۱- داود بن سليمان غازى از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهمالسلام از رسول خداصلىاللهعليهوآله روايت كند كه فرمود:
از سه چيز بر امّت خود بيم دارم: گمراهى پس از شناخت، و آشوبهاى گمراهى آفرين، و شهوت فرج و شكم.
۲- ابو هريره گويد:
رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود: ماه رمضان ماه پر بركتى است كه خداوند روزه آن را واجب نموده است. درهاى بهشت در اين ماه گشوده است، و شياطين در غل و زنجير بسته اند، شبى در اين ماه وجود دارد كه از هزار ماه بهتر و برتر است، هر كس از فيض آن محروم بماند براستى محروم واقعى اوست - و اين سخن را سه بار تكرار فرمود-.
۳- سليمان بن جعفر جعفرى گويد:
شنيدم ابو الحسن (امام رضا يا امام هادى)عليهالسلام به پدرم مى فرمود: چگونه است كه تو را نزد عبد الرّحمن بن يعقوب ديدم؟ عرض كرد: او دائى من است، حضرت به او فرمود: آن مرد در باره خدا سخنى بس گزاف و هول انگيز گويد. او خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن) وصف مى كند و حال آنكه خداوند به وصف نيايد، پس يا با او همنشين شو و ما را رها كن و يا با ما همنشين باش و او را ترك كن. عرض كرد: او هر چه بخواهد بگويد چه زيانى بحال من دارد چنانچه من قائل بگفتار او نشوم؟ حضرت فرمود:
آيا نمى ترسى كه عذابى بر او فرود آيد و شما را جملگى فرا گيرد؟ آيا داستان آن كسى را كه از اصحاب موسىعليهالسلام بود و پدرش از ياران فرعون نشنيده اى، كه چون لشكر فرعون (كنار دريا) به موسىعليهالسلام رسيد آن مرد از موسى جدا شد تا پدر خود را پند دهد، موسى از كنار او گذشت و پدرش همچنان با او در ستيز بود تا با هم بكنار دريا رسيدند و هر دو غرق شدند. اين خبر به موسىعليهالسلام رسيد، موسى حال او را از جبرئيل جويا شد، پاسخ داد: او غرق شد- خدايش رحمت كند- در حالى كه عقيده پدرش را نداشت امّا چون عذاب فرود آيد از كسى كه به گنهكار (بهر منظور) نزديك شده دفاعى نشود.
۴- ابان بن تغلب گويد:
امام صادقعليهالسلام فرمود: به رسول خداصلىاللهعليهوآله از جانب گروهى از طايفه قريش اين خبر رسيد كه گفته اند: محمّد چنين پنداشته كه امر حكومت را در ميان خاندان خود محكم و پابرجا ساخته است؟! چون او بميرد آن را از چنگ آنان بيرون خواهيم آورد، و بدست غير آنان خواهيم سپرد. پس رسول خداصلىاللهعليهوآله بيرون شده در محلى كه آنجا گرد آمده بودند ايستاد و فرمود: اى گروه قريش چگونه خواهيد بود آنگاه كه پس از من كافر شويد، سپس مرا در ميان لشكرى از يارانم ببينيد كه شمشير برويتان كشيده، گردنهاى شما را با شمشير مى زنم؟ جبرئيلعليهالسلام فرود آمد و گفت: اى محمّد پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: بگو: ان شاء اللّه (من) يا علىّ بن ابى طالب (اين كار را بكنيم) و رسول، خداصلىاللهعليهوآله فرمود: ان شاء اللّه، يا اينكه علىّ بن ابى طالب اين كار را بعهده مى گيرد.
۵- يعلى بن مرّه گويد:
شنيدم رسول خداصلىاللهعليهوآله به علىّ بن ابى طالبعليهالسلام مى فرمود: اى على تو صاحب اختيار و سرپرست مردم پس از من خواهى بود، هر كس از تو فرمان برد مرا فرمان برده، و هر كس از تو نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است.
۶- ابو الهيثم بن تيّهان انصارى گويد:
رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود: خدا عزّ و جلّ ارواح را دو هزار سال پيش از اجساد آفريد، و آنها را به عرش آويخت، و ب آنان فرمان داد تا بر من سلام و درود فرستاده و از من فرمان برند، نخستين كسى كه از مردان بر من سلام كرد و از من اطاعت نمود روح علىّ بن ابى طالب [ع]بود.
۷- حبيب بن ابى ثابت گويد:
چون آن گروه (معين شده كه شش نفر بودند) براى شوراى تعيين خليفه پس از عمر در خانه گرد آمدند مقداد بن اسود كندى -رحمهالله - آمد و گفت: مرا نيز با خود شركت دهيد كه من براى رضاى خدا نصيحتى داشته و خيرى برايتان در نظر دارم، آنان نپذيرفتند، گفت: لا اقل سرم را در خانه داخل كنيد و سخنى از من بشنويد، اين را نيز نپذيرفتند، گفت:
حال كه نمى پذيريد پس با مردى كه در جنگ بدر حضور نداشته، و در بيعت رضوان شركت نكرده، و در جنگ احد- آن روز كه دو گروه مسلمين و مشركين با هم روبرو شدند- فرار نمود، بيعت نكنيد.
عثمان گفت: هان به خدا سوگند اگر زمام حكومت را بدست گيرم تو را به صاحب اوّلت بر مى گردانم. چون مرگ مقداد فرا رسيد گفت: به عثمان خبر دهيد كه من به صاحب اوّل و آخرم باز گشتم. چون خبر مرگ وى به عثمان رسيد (و خاطرش از او آسوده شد رسم سياست و سياست بازان بجاى آورد) آمد تا بر سر قبرش ايستاد و گفت: خدا تو را رحمت كند خوب بودى هر چند كه... و ثناى خوبى بر وى فرستاد. زبير به او گفت:
تو را آنچنان مى شناسم كه پس از مرگ بر من مى گريى، اما در حال حياتم زاد و توشه اى را به من نمى دهى!» عثمان گفت: زبير! اين چه حرف است كه مى زنى؟ تو گمان مى كنى كه من دوست دارم مردى اين چنين از اصحاب محمدعليهالسلام بميرد در حالى كه بر من خشمناك باشد؟!
۸- مرازم از امام صادقعليهالسلام روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود:
چه مى شود گروههائى از امّت مرا كه چون نام ابراهيم و آل ابراهيمعليهالسلام نزد آنان برده شود دلهايشان شاد و چهره هايشان از سرور روشن مى شود، ولى همين كه نام من و اهل بيتم برده مى شود دلهايشان بيزار و رميده، و چهره هايشان درهم و گرفته مى گردد؟! به آن كس كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخته سوگند اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر خدا را ديدار كند و ولايت اولى الامر از ما اهل بيت را نداشته باشد خداوند هيچ توبه و فديه و كار نيكى را از وى نخواهد پذيرفت.
۹- جعفر بن زياد احمر گويد:
زيد بن علىّ بن الحسينعليهماالسلام اين آيه را خواند: «و امّا آن ديوار از آن دو پسر بچّه يتيمى بود كه در شهر سكونت داشتند، و در زير آن گنجى براى آنها پنهان؛ و پدرشان آدم صالحى بود، پس خداى تو خواست كه آنان بحد رشد و بلوغ برسند و گنجشان را بيرون آورند» و سپس گفت: خداوند آن دو كودك را به خاطر نيكى پدرشان در تحت مراقبت خود گرفت، پس چه كس از ما سزاوارتر است كه حفاظت خوبى از وى شود؟
زيرا كه رسول خداصلىاللهعليهوآله جدّ ماست، و دخترش سرور زنان بهشتى مادر ماست، و نخستين كسى كه به خدا ايمان آورد و او را به يگانگى خواند و نماز گزارد پدر ماست (بنا بر اين خدا حافظ ماست و ما از دشمن نمى هراسيم و بمبارزه خود ادامه مى دهيم).
۱۰- اصمعى گويد:
از يك عرب بيابانى شنيدم كه يادى از سلطنت و سلاطين نمود و گفت: همانا كه هر چند آنان در دنيا با ظلم و ستم كردن عزيز شدند، ولى در آخرت با عدالتى كه در حق آنان روا شود خوار و ذليل خواهند گشت، به اندكى از بسيار و ناچيزى از فراوان خرسند شدند، و براستى در آن وقتى كه پشيمانى هيچ سودى ندهد با تهيدستى روبرو خواهند بود.
شيخ مفيد گويد: و استادم ابو الحسن علىّ بن مالك نحوى، شعرى از ابى العتاهيه برايم خواند:
منزّه است خدائى كه صاحب ملكوت است كه چه شبى است كه آن شب كه به صبح قيامت آبستن است! اگر كسى آن صورتى را كه در معاد خواهد داشت در نظر خود مجسّم كند (از اندوه و نگرانى) چشم بر هم نتواند نهاد، پروردگار خلائق فنا و نابودى را براى آفريدگان مسلّم داشته، و مردم بر دو دسته اند: گروهى پيش افتاده و درگذشته اند، و گروهى ديگر بازمانده و سپس بسوى رفتگان خواهند شتافت.