از لحظه اى كه فاطمه زهراعليهاالسلام به حسينعليهالسلام حامله شد، حزن و اندوه او را فرا گرفت و در روز ولادت با نزول جبرئيل و بيان داشتن داستان شهادت آن امام معصوم، فاطمهعليهاالسلام و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و على مرتضىعليهالسلام به سوگوارى و عزادارى سالار شهيدان پرداختند( ۲۳۹) .
محمد بن جعفر رزاز مى گويد: محمد بن الحسين بن الخطاب از محمد بن عمرو بن سعيد زيات نقل كرده كه گفت: شخصى از اصحاب برايم نقل نمود كه امام صادقعليهالسلام فرمودند:
جبرئيلعليهالسلام بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد، پس عرض كرد: يا محمد! خداوند سلام مى رساند و بشارت مى دهد شما را به فرزندى كه از حضرت فاطمه متولد شده و امت پس از شما او را مى كشند.
حضرت فرمودند: اى جبرئيل! به پروردگار سلام من را برسان و عرض كن: احتياجى به چنين فرزندى كه از فاطمهعليهاالسلام متولد شود و بعد از من امتم او را بكشند، ندارم.
امام صادقعليهالسلام فرمودند: جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس به زمين فرود آمد و محضر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مشرف شد و همان گفتار را تكرار كرد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: اى جبرئيل! به پروردگارم سلام من را برسان و عرض كن: احتياجى به چنين فرزندى كه از فاطمهعليهاالسلام متولد شود و بعد از من امتم او را بكشند، ندارم.
پس جبرئيلعليهالسلام به آسمان بالا رفت و سپس به زمين فرود آمد و محضر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مشرف شد و عرض كرد: اى محمد! پروردگار به تو سلام مى رساند و بشارت مى دهد كه امامت و ولايت و وصايت را در نسل اين مولود قرار مى دهد.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: راضى و خشنود شدم.
سپس براى فاطمهعليهاالسلام خبر فرستاد... و اظهار نمودند كه: خداوند به من بشارت داده كه فرزندى از شما متولد گشته و پس از من امتم او را مى كشند.
حضرت فاطمهعليهاالسلام براى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم خبر فرستاده و اظهار كردند: به فرزندى كه امت بعد از شما او را بكشند، نيازى ندارم.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم خبر فرستادند: خداوند امامت و ولايت و وصايت را در نسل اين فرزند قرار داده.
فاطمهعليهاالسلام براى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم خبر فرستادند كه راضى شدم.
پس در حالى كه از مقتول واقع شدن آن فرزند كراهت داشت، به او باردار گرديد، و سپس در حالى كه از اخبار جبرئيل به مقتول واقع شدن آن مولد كراهت داشت، بار حمل را بر زمين نهاد و مجموع دوران حمل و شير خوراگى آن طفل سى ماه بود تا آن كه به سن بلوغ و سپس به چهل سالگى رسيد و به درگاه الهى عرضه داشت: بار خدايا! مرا بر نعمتى كه به من و پدر و مادرم عطا فرمودى شكر، بيامرز، و به كار شايسته اى كه خشنودى تو در آن است، موفق نما و فرزندان من را صالح گردان.
قابل توجه آن كه: اگر جناب سيدالشهداء به جاى اصلح فى ذريتى عبارت اصلح لى ذريتى را ايراد مى كردند، به طور قطع و حتم تمام ذريه آن جناب از پيشوايان مى شدند.
لازم به تذكر است كه آن حضرت نه از حضرت فاطمهعليهاالسلام شير خوردند و نه از خانم ديگرى، بلكه حضرتش را نزد نبى اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم مى آوردند و آن جناب انگشت ابهامشان را در دهان او مى گذاردند و سيدالشهداءعليهالسلام به مقدار غذاى دو و سه روزشان را از انگشت حضرت مى مكيدند. پس گوشت حضرت امام حسينعليهالسلام از گوشت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و خونشان از خون حضرت تكوين يافت و هيچ مولودى در شش ماهگى متولد نگشته، مگر حضرت عيسى بن مريم و حضرت امام حسينعليهالسلام ( ۲۴۰) .
