11%

بدشانسى

به هر جا پا نهادم ، پاى اميدم به سنگ آمد
به هر كس لاف يكرنگى زدم ، آخر دو رنگ آمد

به هر كشتى نشستم ، دامن كشتى نهنگ آمد
سر و كارم به دست فرقه بى نام و ننگ آمد

مشكل گشا است

دل كه رنجيد از كسى ، خرسند كردن مشكل است
كوه ناهموار را، هموار كردن سخت نيست

شيشه بشكسته را، پيوند كردن مشكل است
زير بار منت نامرد رفتن ، مشكل است

آداب مسلمانى

بپرسيدم ز دانشمند معناى مسلمانى
مسلمان بايد آميزد به هم ، دنيا و عقبى را
مسلمان مرد عزم و همت و كار است و بينايى
مسلمان مرد توحيد است و تقوا و نماز اى دل
مسلمان مرد عفو و مهر و انصاف و جوان مردى
مسلمان با حيا و غيرت و با عفت و عصمت
مسلمان مهربان پاكيزه خو، داراى خوش خلقى
مسلمان واجد صدق و صفا، مهر و وفا باشد
مسلمان و اين اعمال ناشايست ، هيهات است
اگر يك روز رود بر باد، عفت ها و غيرت ها
به حال نونهالان وطن افسوس مى بايد
عزيزم دشمن دين در كمين كار ما باشد
چو دين بيرون رود از جامعه ، جايش نمى گيرد
بيا يك دم به حال خويشتن ، انديشه كن جانا
بيا راضى كن از خود شافع روز قيامت را

مسلمان را صفاتى گفت ، آن داناى ربانى
نه مستغرق در اين گردد، نه در آن يك شود فانى
تو مرد لاابالى را مسلمان كى توان خوانى
نخوانى گر نماز هرگز، نزن لاف مسلمانى
مسلمان در پى تحصيل هر اخلاق انسانى
بپوشاند ز نامحرم خودش از حكم قرآنى
به چشمان مسلمان از فراست نور رحمانى
مسلمان دور، از ظلم و جفا و جهل و نادانى
مگر جانم تو آيين مسلمانى نمى دانى
تو هم در اين جهان ، در زندگى خويش درمانى
چرا اين قدر بى فكرى و اين اندازه نادانى
تو غافل از سرانجامى و مشغول هوسرانى
مگر بدبختى و بيچارگى و خوى حيوانى
شبى برخيز و بهر توبه خود، تر ساز مژگانى
كه هم دنيا و هم عقبى شوى از رستگارانى