11%

دوست واقعى

دوست ، بايد كه جمله عيب مرا
نه كه چون شانه با هزار زبان

همچو آئينه روبرو گويد
پشت سر رفته مو به مو گويد

رحمت حق

محتاج به رحمت تو ماييم همه
لطف تو مگر دست بگيرد ما را

سر تا به قدم ، غرق گناهيم همه
ور نه به عمل ، نامه سياهيم همه

توقع نيكى

سالها بر تو بگذرد كه گذر
تو براى پدر چه كردى خير

نكنى سوى تربت پدرت
كه همان چشم دارى از پسرت

اسير نفس

تا چند اسير نفس و شيطان باشى
ترسم كه چو پرده از ميان بردارند

افتاده به دام فسق و عصيان باشى
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى