3%

مانع شدند و گفتند: «این رسم می شود و مرگان ما را هم این چنین می کنند». هند گفت: باید محمّد یا علی یا حمزه را بکشم! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هائی به او داد. وحشی گفت: «قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم »، با این مقدمه بود کهآن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند .

به دستور هند وحشی سینه مبارک حضرت حمزهعليه‌السلام را شکافت، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد، و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به «آکلة الاکباد » شد. بعد خودش با خنجر گوش، بینی و... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت. با این جنایت، دل مبارک پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنینعليهما‌السلام و فاطمه زهراعليها‌السلام و صفیه عمع پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خواهر حمزه و دیگران گریستند. با این همه جنایت، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام هند و همسرش را - که با اکراه مسلمان شده بودند - پذیرفت.

ابن ابی الحدید: می گوید: هند با عده ای از زنهای قریش خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهائی که بر ضد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام داده بود، مخصوصاً شهادت جناب حمزهعليه‌السلام ، و می ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید.

حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود و آنها قبول کردند. هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است. حضرت فرمودند: آیا تو هندی؟ گفت بله و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: دیگر نباید زنا کنی. هند گفت: مگر زن حرّه زنا می کند؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: و نباید بچّه ها را بکشی! هند گفت: به جان