بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عليرغم اينكه بيعت مردم با ابوبكر در سقيفه را بعضى ها امرى تصادفى مى پنداشتند مدارك و قرائنى در دست است كه نشان دهنده آن است كه طرح مقدماتى اين طرح در زمان رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم در ضمن سفر حجة الوداع در مكه معظمه توسط چند نفر در برگشت به مدينه برنامه ريزى شده بود آنها پس از بازگشت به مدينه به خانه ابوبكر رفته و صحيفه و عهدنامه اى را كه نوشته شده بود را امضاء مى كنند حذيفه از اسماء بنت عميس( ۳۵۸) چنين نقل مى كند كه عده اى از مخالفان در منزل ابوبكر گرد آمدند و قراردادى را جملگى امضاء كردند كه نويسنده آن قرارداد سعد بن عاص بود( ۳۵۹) كه پس از درگذشت حضرت رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم با حضرت علىعليهالسلام به مخالفت برخيزند سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به هنگام ملاقات با ابوبكر از آن به صحيفه ملعونه اشاره مى نمايند كه آن چند نفرى كه امضاء كردند عبارتند از ۱- ابوبكر ۲- عمر بن خطاب ۳- ابوعبيد ۴- مفاذ بن جبل؛ ۵- سالم، غلام ابى حذيفه؛ ۶- سعيد بن عاص ۷- ابى عبيدة بن جراح.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى كه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم به مدينه هجرت كرد، تقريبا پس از گذشت پنج ماه از طرف خداوند ماءمور شد كه مهاجر و انصار را با يكديگر برادر كند.
لذا روزى در جلسه اى عمومى به مسلمانان فرمود: دو تا دو تا با يكديگر برادر دينى شويد. آنگاه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم بين سيصد نفر از مهاجرين و انصار پيمان برادرى بست و رو به مسلمانان كرد و فرمود: شما همه با هم برادريد. پس از اين پيمان به ناگاه علىعليهالسلام با چشمهاى اشكبار گفت: يا رسول الله! اصحاب خود را با يكديگر برادر كرديد ولى عقد اخوت ميان من و ديگرى برقرار نكرديد؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رو به علىعليهالسلام كرد و فرمود: انت اخى فى الدنيا و الاخرة؛ تو برادر منى در دنيا و آخرت.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى علىعليهالسلام از رسول خدا راجع به فاطمهعليهاالسلام خواستگارى كرد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم مسرور و شادمان تبسم نموده و فرمود: ايا براى اين امر چيزى دارى؟
علىعليهالسلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم من چيزى را از شما پنهان نمى كنم آنچه دارم يك شمشير و يك زره، يك شتر آبكش (يا اسب) است و جز اينها چيزى ندارم.( ۳۶۰) نبى اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: شمشير براى تو لازم است زيرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى و شتر نيز از لوازم زندگى تست كه بايد با آن آبكشى نموده و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در مسافرت ها بارت را بر آن حمل نمائى فقط زره تو مى ماند كه من آنرا به مهر زهراء مى پذيرم يا على! مى خواهى ترا بشارتى بدهم؟
عرض كرد: بلى پدر و مادرم فداى شما باد، فرمود: ترا بشارت باد كه خداى تعالى فاطمهعليهاالسلام را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از اينكه من او را در زمين به تو تزويج كنم( ۳۶۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در روايت بعضى از بزرگان اهل سنت از قبيل حمونين نقل شده است، بعد از اينكه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم علىعليهالسلام را جانشينى خود انتخاب كرد( ۳۶۲) ابوبكر و عمر از جا برخاستند و از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم پرسيدند كه آيا ولايت مخصوص علىعليهالسلام است؟
حضرت فرمود: مخصوص على و اوصياء من تا روز قيامت است.
پرسيدند: از اوصيا شما چه كسانى هستند:
حضرت فرمودند: اخى و وزيرى و وارثى و وصيتى و خلقتى فى امتى...( ۳۶۳) و در اينجا بود كه آيه: اليوم اكملت لكم دينكم نازل شد و در اين هنگام بود كه حسان بن ثابت شاعر معروف از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم خواست تا در مورد ولايت و امامت علىعليهالسلام قصيده اى بسرايد... تمام مفسران شيعه و برخى از علما اهل سنت در كتب و تفاسير خود نوشته اند: منظور از اليوم روز عيد غدير خم است( ۳۶۴)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادقعليهالسلام فرمود: جبرئيل براى ابلاغ اذان بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد، در اين هنگام، سر مبارك پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم بر روى زانوى علىعليهالسلام بود، آنگاه جبرئيل فصل هاى اذان و اقامه را به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم آموخت، هنگامى كه آن حضرت از آن حالت بيرون آمد به علىعليهالسلام فرمود: آيا كلمات اذان و اقامه را شنيدى؟ حضرت علىعليهالسلام عرض كرد: آرى فرمود: فرا گرفتى؟ حضرت علىعليهالسلام عرض كرد: آرى. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم هماندم فرمود: ادع لى بلالا نعلمه يعنى، بلال حبشى را نزد من به طلب تا اذان را به او بياموزم.
حضرت علىعليهالسلام بلال را طلبيد و كلمات اذان و اقامه را به او ياد داد.( ۳۶۵)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمر بن حصين روايت كرده گفت: من و عمر بن خطاب حضور پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بوديم و اميرالمؤمنينعليهالسلام هم در كنار پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم جلوس كرده بود كه پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم اين آيه را تلاوت نمود امن يجيب المضطر اذا دعاه ناگاه اميرالمؤمنينعليهالسلام ضجه اى كرد و ناله اى نمود پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: يا على! چرا با شنيدن اين آيه جزع نموده مضطرب شدى؟
گفت: اى رسول خدا چگونه جزع نكنم در صورتى كه در اين آيه خداوند تصريح مى فرمايد كه شما را خليفه هاى روى زمين قرار داديم. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: يا على! جزع نكن، به خدا قسم ترا دوست نمى دارد مگر مؤمن و دشمن نمى دارد ترا مگر منافق.( ۳۶۶)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
از حضرت صادقعليهالسلام روايت كرده فرمود: روزى پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد مسجد شد ديد اميرالمؤمنينعليهالسلام ريگهاى مسجد را جمع كرده و سر مباركش را روى ريگها گذارده و بخواب رفته است، او را با پاى مبارك خود حركت داد، فرمود: اى دابة الله برخيز. يكى از اصحاب حضور پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم عرض كرد: اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آيا جايز است ما فرزندان خود را به اين اسم بناميم؟ حضرت فرمود: خير، به خدا قسم اين كلمه دابة الله مختص پسر عمم علىعليهالسلام است. اصبغ بن نباته مى گويد: روزى حضور مولاى اميرالمؤمنينعليهالسلام بودم خدمتش عرض كردم: دابه اى كه خداوند در قرآن( ۳۶۷) بيان فرمود: كيست حضرت فرمود: همان شخصى است كه نان سركه و زيتون تناول مى كند؛ كه مقصود حضرت خود آن جناب بوده كه در حال خوردن آنها بوده.( ۳۶۸)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بود يك نفر از جن از آن حضرت مسائل خود را مى پرسيد كه به ناگاه علىعليهالسلام به حضور پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد شد پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم مشاهده كرد كه آن جن رعشه اى بر اندامش افتاد و چون گنجشك ضعيفى، كوچك شد و به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم عرض كرد: اى رسول خدا مرا پناه دهيد.
پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: از كه مى ترسى و پناه مى خواهى؟ عرض كرد: از اين جوان (اميرالمؤمنين) پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند چرا از اين جوان مى ترسى؟ گفت: وقتى كه كشتى نوح در روز طوفان و سيل به حركت در آمد، من خود را به كنار كشتى حضرت نوحعليهالسلام رساندم تا شايد بتوانم كشتى نوحعليهالسلام را غرق كنم، وقتى نزديك كشتى شدم اين جوان، چنان ضربه اى به من زد، كه يك دست من قطع شد، آنگاه دست خود را بيرون آورد و نشان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم داد، آنگاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم حرف آن جن را تصديق كرد و فرمود: آرى اين جوان همانست كه نوح نبىعليهالسلام را يارى كرده است.( ۳۶۹)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
نمايندگان نجران عمدا با لباسهائى پر زرق و برق و زيور آلات وارد مدينه شدند پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم براى مبارزه منفى را در پيش گرفت به اين ترتيب كه وقتى نمايندگان با زرق و برق عجيبى به حضور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيدند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به آنها اعتنا نكرد و با آنها سخن نگفت و به پيروى از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم مسلمانان نيز با آنها سخن نگفتند، آنها سه روز در مدينه متحير و سرگردان بودند تا روزى نمايندگان نجران از عثمان و عبدالرحمن كه سابقه آشنائى با آنها داشتند علت اين بى اعتنائى را پرسيدند، آنها نمايندگان را نزد علىعليهالسلام بردند و جريان را به آن حضرت عرض كردند: علىعليهالسلام به نمايندگان فرمود: برويد و اين زرق و برقها را از خود دور سازيد و به شكل عادى و ساده خدمت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم برسيد كه حتما موفق خواهيد شد، آنها طبق فرموده علىعليهالسلام رفتار كردند و موفق شدند( ۳۷۰)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: در بهشت اتاقهاى زيادى است كه درونش از برون و برونش از درون پيداست در اين اتاقها كسانى از امت من ساكن هستند كه كلام نيكو مى گويند و اطعام مى كنند و سلام را آشكار مى سازند و شب هنگام در وقتى كه همه مردم خوابند به نماز مى ايستند، اميرالمؤمنينعليهالسلام عرض كرد: يا رسول الله! چه كسانى از امت شما اين گونه اند؟ رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: يا على نيكويى كلام به اين است كه ده مرتبه در صبح و شب بگويد: سبحان الله و الحمدلله و لاله الا الله والله اكبر؛ و اطعام طعام آن است كه انسان خرج خانواده خود را بدهد، و اما نماز در شب هنگام وقتى كه مردم همه خوابند به اين است كه نماز مغرب و عشا و نماز صبح را در مسجد به جماعت بخوانند، پس گويا تمام شب را به عبادت قيام كرده است و اما آشكار نمودن سلام به اين است كه وقتى به فرد مسلمان مى رسد بخل به سلام نكنند.( ۳۷۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن مغازلى شافعى مذهب روايت كرده از ابن عباس كه وى مى گويد: شبى اصحاب پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در خانه ايشان جمع بودند تا اينكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: امشب در نزديكى سحر كوكبى از آسمان فرود مى آيد پائين در خانه هر كه فرود آمد آن شخص ولى و جانشين من است همان شب همه اصحاب نخوابيدند از همه طماع تر عباس پدرم بود (عباس عموى رسول الله بود) نزديك سحر ناگهان اصحاب ديدند كه ستاره اى روشن از آسمان پائين آمد تا در خانه علىعليهالسلام فرود آمد، البته پس از اين واقعه اصحاب گفتند، محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم درباره ابن عمش علىعليهالسلام در ضلالت است و مى خواهد پسر عم خود را ولى خود كند.( ۳۷۲)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در ميان سرزمين قديد (بر وزن زبير نام جايى است در نزديكى مكه) فرود آمد، به على بن ابيطالبعليهالسلام فرمود: اى على، من از خدا خواسته ام كه بين من و تو دوستى برقرار كند و ساخت. و از او خواستم كه ميان من و تو برادرى افكند، پس افكند، و از او خواست كه تو را وصى و جانشين من قرار دهد، و داد.
مردى از آن قوم گفت: بخدا سوگند يك صاع (پيمانه اى است نزديك يك من) خرما در مشكى پوسيده، بهتر از آن چيزهايى است كه محمد از پروردگارش خواسته است!!
چرا محمد ملك و سلطنتى درخواست نكرده كه او را بر دشمنش ياى دهد، يا گنجى كه بدان سبب بر فقر و تهيدستى خود چيره گردد؟! پس خداى متعال اين آيه( ۳۷۳) را فرستاد:
گويا پارى از آنچه به تو وحى شده ناديده مى گيرى، يا سينه ات به تنگ مى آيد از اينكه مى گويند: چرا گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته اى در كنار او نيامده است؟ جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى و خداوند به هر چيزى وكيل است.( ۳۷۴)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادقعليهالسلام فرمود: چون روز قيامت شود، آواز دهنده اى از اندرون عرش ندا دهد: خليفه خداوند در زمينش كجاست؟ پس حضرت داود پيامبرعليهالسلام بر مى خيزد، از جانب خداوند ندا دهند: منظور ما تو نيستى هر چند كه خليفه خداوند بوده اى.
بار دوم ندا رسد: خليفه خداوند در زمينش كجاست؟ پس اميرالمؤمنين على بن ابيطالبعليهالسلام بر مى خيزد، از جانب خداوند ندا مى رسد: اى آفريدگان، اين على بن ابيطالب خليفه خدا در زمين او، و حجتش بر بندگان او است، پس هر كه در دنيا به ريسمان (ولايت) او آويخته امروز نيز به ريسمان او بياويزد تا از نور او روشنى گيرد، و به دنبال او به درجات بلند بهشتى راه يابد پس مردمى كه در دنيا به ريسمان امام علىعليهالسلام آويخته بودند برخاسته و بدنبال آن حضرت به بهشت مى روند.
سپس از جانب خداوند ندا مى رسد: هان! هر كس در دنيا دنبال پيشوائى راه افتاده (امروز نيز) بدنبال او بهر جا كه مى خواهد و او مى رود، راه بيفتد...( ۳۷۵)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام علىعليهالسلام مى فرمايد: وقتى آيه اذا جاء نصر الله و الفتح بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به من فرمود: اى على! به تحقيق نصرت خداوند و فتح او فرا رسيده، پس هر گاه كه ديدى مردم دسته دسته در دين خدا وارد مى شوند به حمد پروردگارت تسبيح كن و از او آمرزش بخواه كه خداوند پذيرنده توبه است.
اى على! خداوند جهاد را در فتنه اى كه پس از من رخ مى دهد بر مؤمنين واجب نموده چنانكه جهاد با مشركين را در ركاب من بر آنان واجب ساخته بود.
علىعليهالسلام عرض كرد: اى رسول خدا! آن فتنه اى كه خداوند جهاد درباره آن را، بر ما واجب نموده كدام است؟ حضرت فرمود: فتنه گروهى كه شهادت به لا اله الا الله و اينكه من رسول خدا هستم مى دهند اما با اينحال مخالف سنت من و طعنه زننده در دين من هستند.
علىعليهالسلام عرض كرد: اى رسول خدا! پس به چه جهت با آنان بجنگيم در حالى كه آنان شهادت به لا اله الا الله و رسالت الهى شما مى دهند؟ حضرت فرمود: به جهت پديد آوردن مسائل بى سابقه و بدعت گزارى در دين، و جدا شدنشان از فرمان من، و حلال شمردن آنها در ريختن خون عترت من،
علىعليهالسلام عرض كرد: اى رسول خدا! شما مرا به شهادت مژده فرمودى، از خدا بخواه كه براى من در اين باره شتاب ورزد.
حضرت فرمود: آرى من به تو مژده شهادت داده بودم، پس چگونه خواهى بود آن زمان كه اين از اين رنگين شود؟- و با دست مبارك اشاره به سروريش من نمود- عرض كردم: اى رسول خدا! حال كه چنين مژده اى بمن داده اى، ديگر جاى صبر نيست بلكه جاى مژدگانى و سپاس است. حضرت فرمود: آرى
آنگاه فرمود: پس خود را براى خصومت و درگيرى آماده ساز، كه تو با امت من مخاصمه خواهى نمود. عرض كردم: اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم راه پيروزى (بر آنان) را به من بنما، حضرت فرمود: چون گروهى را ديدى كه از هدايت بسوى گمراهى رو گردانده اند پس با آنان به مخاصمه برخيز (كه پيروزى از آن توست)، زيرا كه هدايت از جانب خدا، و گمراهى از سوى شيطان است.
اى على! همانا هدايت پيروى فرمان خداست نه پيروى از هواى نفس و دلخواه خود، و گويا تو با گروهى روبرو هستى كه قرآن را تاءويل و توجيه نموده و به شبهات چنگ زده و شراب را بنام آب انگور و كم فروشى را با زكات و رشوه را بنام هديه و پيشكش حلال مى شمردند.
عرض كردم: اى رسول خدا! بنابراين وقتى چنين كنند چگونه اند؟ آيا مرتد و بر گشتگان از دين هستند؟ يا اهل فتنه و آزمايش؟ حضرت فرمود: آنان اهل فتنه اند متحير و سرگردان در آن گردش كنند تا عدل گريبان گيرشان شود، عرض كردم: اى رسول خدا! عدل از جانب ما يا از سوى غير ما؟ حضرت فرمود: بلكه از جانب ما، خداوند (دين را) بدست ما گشوده و بدست ما پايان بخشد و بواسطه ما خداوند ميان دلها پس از شرك آورى مهر و دوستى انداخت و بواسطه ما نيز ميان دلها پس از فتنه مهر و دوستى اندازد، علىعليهالسلام عرض كرد: سپاس خداى را به آنچه كه از فضل خويش به ما ارزانى داشته است( ۳۷۶)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بسيارى از مورخين نقل كرده اند جمعى از اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم پيرامون اين بحث مى كردند كه كداميك از حروف در كلمات بيشتر به كار مى رود همه متفق شدند بر اينكه حرف الف بيشتر در كلمات به كار مى رود. آنگاه اميرالمؤمنين علىعليهالسلام بپا خاست و با لبداهه خطبه بدون الف ايراد نمود كه مختصرى از آن از نظرتان مى گذرد اين خطبه با حدود ۷۹۵ كلمه، در آن پيرامون مسائلى چون توحيد - قرآن و حمد الهى - اخلاص - توكل - يقين - حكمت الهى - و عذاب الهى - صفات الهى -خالقيت الهى - پرده پوشى خداوند- قيامت و عذاب الهى - تقوا- مرگ حالات محتضر و احوالات قبر و رسوائى روز قيامت - ملائكه الهى و دعا، صحبت به ميان آمده است، البته به علت طولانى بودن خطبه از كل خطبه صرفا ۱۴۹ كلمه اول را مى آوريم:
حمدت و عظمت من عظمت منته، و سبغت نعمته و سبقت رحمته غضبه و تمت كلمته و نفذت مشيئته و بلغت قضيته، حمدته حمد مقر لربوبيته متخضع لعبوديته متنصل من خطيئته، معترف بتوحيده، مومل من ربه مغفرة تنجيه، يوم يشغل عن فصيلته و بنيه، و نستعينه و نستر شده و نستهديه و نومن به و نتوكل عليه، و شهدت له تشهد مخلص موقن و فردته تفريد مؤمن متيقن، و وحدته توحيد عبد مذعن، ليس له شريك فى ملكه و لم يكن له ولى فى صنعه جل عن مشير و وزير و عون و معين و نظير، علم فستر و نظر فخبر و ملك فقهر و عصى فغفر و حكم فعدل، لم يزل و لن يزول ليس كمثله شى ء و هو قبل كل شى ء و بعد كل شى ء ما رب متفرد بعزته متمكن بقوته متقدس بلعوه متكبر بسموه، ليس يدر كه بصر و ليس يدر كه بصر و ليس يحيط به نظر، قوى منيع بصير سميع حليم...
ترجمه: حمد و تعظيم مى كنم خدائى را كه منتش بس بزرگ و نعمتش بس فراوان و سرشار است (خدائى كه) رحمتش بر غضبش پيشى گرفته و كلماتش به سر حد كمال و تمام رسيده است، اراده اش در همه چيز نافذ و حكمش همگان را فراگير است او را حمد و ستايش مى كنم همانند حمد و ثناى كسى كه به خدائى اش اقرار نموده و در بندگى اش كمال خضوع و خشوع را دارا بوده و از خطاهايش بيزار گشته، به بيگانگى او معتقد بوده و آرزومند مغفرت نجات بخش او است در روزى كه انسان از فرزند خود غافل و در انديشه سرانجام خويش مى باشد از او كمك مى طلبيم و در خواست مى كنيم كه ما را ارشاد نمود و ره راه راست و رهنمون و به او ايمان مى آوريم و بر او توكل مى كنيم، شهادت به خداوندى او مى دهم شهادتى خالصانه و از روى يقين و با علم و ايمان او را يكتا مى دانم و چون بنده اى كه قلبا اقرار مى كند او را مى ستايم.
او در ملك خويش شريك و همتايى ندارد و در آفريدن مخلوقات او را يار و ياورى نيست، او برتر از اين است كه دارى مشاور و وزير و ياور و معين و يارى كننده و هم نظير باشد. او مى داند ولى پرده پوشى مى كند و مى بيند و از همه چيز آگاه است و مالك و غالب بر همه چيز مى باشد، او معصيت مى شود ولى در مى گذرد و هنگام حكم به عدالت حكم مى راند، در گذشته و آينده كسى به ماند او نبوده و قبل از همه موجودات و بعد از همه آنها باقى خواهد بود پروردگارى است كه در عزت خويش يكتا و باقوت خويش قوى و با برترى خويش در نهايت پاكى و با بلند مرتبگى خود در نهايت كبريائى بسر مى برد. هيچ چشمى او را نمى بيند و هيچ ديده اى او را نمى يابد، او قوى و بلند مرتبه، بينا و شنونده، مهربان و بخشنده مى باشد...( ۳۷۷)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى كه سوره كوثر به پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد، على بن ابيطالبعليهالسلام به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم عرض كرد: اى رسول خدا كوثر چيست؟
حضرت فرمود: نهرى است كه خداوند به من كرامت نموده است، عىعليهالسلام عرض كرد: اين نهر گرانقدر است، پس آنرا براى ما توصيف كن اى رسول خدا.
حضرت فرمود: آرى اى عى، كوثر نهى است كه از زير عرش خدا- عزوجل -جارى است، آبش از شير سفيدتر، و از عسل شيرين تر، و از كره نرم تر است، سنگريزه هايش زبر جد و ياقوت و مرجان، گياهش زعفران، خاكش مشك خوشبو، و پايه هايش به زير عرش خداوند استوار است.
پس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم دست به پهلوى اميرالمؤمنين علىعليهالسلام زد و فرمود: على! اين نهر از آن من و تو و دوستان تو پس از من خواهد بود.( ۳۷۸)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمران بن حصين مى گويد: روزى من و عمر و بن خطاب در حضور رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بوديم و علىعليهالسلام نيز كنار آن حضرت نشسته بود، كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم اين آيه را خواند: امن يجيب المضطر... وقتى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم آيه را تا آخر خواند ناگهان علىعليهالسلام مانند گنجشك به خود لرزيد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به او فرمود: چه شد، نگران شدى، علىعليهالسلام عرض كرد: چرا نگران نباشم و حال آنكه خداوند در اين آيه مى فرمايد: كه ما را خليفه هاى زمين قرار خواهد داد! پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود: ناراحت و نگران مباش كه بخدا سوگند تو را دوست ندارد جز مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق( ۳۷۹)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به على بن ابيطالبعليهالسلام فرمود: آيا به تو بشارت ندهم، آيا تو را مژده ندهم؟
علىعليهالسلام عرض كرد: چرا يا رسول الله. حضرت فرمود: اى على! من و تو از يك سرشت آفريده شديم و مقدارى از آن سرشت زياد آمد و شيعيان ما از آن آفريده شدند، پس چون روز قيامت شود همه مردم به نام مادرانشان خوانده شوند جز شيعيان تو كه به نام پدرانشان خوانده مى شوند آنهم به جهت آن است كه ولادتشان پاك است (يعنى نسبت آنان به پدران خود حتمى و صحيح است)( ۳۸۰)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود: اى على حال تو چگونه است، آنگاه كه صراط را بر روى دوزخ كشيده شود و تو بر لب پرتگاه دوزخ ايستاده باشى و به مردم گفته مى شود: عبور كنيد و تو به دوزخ گوئى: اين شخص از آن من و اين شخص از آن تو؟ علىعليهالسلام عرض كرد: اى رسول خدا، اينان (كه من براى خود بر مى گيرم) كيانند؟ حضرت فرمود: آنان شيعيان تواند و هر كجا كه باشى با تو خواهند بود.( ۳۸۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در روايت وارد شده است كه حضرت علىعليهالسلام هر شب هنگامى كه مردم به خوابگاه خود مى رفتند صداى نازنينش بلند مى شد به حدى كه مى شنيدند صداى آن حضرت را تمام اهل مسجد و كسانى كه همسايه مسجد بودند؛ مى فرمود: تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل.( ۳۸۲)
يعنى: آماده شويد و اسباب سفر خود را مهيا كنيد، خدا شما را رحمت كند، همانا مرگ نداى الرحيل در ميان شما داده و كم كنيد توقف خود را بر دنيا و بيرون رويد از دنيا در حالى كه با خود داشته باشيد زاد و توشه اى از اعمال صالحه، بدرستى كه در جلو شما عقبه هاى كئود( ۳۸۳) است كه بايد از آنجاها عبور كنيد و چاره اى نيست از آن.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شخصى بواسطه جرمى كه مرتكب شده بود طبق فرمان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مهدور الدم شد و حكم قتل او را صادر كرده بودند آن فرد به حضرت اميرالمؤمنين علىعليهالسلام متوسل شد و عرض كرد: يا على! چه كنم تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مرا مورد عفو خود قرار دهد؟ علىعليهالسلام فرمود: بخدمت آن حضرت مى روى و اين آيه را تلاوت كن.