پدرم و محمد بن الحسن جملگى از محمد بن الحسن الصفار، از احمد بن محمد بن عيسى، از ابن فضال، از عبدالله بن كبير از بعضى اصحاب حضرت ابى عبداللهعليهالسلام نقل كرده كه ايشان فرمودند:
حضرت فاطمهعليهاالسلام بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم داخل شده، در حالى كه چشمان آن جناب اشك بار بود.
حضرت فاطمهعليهاالسلام از آن جناب پرسيدند: شما را چه مى شود؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: جبرئيلعليهالسلام به من خبر داده كه امتم عنقريب حسين را مى كشند.
پس فاطمهعليهاالسلام به جزع آمده و جامه خود را پاره كرده.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم كه حال را مشاهده نمودند، به آن حضرت خبر دادند كه يكى از فرزندان اين مولود مالك امور گشته و انتقام از قاتلين خواهد گرفت.
پس از اين خبر حضرت فاطمهعليهاالسلام خشنود گرديد و نفس مباركش آرام گشت( ۲۴۱) .
محمد بن حسن بن احمد بن وليد گويد: محمد بن ابى القاسم ماجيلويه، از محمد بن على القرشى، از عبيد بن يحيى ثورى، از محمد بن حسين بن على بن الحسين از پدر بزرگوارشان، از جدشان، از على بن ابى طالبعليهالسلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم روزى به زيارت ما آمدند، پس طعامى نزد آن، جناب نهاديم و كاسه خرما و ظرف شير و سر شيرى را كه ام ايمن برايمان هديه آورده بود نيز در مقابل حضرت نهاديم. آن جناب تناول فرموده و پس از فراغت ايشان از طعام ايستادم و آب روى دستان مبارك ايشان ريخته و پس از آن كه دستان خود را شستند، مرطوبى آنها را به صورت و محاسن شريف كشيده، سپس ايستادند و به مسجدى كه در يك خانه بود تشريف برده و نماز گزارده و در آخر به سجده رفته و گريه طولانى نمودند، سپس سر از آن برداشتند و از ما اهل بيت احدى جراءت نكرد سبب گريه آن حضرت را بپرسد. پس امام حسنعليهالسلام ايستاده و آهسته جلو رفت تا خود را به آن جناب رساند و از حضرتش بالا رفت تا به روى رانهاى حضرت قرار گرفت. پس سر به سينه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، چانه را روى سر آن جناب نهاد، سپس عرضه داشت: اى پدر! چرا گريستى؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: امروز به شما نگريستم، بسيار مسرور و خوشحال شدم، به طورى كه پيش از آن چنين سرور و نشاطى در من پيدا نشده بود. پس جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد كه شما كشته شده و قبورتان پراكنده خواهد بود. پس خدا را حمد و ستايش كرده و از خدا خير شما را درخواست نمودم.
حضرت سيد الشهداءعليهالسلام عرض كرد: اى پدر! چه كسى قبور ما را زيارت مى كند و با اين كه از هم جدا و متفرق اند، به سر آنها خواهد آمد؟
حضرت فرمودند: جماعتى از امتم، و قصدشان از زيارت اين قبور احسان به من مى باشد و من نيز در قيامت به نزدشان حاضر شده و بازوهايشان را گرفته و آنها را از هول و وحشت و گرفتارى آن روز مى رهانم( ۲۴۲) .
محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى از پدرش، از على بن محمد بن سالم، از محمد بن خالد از عبدالله بن حماد بصرى از عبد الله بن عبد الرحمن اصم از مسمع بن عبدالملك از ابى عبدالله نقل كرده كه آن جناب فرمودند:
امام حسينعليهالسلام را مادر گرامى شان حمل مى كردند. رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم او را گرفته و فرمودند: خداى متعال كشندگان تو را لعنت كند، حق تعالى كسانى كه جامه از تن تو بيرون مى آورند را لعنت نمايد، خدا بكشد آنان را كه يكديگر را عليه تو كمك مى كنند، و بين من و آنان حكم بنمايد.
