۱- شدّاد بن اوس گويد:
رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود: لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ گفتن نيمى از ميزان عمل است، و الحمد للّه گفتن آنان را پر مى كند.
۲- سعيد بن مينا از گروهى از يارانش روايت كند كه گفت:
تنى چند از قريش از جمله عتبة بن ربيعه و اميّة بن خلف و وليد بن مغيره و عاص بن سعيد راه را بر رسول خداصلىاللهعليهوآله گرفتند و گفتند: اى محمّد بيا تا ما معبود تو را بپرستيم و تو نيز معبود ما را بپرست و با هم در امر (حكومت) شريك گرديم، پس اگر ما بر حقّ بوديم تو بهره خود را از آن يافته اى، و اگر تو بر حقّ بودى ما نيز به بهره خود از آن رسيده ايم. خدا- تبارك و تعالى - اين آيه را فرستاد: «بگو اى كافران، من نمى پرستم آنچه را شما مى پرستيد، و نه شما مى پرستيد آنچه را من مى پرستم - تا آخر سوره... »، و سپس ابىّ بن خلف با استخوان پوسيده اى كه بدست خود داشت سوى حضرت آمد و آن را با دست نرم كرد و سپس بدان دميد و گفت: اى.
محمّد گمان دارى پروردگار تو اين استخوان را پس از اين حالت كه ديدى زنده مى كند؟ خداى متعال اين آيه را فرستاد: «و براى ما مثل زده - و آفرينش خود را فراموش نموده - گفت: چه كسى استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ بگو زنده مى كند آن را همان كس كه اوّلين بار آفريدش و او به هر آفريده اى داناست... » تا آخر سوره (ياسين).
۳- كميل بن زياد نخعى گويد:
در مسجد كوفه با امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام بودم پس از آنكه نماز عشاء را خوانده بوديم، و حضرت دست مرا گرفت تا از مسجد بيرون شديم، حركت كرديم تا به پشت شهر كوفه رسيديم، و آن حضرت در راه كلمه اى با من سخن نگفت، چون به صحرا رسيد نفسى بلند برآورد سپس فرمود:
اى كميل اين دلها بسان ظرفهائى است فراگيرنده، و بهترين دلها آن است كه فراگيريش بيشتر باشد. آنچه مى گويم فراگير و در خاطر بسپار: مردم بر سه دسته اند. عالم خداشناس كه حقّا بدين او عمل مى كند، و دانش آموزى كه در راه نجات پا نهاده، و فرومايگان نادانى كه در پى هر سر و صدائى مى افتند، و به هر سو كه باد بيايد ميل مى كنند، نه از پرتو دانش روشنى گرفته اند، و نه به ستون استوارى پناه برده اند.
اى كميل، دانش از مال بهتر است، زيرا دانش از تو پاسدارى ميكند، امّا تو بايد از مال پاسدارى كنى. انفاق از مال آن را كاهش مى دهد، ولى انفاق از دانش (كه آموزش است) بر آن مى افزايد. اى كميل دوستى عالم خيرى است كه بدان وسيله براى خدا ديندارى شود، و آن در دنيا براى صاحبش طاعت خدا فراهم آورد، و پس از مرگ خوش نامى برايش بيادگار گذارد.
اى كميل، سود مال با زوال آن از بين مى رود، اى كميل، مال اندوزان مرده اند، و علماء تا روزگار باقى است پايدارند، ظاهرا وجودشان مفقود است، ولى امثال و يادگارهايشان در دلها موجود است. آه آه همانا در اينجا- و با دست اشاره به سينه اش فرمود- دانشى فراوان نهفته است كه كاش افرادى شايسته فرا گرفتن آن مى يافتم، بلى، ب آدم زيرك و تيزهوش دسترسى دارم ولى در مورد اين دانش ويژه از او اطمينان ندارم كه مبادا ابزار دين را براى دنياى خود بكار گيرد، و با دلائل الهى بر آفريدگانش، و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش غلبه كند، تا در نتيجه بندگان ضعيف خدا او را بجاى ولىّ حق دوست نزديك خود بگيرند. و يا به پيرو حكمت، كه به ريزه كاريهاى آن بينا نيست و در برخورد با اوّلين شبهه ترديد در دلش راه مى يابد، هان كه نه اين و نه آن هيچ كدام تاب تحمّل علم را ندارند، بنا بر اين شخص ديگرى نماند جز كسى كه حريص در لذّات و تسليم شهوات است، يا آن كس كه فريفته و سرگرم جمع آورى و انباشتن مال است و از حافظان دين نيست، هيچ چيزى جز دام هاى چرنده به آنان شبيه نيست، بدين ترتيب دانش با مرگ حاملان آن مى ميرد.
آرى خداوندا! تو هرگز زمين را از قائم به حجّت كه يا ظاهر است و مشهود و يا پنهان است و مستور خالى نمى گذارى تا دلائل واضح و آشكار خداوندى باطل نگردد، كه اين گروه كمترين تعداد و بزرگترين نقش و مقام و منزلت را دارند، و خداوند بوسيله آنان دلائل و نمودارهاى خود را حفظ مى كند تا آنان نيز آنها را به افرادى نظير خود بسپارند، و در دلهاى اشباه خود بكارند. علم و دانش از راه حقيقت به آنان روى آورده، پس با نسيم روح افزاى يقين هم آغوش گشته اند، آنچه را مردم خوشگذران سخت و دشوار مى خوانند آنان سهل و آسان مى انگارند، و به چيزهائى كه نادانان از آنها وحشت دارند ايشان خو گرفته اند، و با تن هائى كه جان آنها به ملكوت اعلى آويخته است در دنيا بسر مى برند، آنان جانشينان خداوند در زمين و دعوت كنندگان بدين او هستند. آه، آه! چقدر مشتاق ديدارشان هستم، من براى خودم و شما از خداوند آمرزش مى طلبم. سپس دستش را از دستم بيرون كشيد و فرمود: هر گاه دلت خواست راه بيفت.
۴- عمر بن علىّ بن ابى طالب از پدرشعليهالسلام روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود:
اى على خداوند بدست ما دين را پايان دهد همچنان كه بدست ما آغاز كرد، بسبب ما خداوند ميان دلهاى شما پس از دشمنى و كينه توزى الفت مى اندازد.
۵- ابو بكر ابن انبارى گويد:
از علىّ بن هامان شنيدم كه اين اشعار را از قول مازنى مى خواند: (ترجمه اشعار):
«هر گاه آنچه را كه خوش ندارم از دنيا نپذيرم خشم و ناخشنوديم بر روزگار بدراز كشد. »
«چندان به رنجها و سختيها آموخته گشته ام كه با آنها خو گرفته ام، و در نتيجه، برخورد سالم با شدائد مرا بدست صبر سپرده است».
«و انس با آزارها دلم را جهت پذيرش آزار گشاده ساخته، هر چند كه گاهگاهى سينه ام از آن به تنگ آيد».
«و نااميديم از مردم مرا بسرعت كار و عنايت خداوندى كه نمى دانم از كجا مى رسد اميدوار ساخته است».