تالله لقد آثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين( ۳۸۴) آن مرد به حضور رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد و فورا اين آيه را قرائت كرد عادت آن حضرت چنين بود كه اگر كسى يك آيه از قرآن مجيد را در نزد حضرتش مى خواند، حضرت آيه بعد را بدنبال آن مى خواندند لذا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ادامه آن را تلاوت كردند لاتثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين با توجه به معنى اين آيه به منزله حكم عفو درباره آن شخص قرار گرفت.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حبه عرنى از اصحاب حضرت علىعليهالسلام است مى گويد: علىعليهالسلام بيت المال بصره را پانصد درهم، پانصد درهم بين يارانش قسمت كرد و پانصد درهم براى خود برداشت، كسى كه حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسيد، و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من قلبا با شما بودم گر چه شخصا حاضر در جبهه نبودم از غنيمت چيزى به من بده، حضرت آنچه را براى خود برداشته بود به او داد و براى خود حضرت نصيبى از غنيمت نماند( ۳۸۵)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حضرت صادقعليهالسلام از پدر بزرگوارش روايت مى كند: كه علىعليهالسلام با مردى مسيحى در جاده اى كه به كوفه منتهى مى شد هم سفر شد، مسيحى به حضرت گفت: اى بنده خدا قصد كجا دارى؟ حضرت فرمود: كوفه، چون مرد مسيحى براى رفتن به محل خودش از حضرت جدا شد، مشاهده كرد امام او را دنبال مى كند عرضه داشت مگر نمى خواهى به كوفه بروى؟ فرمود چرا، گفت: اگر قصد كوفه دارى چرا دنبال من مى آئى؟ حضرت فرمود: اين برنامه كه من اجرا مى كنم يعنى چند قدم هم سفر خود را بدرقه كردن، تمام كردن حسن معاشرت است و اين دستور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ماست، مسيحى گفت: راستى دستور رسول شماست؟ فرمود: آرى، مرد مسيحى گفت:: تو را به شهادت مى طلبم كه من بر دين توام، آنگاه از راه خود همراه حضرت برگشت و چون امام را شناخت مسلمان شد.( ۳۸۶)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادقعليهالسلام از پدران بزرگوارشان نقل فرمودند: وقتى كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم حضرت علىعليهالسلام را در روز عيد غدير خم به امامت و خلافت نصب فرمودند و گفتند: هر كه را من مولاى اويم على مولاى اوست اين مطلب در شهرها پيچيد. نعمان بن حارث فهرى محضر حضرت شرفياب شد و عرض كرد: از طرف خدا ما را امر كردى شهادت دهيم كه معبودى جز الله نيست و شما فرستاده خدائيد و سپس امر كرديد ما را به جهاد و حج و روزه و نماز و زكوة ما هم همه را قبول كرديم سپس به همين جا بسنده نكردى تا اين جوان را نصب كردى و گفتى: هر كه را كه من مولاى اويم عليش مولاست اين از خود شماست يا امر پروردگار است. حضرت فرمود: بخدايى كه معبودى جز او نيست اين پيام و امر از جانب اوست و الله الذى لا اله الا هو هذا من الله پس نعمان بن حارث در حاليكه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم دور مى شد مى گفت: پروردگارا! اگر اين حقى است از نزد تو؛ پس سنگى از آسمان بر من بباران، در همين حال سنگى از بالا بر سر او خورد و جان سپرد.( ۳۸۷)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابوذر غفارى مى گويد يك روز در مسجد قبا نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بوديم، حضرت در جمعى از اصحابش بود كه فرمود: اى اصحابم از اين در مردى بر شما وارد مى شود كه او اميرمؤمنان و امام مسلمانان است، همه اصحاب به آن در نگاه دوختند آنگاه ديدند على بن ابيطالبعليهالسلام وارد شد سپس پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم برخاست و به استقبال او رفت و او را در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و او را نزد خود نشاند سپس به او كرد و فرمود: اين على پس از من امام شما است اطاعتش اطاعت من است و نافرمانى او نافرمانى من...( ۳۸۸) .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بود و بر ران چپ حضرت فرزندش ابراهيم نشسته بود و بر پاى ديگر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم حضرت سيدالشهداء امام حسينعليهالسلام نشسته بود، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم يك بار اين را مى بوسيد و يك مرتبه او را؛ ناگاه جبرئيل نازل شد و چون جبرئيل رفت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: كه جبرئيل از جانب پروردگار من آمد و گفت: اى محمد پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: كه اين دو تن كه بر روى پاى تو هستند يكى از آنها براى تو نمى ماند، پس يكى را فداى ديگرى كن و خود تو انتخاب كن كه كداميك از آنها فوت نمايد.