حضرت فاطمهعليهاالسلام عرض كردند: اى پدر! چه مى فرماييد؟
حضرت فرمودند: دخترم! مصيبت هايى كه بعد از من و تو به او مى رسد و اذيت ها و ظلم ها و مكرها و تعدى هايى كه متوجه اش مى گردد، به ياد مى آورم، او در آن روز در ميان جمعى از مردان، كه جملگى همچون ستارگان درخشاننده بوده و به طرف مرگ و كشتن حركت مى كنند، گويا اكنون لشكرگاه آنها را ديده و به جايگاه و محل دفن ايشان مى نگرم.
حضرت فاطمهعليهاالسلام عرض كردند: اى پدر! جايى كه توصيف مى فرماييد در كجا واقع است؟
حضرت فرمودند: مكانى است كه به آن «كربلا» مى گويند و آن زمين براى ما و امت موجب اندوه و بلاست. بدترين افراد امت من بر ايشان خروج مى كنند. اگر تمام اهل آسمانها و زمين شفيع يك نفر از اين گروه شرور باشند شفاعتشان پذيرفته نشود و به طور قطع تمام آنها در جهنم جاويد خواهند بود.
حضرت فاطمهعليهاالسلام عرض كردند: پدر! اين طفل كشته خواهد شد؟
حضرت فرمودند: بلى، دخترم! پيش از او كسى اين طور كشته نشده كه آسمانها و زمين و فرشتگان و حيوانات وحشى و ماهى هاى دريا و كوهها برايش گريه كنند. اگر اين موجودات ماءذون بودند، پس از شهادت اين طفل هيچ نفس كشى روى زمين باقى نمى ماند و گروهى از دوستان ما خواهند آمد كه در روى زمين كسى از آنها اعلم به خداوند نبوده، و كوشاتر در اقامه حق ما از آنان نمى توان يافت و روى زمين احدى غير از ايشان نيست كه مورد التفات و توجه باشد، ايشان چراغ هاى فروزانى بوده كه در ظلمات جور و ستم مى درخشند ايشان شفعاى ديگران بوده و در فرداى قيامت بر حوض من وارد خواهند شد، هنگامى كه بر من وارد شوند، به وسيله سيما و چهره شان مى شناسمشان و اهل هر دينى پيشوايان خود را طلب نموده و ايشان ما را طالب بوده و غير ما را طلب نمى كنند. ايشان باعث قوام و استوار بودن زمين مى باشند، به بركت آنها باران بر زمين مى بارد( ۲۴۳) .
روايت شده هنگامى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به دخترش فاطمه زهراعليهاالسلام از كشته شدن فرزندش امام حسينعليهالسلام و غم و غصه هايى كه بر آن حضرت وارد مى شود خبر داد، فاطمهعليهاالسلام بسيار گريست و گفت: پدر جان! اين حادثه در چه وقت اتفاق خواهد افتاد؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: به هنگامى كه من و تو و على نباشيم.
گريه فاطمهعليهاالسلام شدت يافت، گفت: پدر جان! پس چه كسى بر او گريه مى كند و چه كسى عزاى او را برپاى مى دارد؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اى فاطمه! زنان امت من بر زنان اهل بيتم و مردانشان بر مردان اهل بيتم گريه خواهند كرد و نسلى پس از نسل ديگر هر سال عزادارى را تجديد مى كنند. روز قيامت كه برپا شود، تو شفيع زنان مى شوى و من شفيع مردان و هر يك از آنان كه بر مصيبت حسين گريه كنند، دستش را مى گيريم و او را به بهشت وارد مى نماييم.
اى فاطمه! در روز قيامت همه چشمها گريانند به جز چشمى كه بر مصيبت حسين گريه كرده باشد كه آن از نعمتهاى بهشت خندان و شادان است( ۲۴۴) .
پدرم... (ره) از سعد بن عبدالله، از احمد بن محمد، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از عبدالكريم بن عمرو، از معلى بن خنيس نقل كرده كه وى گفت:
در صبح روزى حضرت فاطمهعليهاالسلام رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم را گريان ديده، پس عرضه داشت: اى رسول خدا! شما را چه مى شود؟
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم از خبر دادن به ايشان امتناع نمودند. حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام عرض كردند: نه غذا خورده و نه آب مى آشامم تا به من خبر دهيد.
