طرحى عالى داد كه مورد تحسين همگان قرار گرفت. بدين صورت كه عباى خود را بر روى زمين پهن نموده و سنگ را در وسط آن جاى دادند. آنگاه از هر قبيله فردى را انتخاب كرد تا هر يك گوشه اى از عبا را بردارند، بدين صورت حجرالاسود به كمك همه قبائل حمل شد. تا به محل نصب آن رسيد. در آنجا آن حضرت به نمايندگى از تمام قبيله ها سنگ را نصب فرمودند و به آن غائله بزرگ خاتمه بخشيدند.
خواننده عزيز! در اين داستان كه تاريخ وقوع آن قبل از بعثت پيغمبر اسلام است، به خوبى مى توان درجه ی اعتماد تمام قبائل عرب را، نسبت به آن بزرگوار مشاهده كرد. مردى كه در محيط سراپا فساد و آلوده به هر گونه ناپاكى و گناه پرورش يافته، تا آنجا پاكدامنى و فضيلت خود را حفظ كرده بود؛ كه همه كس او را امين مى خواندند. و كاملا به وى اعتماد داشتند. بحدى كه هنگام وارد شدن آن حضرت از باب بنى شيبه به مسجد بزرگان تمام قبائل مسرور گشتند و او را نه تنها بعنوان يك قاضى، بلكه بعنوان «محمد امين» مورد استقبال قرار دادند. و متفق الكلمه گفتند: «ما بدانچه محمد امين گويد رضا دهيم.»
يكى از شواهد بزرگ و زنده اى كه مى تواند، مقام عصمت و پاكدامنى انبياء و برگزيدگان آسمانى را (در مقام عمل) اثبات سازد، اين است كه، دشمنان سرسخت آنها (پس از ادعاى نبوت) آنان را به انواع تهمت ها متهم مى كردند، آنها را ديوانه مى خواندند، ادعاى نبوتشان را دروغ مى شمردند و آنها را ساحر و جادوگر معرفى مى كردند