60%

در سوگ حضرت زهراء سلام اللّه عليها

بتاب اى مه تو بر كاشانه من

كه تاريك است امشب خانه من

بتاب اى مه كه بينم روى نيلى

بشويم در دل شب جاى سيلى

بتاب اى مه كه تا با قلب خسته

دهم من غسل، پهلوى شكسته

بتاب اى مه كه شُويم من شبانه

ز اشك ديده، جاى تازيانه

بتاب اى مه كه تا كلثوم و زينب

ببيند روى مادر در دل شب

بتاب اى مه حسن مادر ندارد

حسين من كسى بر سر ندارد

بتاب اى مه گلستانم خزان شد

به زير خاك، زهراى جوان شد( ۵۴ )

* *

بريز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته

به جسم اطهر زهراء، ولى آهسته آهسته

ببين بشكسته پهلويش، سيه گرديده بازويش

به ريز آب روان رويش، ولى آهسته آهسته

بُوَدخون جارى اى اسماء هنوز از سينه زهرا

بنالم زين مصيبت ها، ولى آهسته آهسته

حسن اى نورچشمانم،حسين اىراحت جانم

بيائيد اى عزيزانم،ولى آهسته آهسته

همه خواب وعلىّ بيدار،سرش بنهاده برديوار

بگريد با دل خونبار، ولى آهسته آهسته

روم شب ها سراغ او، به قبر بى چراغ او

بگريم از فراق او، ولى آهسته آهسته

* *

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد

كى سزاوار فشار آن در و ديوار سينه سيناى وحدت، مشتعل از نار بود

آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى

از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود

گردش گردون دون بين، كز جفاى سامرى

نقطه پرگار وحدت، مركز مسمار بود

صورتش نيلى شدازسيلى كه چون سيل سياه

روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود( ۵۵ )