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: جبرئيل خاكى برايم آورده كه بر روى آن جوانى كه هنوز مادرش به او باردار نشده كشته مى شود و اين همان تربت و خاك است.
اين واقعه زمانى بوده است كه هنوز حضرت فاطمهعليهاالسلام به حسينعليهالسلام باردار نشده بود( ۲۴۵) .
از امام صادقعليهالسلام روايت شده كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: وقتى كه روز قيامت مى شود، براى فاطمهعليهاالسلام قبه اى از نور برپا مى كنند، آن گاه امام حسينعليهالسلام مى آيد، در حالى كه سر مبارك خود را در دست گرفته است، چشم فاطمه كه به او مى افتد، فريادى از دل پر درد بر مى آورد كه از سوز آن هر فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و هر بنده با ايمان گريان مى شود.
و در روايت ديگر به سند و هر بنده با ايمان گريان مى شود.
و در روايت ديگر به سند معتبر از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم نقل شده است:
هنگامى كه قيامت مى شود، فاطمهعليهاالسلام با جمعى از زنان شيعه خود به محشر مى آيد، به او مى گويند: داخل بهشت شو، مى گويد: نمى روم، تا ببينم بعد از من با فرزندانم چه كرده اند؟ به او مى گويند: در ميان محشر نگاه كن. وقتى نگاه مى كند مى بيند، امام حسينعليهالسلام با بدن بى سر ايستاده، فرياد بر مى آورد و من از فرياد او فرياد مى زنم و تمام فرشتگان نيز فرياد مى كشند، در اين وقت حق تعالى به خاطر ما عقاب خود را لازم مى دارد و فرمان مى دهد به آتش كه آن راهبهب مى گويند و هزار سال آن را افروخته اند تا سياه شود و هيچ وقت نسيمى به آن نوزيده و غمى از آن بيرون نرفته كه قاتلان حسين و كسانى را كه به عترت پشت كرده و قرآن را براى ظلم كردن و تجاوز وسيله قرار داده اند بربايد. وقتى كشندگان امام حسينعليهالسلام و متمسكين به قرآن تنها داخل آتش مى شوند و آتش خروش بر مى آورد، آنها فرياد مى زنند: خدايا، چرا ما را از بت پرستان زودتر داخل جهنم كردى؟ از طرف خدا جواب مى آيد: براى اين كه هر كس ندانسته بدى كند، مثل آن كه مى داند نيست. من يعلم ليس كمن لايعلم( ۲۴۶) .
حضرت على بن موسى الرضاعليهالسلام فرمود: پدرم موسى بن جعفر از امام صادق، از امام باقر، از حضرت سجاد، از امام حسين، از امام على بن ابى طالب از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامت با لباسى خونين وارد محشر مى شود و به يكى از ستونهاى عرش در آويخته مى گويد: اى دادگر! اى جبران كننده! بين من و قاتل فرزندم حكم فرما!
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: در آن هنگام، به خداى كعبه قسم، كه خداوند به نفع دخترم حكم خواهد كرد( ۲۴۷) .
محدث قمى (ره) مى فرمايد: من در ديوان سيد اجل شهيد خودمان سيد نصرالله حايرى (قدس الله روحه) ديدم كه از بعضى موثقين اهل بحرين حماها الله من طوارق الزمان حكايت كرده كه يكى از اخيار، فاطمه زهراعليهاالسلام را در خواب ديده است كه آن حضرت با جمعى از بانوان انجمن كرده و بر حسين مظلومعليهالسلام نوحه سرايى دارند و اين بيت شعر را مى خوانند:
وا حسيناه! ذبيحا من قفاه | وا حسيناه! قتيلا بالدماء( ۲۴۸) |
جوانى كه پدرش اهل منبر بود، در عالم خواب مى بيند وارد باغ باصفايى شد كه داراى چهار نهر آب است. بانوى سياه پوشى را مشاهده كرد كه كنار يكى از آن نهرها نشسته و جامه خون آلودى در دست دارد؛ هر وقت آن جامه را در آب فرو مى برد و از دل پر درد ناله بر مى آورد، آن چهار نهر رنگين مى شود.
به آن بانو نزديك مى شود، كه آن بانوى مجلله مى گويد: اى مظلوم مادر، اى غريب مادر، خدا كشندگان تو را لعنت كند، مگر تو را نشناختند؟! آيا به هنگام شهيد شدنت نگفتى جدم خاتم الانبيا، پدرم على مرتضى، مادرم فاطمه زهرا، برادرم حسن مجتبى و خودم گوشواره عرش خدايم.
در اين لحظه مى بينيد، شخصى كنار آن بانو ايستاده، مثل اين كه سرش از بدن جدا بوده و مجددا به بدن ملحق شده - چون خط قرمزى دور گردنش مشاهده مى شود - مى گويد: به خدا قسم، قدر و منزلتم را به آنها بيان داشتم، ولى آنها گوش ندادند و سر مرا از قفا بريدند.
جوان عرضه مى دارد: شما را به خدا سوگند، خودتان را معرفى بفرماييد.
مى فرمايند: من فاطمه زهرا و ايشان نور ديده ام حسين است( ۲۴۹) ...
يحيى برمكى گفته است: من با جابر براى زيارت امام حسينعليهالسلام به طرف كربلا حركت كرديم. شب نوزدهم از ماه صفر به يك فرسخى كربلا فرود آمديم. همسر من (خديجه) در خيمه خود بود، من و جابر در گوشه اى با يك ديگر گفت و گو داشتيم كه فردا به كربلا رفته و مراسم سوگوارى برپا مى كنيم. در اين ميان صداى همسرم (خديجه) به گريه و ناله بلند شد، رفتم ببينم چه خبر شده، ديدم با موى پريشان و اشك ريزان و ناله و افغان است.
پرسيدم چه شده؟
گفت: اكنون فاطمه زهراعليهاالسلام را در عالم رؤیا با جامه سياه و چهار هزار حوريه و لواى عزا ديدم كه وارد صحراى كربلا شدند، به محضى كه نظر فاطمه زهرا به قبر مظلوم كربلا افتاد، چنان ناله از دل بر آورد كه زمين و آسمان به لرزه در آمد و با صداى بلند مى فرمود: اى شهيد مادر، اى غريب مادر، اى مظلوم مادر، و اى مقتول بى يار و ياور! يك يك مصايب فرزندش را مى شمرد و ندبه مى كرد و همه را به گريه در آورد. سپس به حوريه اى فرمود: برو به مدينه به پدرم بگو: فاطمه كنار قبر حسين آمده، چون فردا روز اربعين است مى خواهد لواى عزا بر پا بدارد و منتظر شما است. به حوريه ديگر فرمود: برو به نجف، على را خبر كن. سپس دوباره خود را روى قبر فرزندش انداخت و ناله سر داد. مرد محاسن سفيدى با مردى ديگر ظاهر شدند و از پى آن دو جوان سبزپوش آمد، از حوريه اى پرسيدم: ايشان كيستند؟ گفت: اولى رسول خدا، دومى على مرتضى، سومى امام مجتبى.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نزديك فاطمه زهراعليهاالسلام آمد و تسلى مى داد و مى فرمود: اى نور ديده! اين قدر ناله مكن كه ساكنان آسمانها به خروش آمدند. فاطمه زهراعليهاالسلام بر اثر حزن شديدى كه داشت جواب نداد، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمودند: يا على! شما دخترم را تسلى دهيد و ايشان به امام حسنعليهالسلام فرمودند كه مادر را تسلى دهد. امام حسن محتبىعليهالسلام نزد مادر آمد و گفت: السلام عليك يا اماه! من فرزند دلبندت حسن هستم كه جگرش از زهر جفا پاره پاره شده از تو مى خواهم كه ناله نكنى و سر از روى قبر برادرم بردارى، چرا كه خلق عالم را بى قرار كردى. آن گاه سر از قبر برداشت، شيشه اى پر آب در دست داشت، به او داد و فرمود: اى فرزند اين شيشه را نگاه دار كه اشك چشم عزاداران حسينم هست. سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با ارواح تمام انبياء و اولياء و زنان با ايمان به فاطمه زهراعليهاالسلام سلام كردند و در برابر او صف كشيده و مشغول عزادارى شدند( ۲۵۰) .