۲. معناى سرشت دينى اين است كه انسان به حقايق و آورده هاى دين معتقد است ولى اشتغال به امور ديگر او را غافل كرده است .
از مجموع آياتى كه ذكر كرديم چنين بدست مى آيد كه كليات دين مثل وجود خداى يكتا با صفات جمال و جلالش ، نبوت ، معاد، لزوم پرستش خدا و اطاعت از او، زشتى ستم و خوبى عدالت ، احسان ، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم ، مورد اعتقاد انسان است نه تنها به اين امور گرايش دارد بلكه اين امور مورد اعتقاد اوست .
علاوه بر اينها در بسيارى از موارد، انسان مى يابد كه اين كارى كه از او سر زد، خوب است يا بد مثلا علاوه بر اينكه مى فهمد ستم به ديگران زشت است ، تشخيص مى دهد كه اين كار او ستم است . يادآور بودن پيامبر و قرآن ، الهام فجور و تقوى به انسان بيانگر اين معنى است .
آرى در يك سلسله فروع و احكام جزئى ، انسان پيش از بيان دين ، به حسب فطرت حكمى ندارد ولى بعد از بيان شريعت ، آن احكام و فروع را مى پسندد.
از آنچه درباره فطرت بيان شد، بدست آمد كه راه دين روشن و هموار است و خارج شدن از اين راه ، دليل خردپسند ندارد.
تاكنون آيات فراوانى از قرآن كريم بر روشنى راه دين ذكر كرديم . در روايات هم اين مطلب بخوبى بيان شده است ؛ امام على عليه السلام درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و دين او مى فرمايد: