گفت : بله اما نه چندان ، چون عيالم بد تركيب و زشت است . اگر چه هزار ليره هم با خود جهيزيه آورده .
گفت : خوب ، پس اين پول ، جاى بدى قيافه اش بوده .
گفت : بله اما نه چندان ، چون با آن پول يك گله گوسفند خريدم كه تمامشان مريض شدند و مردند.
گفت : اى بابا! پس اتفاق بدى افتاده .
گفت : بله اما نه چندان ، زيرا پوست همان گوسفندان مرده را فروختم و منفعت زيادى بردم .
گفت : پس بد هم نبوده .
گفت : بله اما نه چندان ، چون پولها تماما اسكناس بود كه در خانه گذاشته بودم ، از قضا حريقى وارد شد و تمام پولها با خانه سوخت .
دوستش گفت : پس اتفاق خيلى ناجورى بود.
گفت : بله اما نه چندان ، چون عيالم هم در آتش سوزى سوخت و خيالم راحت شد.
۱۰۰۰ جور زحمت كشيدم ،
۹۰۰ فرسخ دويدم ،
۸۰۰ پارتى و ضامن تراشيدم ،
۷۰۰ جفت كفش پاره كردم تا دستم را به دامن
۶۰۰ نفر بند كردم و
۵۰۰ رقم حصير خريدم و در