امام صادقعليهالسلام فرمود: شايسته است مؤمن داراى هشت خصلت باشد: بهنگام پيشامدهاى لرزاننده با وقار باشد هنگام گرفتارى شكيبا باشدهنگام فراوانى شكر گزار باشد بدانچه خدا روزى دهد قناعت ورزد بر دشمنان ستم روا ندارد و بار خود را بر دوستان تحميل نكند (مجلسىرحمهالله فرموده بخاطر دوستان ستم نكند بخاطر دوستان گناه نكند براى دوستان فوق طاقت تحميل نكند) تنش از جانش در رنج باشد و مردم از او در آسايش باشند. براستى كه دانش دوست صميمى مؤمن است ، بردبارى وزير او، و خرد فرمانده سپاهيان او، مدار او نرمش برادر او، و نيكى پدر او است
در حديث ديگر اميرالمؤمنينعليهالسلام فرمود: ايمان داراى چهار ركن است :
توكل بر خدا واگذاشتن كارها بخدا رضا به قضاى پروردگار تسليم به امر و فرمان او.
در حديث ديگرى از امام رضاعليهالسلام نقل شده كه در يكى از غزوات جمعى را نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بردند. حضرت فرمود اينان كيستند؟ گفتند: مؤمنانند يا رسول الله ، رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم خطاب به آنان فرمود: ايمان شما به چه پايه اى رسيده ؟ گفتند: به هنگام گرفتارى شكيبائيم به هنگام فراوانى شكر گزاريم بقضاء پروردگار راضى هستيم
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: حكماء علماء و كاد و امن الفقه ان يكونوا انبياء... : خردمندان و دانشمندانى هستند كه از زيادى دانش و فهم نزديك است بمقام پيامبران برسند. سپس خطاب به آنان فرمود اگر چنين باشيد كه خود را مى ستائيد، آنچه را كه در آن زيست نخواهيد نمود نسازيد، و آنچه را كه نخواهيد خورد جمع آورى نكنيد و از خدائى كه بسويش بازگشت خواهيد كرد بپرهيزيد...
در روايت امام صادقعليهالسلام به اسحاق عمار فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم روزى در مسجد پس از آنكه نماز صبح را با مردم خواند، نظر مباركش به چهره جوانى افتاد كه چرت مى زد و سر بزير مى داشت رنگ رخسارش بزردى گرائيده ، تنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته بود.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم خطاب به آن جوان فرمود:
كيف اصحبت يا فلان ؟ اى جوان چگونه شب را بروز آوردى ؟ جوان گفت : اصحبت يا رسول الله موقنا: اى رسول خدا صبح كردم در حال يقين
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم از پاسخ او در تعجب شد و فرمود:
- براى هر يقينى حقيقتى است ، و حقيقت يقين تو چيست ؟
عرض كرد: يا رسول الله ، حقيقت يقينم همين است كه مرا اندوهگين ساخته و شبم را به بيخوابى و روزهاى گرم را به تحمل تشنگى و روزه داشتن واداشته ، جانم از دنيا و آنچه در آنست به تنگ آمده و گويا مى بينم كه عرش پروردگارم براى رسيدن بحساب مردم برپاشده و همه خلايق براى حساب برانگيخته شده اند، من نيز در ميان ايشانم و گويا مى بينم كه اهل بهشت در نعمتهاى بهشت غوطه ور و در بهشت بيكديگر تعارف كنان و بر پشتى ها تكيه زنانند، و گويا اهل دوزخ را مى نگرم كه در دوزخ زير شكنجه ها فرياد كنان و فرياد رسى مى طلبند، و گويا هم اكنون صفير آتش دوزخ را در گوشهايم احساس مى كنم
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به اصحابش فرمود: هذا عبد نور الله قلبه بالايمان : اين ، بنده ايست كه خداوند دلش را به ايمان روشن كرده آنگاه خطاب بجوان فرمود: برآنچه هستى استوار باش جوان عرض كرد: يا رسول الله دعا كن كه خداى تعالى در ركاب تو شربت شهادت نصيبم گرداند. رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم براى آن جوان دعا كرد. چندى نگذشت كه در يكى از غزوات در ركاب پيامبر گرامى بيرون رفت و پس از شهادت نه نفر از اصحاب پيامبر نفر دهم بود كه شربت شهادت نوشيد.
ابوبصير از امام صادقعليهالسلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود:
«هرچيزى را حدى است و حد توكل ، يقين است ، و حد يقين آنست كه با اعتقاد بوجود خدا از هيچ چيزى نترسى .»
