عرض كرد: نشانه يقين من بى خوابى شب هاى من است كه بيدار مى مانم و روزهاى گرم روزه مى گيرم و دلم از دنيا رو گردانيده و به متاع دنيا كراهت مى ورزم . يا رسول الله ! يقين من به مرتبه اى رسيده كه گويا مى بينم كه مردم براى حساب در محشر، محشور شده و من هم در ميان آنها هستم . اهل بهشت را مى بينم كه متنعم به انواع نعمت ها هستند و بر كرسى ها نشسته و به هم تعارف مى كنند.
همچنين مى بينم ، اهل جهنم را كه در ميان جهنم معذبند و گويا زفير آتش در گوش من است ! حضرت به اصحاب فرمودند: اين بنده اى است كه خدا دل او را به نور ايمان منور گردانيده است . بعد فرمودند: اى جوان ، به همين حال باش . گفت : اى رسول خدا، دعا كن كه خداوند متعال ، شهادت را نصيب من گرداند.
حضرت دعا كردند و پس از چند روز با جناب جعفر به جهاد رفت و بعد از نه نفر شهيد شد. (۷۷)
در ميان مردمان عرب ، شخصى بود به نام شن ، كه بسيار زيرك و دانا بود و هوش وى فوق العاده بود. هنوز ازدواج نكرده بود و چون خود را فردى هوشمند و تيز فهم مى دانست ، در پى زنى بود كه چون خود او از زيركى و عقل پربهره باشد. بنابراين سوگند ياد كرد كه در شهرها و روستاها گردش مى كنم تا آن كه زنى عاقل و هوشمند، مانند خودم پيدا كنم و با او ازدواج نمايم .
_________________________
۷۷- منازل الاخره ، ص ۱۰۳