيبا ببيند؛ زيرا آنها را آيات و نشانه هاى خدا و تجليات جمال مطلق و حسن غير متناهى و غير مشوب به نقص مى بيند. و به همين دليل اين افراد، در نعمت هاى خدا و مسرتى غرق هستند كه غم و اندوهى با آن نيست
و همچنين در لذت و سرورى غرق هستند كه آلوده به الم و اندوه نيست و در امنيتى غرق هستند كه خوفى از آن نيست ؛ زيرا درد و غم و خوف وقتى عارض مى شوند كه انسان ، سوئى را درك كند و شر و مكروهى را ببيند و كسى كه جز جميل مشاهده نمى كند و وقايع را جز به مراد دل و موافق با رضا نمى بيند؛ اندوه و ترس و هر چيزى ديگرى كه موجب اذيت باشد در او راه ندارد، بلكه چنين شخصى به مرحله اى از سرور و ابتهاج و امنيت گام نهاده كه هيچ مقياسى نمى تواند اندازه اش را معلوم كند و جز خدا هيچ كس نمى تواند بر آن احاطه يابد. اين مرحله ، مرحله اى است كه نفوس عادى توانايى تعقل و پى بردن به كنه آن را ندارند، مگر به صورت تصورى ناقص
آيه( أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿ ۶۲ ﴾ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴾ (٦٢١) و نيز آيه( الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَـٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ ) (٦٢٢) به اين معنا اشاره دارد.
اين دسته از مردم ، همان مقربينى هستند كه به قرب خداى تعالى رستگار شده اند؛ زيرا هيچ چيز ميان آنها و خداوند فاصله نشده است ؛ نه محسوسات و نه موهومات و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس و يا مورد تلبيس شيطان باشد. همه چيز در برابر آنان ايتى خواهد بود كه كاشف از حق تعالى است ؛ نه حجابى كه ميان آنان و حضرتش ساتر شود. به همين جهت ، خداوند علم اليقين را به ايشان افاضه مى كند و حقايقى را كه از ديدگان مادى مستور است براى آنان مكشوف مى سازد:
( كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ﴿ ١٨ ﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ﴿ ١٩ ﴾ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ ﴿ ٢٠ ﴾يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ) (٦٢٣) ( كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ) (٦٢٤)
خلاصه آن كه اين طايفه ، متوكلان به خدا و تفويض كنندگان امر به سوى خدا و نيز كسانى هستند كه به قضاى الاهى راضى و خشنود و در برابر اوامر او تسليم هستند؛ زيرا جز خير نمى بينند و جز جميل و زيبا به چشمشان نمى آيد و همين باعث مى شود كه ملكات فاضله و اخلاق كريمه كه با نظر توحيد هماهنگ و سازگار است در دل هايشان مستقر گردد و در نتيجه ، همانگونه كه در عمل مخلصند، در اخلاق نيز مخلص مى شوند؛ معناى اخلاص دين براى خدا نيز همين است :
( هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ) (٦٢٥)
بنابراين ، يكى از عوامل مهم و اساسى براى نجات و رسيدن به رستگارى ، عمل صالح است و بهترين اعمال شايسته ، آن دسته از اعمالى است كه بهره بيشترى از اخلاص داشته باشد و فاعل عمل ، آن را تنها به منظور قرب و رضاى حق انجام داده باشد.(٦٢٦)