در حديث ديگر فرمود: از صحت يقين شخص مسلمان اينست كه براى خشنود كردن مردم خدا را بخشم نياورد و مردم را بدانچه خدا به آنها داده و به او نداده سرزنش ننمايد، زيرا كه روزى را از آزمند فراهم نياورد و كراهت ناخواهنده باز نگرداند، و اگر يكى از شماها از روزى خود بگريزد چنانكه از مرگ مى گريزد روزى وى او را دريابد همچنانكه مرگ او را در مى يابد.
سپس فرمود: خداوند به عدل و دادش آسايش و راحت را در يقين و رضا، و غم و اندوه را در شك و نارضائى قرار داده است
در حديث ديگر از زراره ، امام صادقعليهالسلام فرمود: روزى اميرالمؤمنينعليهالسلام بر فراز منبر فرمود: هيچيك از شماها طعم ايمان را نچشيده تا اينكه بداند آنچه بايد باو برسد، از او تجاوز نكند، و آنچه بايد از او تجاوز كند، باو نرسد.
در حديث ديگر امام صادقعليهالسلام به صفوان جمال فرمود:
مقصود از گنجى كه در آيه٨٢ سوره كهف خداى تعالى مى فرمايد:
( أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا )
(و اما آن ديوار از آن دو پسر بچه يتيم بوده كه زير آن گنجى داشتند)، آن گنج طلا و نقره نبود، بلكه چهار جمله پند بود بدين عبارات :
١ - لا اله الا انا
نيست معبودى بجز من
٢ - من ايقن بالموت لم يضحك سنه
كسى كه يقين به مرگ دارد، خنده دندان نما نكند.
٣ - و من ايقن بالحساب لم يفرح قلبه
و كسى كه يقين بحساب روز واپسين دارد، دلش شادان نگردد.
٤ - و من ايقن بالقدر لم يخش الا الله
و هر كه يقين به تقدير و سرنوشت دارد از كسى بجز خداى متعال نترسد.
در تاءييد جمله اخير اين خبر، از سعد بن قيس همدانى نقل شده كه : روزى اميرالمؤمنينعليهالسلام را در جنگلى ديدم كه دو جامه بر تن داشت گفتم يا اميرالمؤمنين در همچو مكانى با دو جامه ؟!
فرمود: آرى ، اى سعد، هيچ بنده اى نيست مگر اينكه نگهبانانى دارد، و همواره دو فرشته او را از حوادث اتفاقى از قبيل افتادن از قله كوه و يا سقوط در چاه و غيره او را مراقبت مى نمايند و چون قضا نازل شود، آن دو فرشته او را در ميان آن حادثه اى كه باو رسيده است رها مى كنند.
در روايت ديگر از امام صادقعليهالسلام فرمود:
قنبر(١٠) غلام علىعليهالسلام آنجناب را بسيار دوست مى داشت و هر وقت اميرالمؤمنينعليهالسلام از خانه بيرون مى رفت قنبر با شمشيرى كه بزير جامه داشت بدنبال آنحضرت روان مى شد. علىعليهالسلام شبى او را ديد و فرمود: اى قنبر كجا مى آئى ؟ عرض كرد يا اميرالمؤمنين بدنبال شما آمدم كه آسيبى بوجود مباركت وارد نگردد. اميرالمؤمنينعليهالسلام فرمود: واى بر تو اى قنبر، آيا مرا از اهل آسمان پاسبانى مى كنى يا از اهل زمين ؟ عرض كرد: نه ؛ بلكه از اهل زمين ، فرمود: بدان كه اهل زمين توانائى آن را ندارند كه آسيبى بمن برسانند مگر باذن خدا از آسمان ، برگرد بخانه ، پس قنبر برگشت
ليث مرادى از حضرت صادقعليهالسلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
ان اعلم الناس بالله ارضاهم بقضاء الله عزوجل
داناترين مردم و با معرفت ترين آنها از جنبه خداشناسى كسى است كه از همه بيشتر بقضاى الهى راضى باشد.
در حديث ديگر على بن الحسينعليهالسلام فرمود:
صبر و رضا، سر منشاء تمام طاعات است و هر كس صبر كند و بدانچه خدا براى او مقدر فرموده راضى باشد اعم از آنكه خوش آيند او باشد يا خوش آيندش نباشد. خداى متعال بجز خير باو نرساند.
صلاح گروهى از بندگان خدا به غنا و توانگرى و گروهى به فقر و مسكنت است
امام باقرعليهالسلام از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ، كه آنحضرت فرمود: «خداى تعالى فرمايد: بعضى از بندگانم امر دينشان اصلاح نشود مگر به توانگرى و فراخى نعمت و سلامتى بدنهايشان اينان را بدين وسايل بيازمايم تا امر دينشان اصلاح شود، و برخى ديگر امر دينشان اصلاح نشود مگر به فقر و ندارى و بيمارى و گرفتارى آنان را نيز بدين وسايل بيازمايم تا امر دينشان اصلاح شود و من به آنچه صلاح دين بندگانم در آنست داناترم