رسول خدا به سوى ابراهيم نظر كرد و گريست بعد بسوى سيدالشهداء علىعليهالسلام نگاهى كرد و گريست سپس فرمود: اگر ابراهيم بميرد بغير از من كسى محزون و ناراحت نمى شود، ولى مادر حسينعليهالسلام فاطمهعليهاالسلام است و پدرش علىعليهالسلام است كه پسر عم من و به منزله خود من و گوشت و خون من است و چون او بميرد دخترم و پسر عمم هر دو اندوهناك و غصه دار مى شوند من نيز بر او محزون و ناراحت مى گردم، من انتخاب مى كنم غم خود بر ناراحتى ايشان، آنگاه فرمود: اى جبرئيل! ابراهيم را فداى حسين كردم و به مرگ فرزندم رضايت دادم!!! پس از سه روز ابراهيم از دنيا رفت.
بعد از فوت ابراهيم هر گاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم امام حسينعليهالسلام را مى ديد او را به سينه خود مى چسبانيد و لبهاى او را مى مكيد و مى گفت:
(فداى تو شوم، اى كسى كه ابراهيم را فداى تو كردم)( ۳۸۹)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى پيغمبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم به جنگى رفت و علىعليهالسلام را بجاى خود بر خاندانش خليفه كرده بود، وقتى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به مدينه برگشت نوبت تقسيم نوبت تقسيم غنائم جنگى شد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم غنايم را كه تقسيم كرد اما با اينكه علىعليهالسلام در ميدان جنگ نبود به علىعليهالسلام دو سهم از غنيمت داد. مردم گفتند: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام كه در مدينه بود دو سهم دادى؟ حضرت فرمود: اى گروه مردم! شما نديديد كه در ميدان جنگ اسب سوارى از سمت راست بر مشركان حمله برد و آنها را شكست داد سپس آن اسب سوار نزد من آمد و گفت: اى محمد من نيز سهمى از غنايم جنگ دارم اما آن سهم را به على بخشيدم، او جبرئيل بود. اى گروه مردم! شما را به خدا و رسولش سوگند، ايا شما نديديد آن اسب سوارى كه از سمت چپ به مشركان حمله برد و نزد من برگشت و گفت: اى محمد سهم غنيمتم را به على دادم او ميكائيل بود به خدا سوگند به علىعليهالسلام غنيمت ندادم الا جز سهم جبرئيل و ميكائيل، سپس همه مردم تكبير گفتند( ۳۹۰)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود: اى على! تو امام مسلمانان و اميرالمؤمنين و قائم الغرالمحجلين هستى، و پس از من حجت خدائى بر همه خلق، تو سيد اوصياء و وصى سيد انبيائى، اى على! چون مرا به آسمان هفتم بالا مى بردند و از آنجا به سدرة المنتهى و از آنجا به حجب نور رسيدم، پروردگارم مرا با مناجات با خود گرامى داشت آنگاه فرمود: اى محمد! گفتم: لبيك ربى وسعد يك تبارك و تعاليت؛ خداوند فرمود: بدرستى كه على امام اولياء من است و نوريست براى هر كه مرا اطاعت كرده است... هر كه او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كه او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده، او را بدين مژده بده
علىعليهالسلام عرض كرد: يا رسول الله! مقام من به آنجا رسيده كه در آن مقام ذكر شوم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: آرى اى على! پروردگارت را شكر كن، علىعليهالسلام رو بر خاك نهاد و سجده كرد بواسطه اين نعمتى كه خدا به او اعطاء كرده است آنگاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اى على! سر بر دار كه خدا به تو بر ملائكه خود مباهات مى كند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى كه امام علىعليهالسلام به شهادت رسيد فرداى آن روز امام حسنعليهالسلام بر منبر رفت و اين خطبه را خواند؛
سپس از حمد و ستايش خداوند فرمود: اى مردم در اين شب بود كه قرآن خداوند نازل شد و در اين شب بود كه عيسى بن مريم بالا رفت و در اين شب بود كه يوشع بن نون كشته شد و در اين شب اميرالمؤمنينعليهالسلام از دنيا رفت.
به خداوند سوگند كه هيچ كدام از اوصياء و پيغمبران گذشته پيش از پدرم به بهشت وارد نشوند، وقتى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم پدرم را به جهاد مى فرستاد، جبرئيل از سمت راستش به همراه پدرم نبرد مى كرد و ميكائيل از سمت چپ او، هيچ پول زرد و سفيدى (طلا و نقره) از او بجا نمانده جز هفتصد درهم كه از حقوق خود پس انداز كرده بود تا خادمى براى خانواده خود بخرد( ۳۹۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به على بن ابيطالبعليهالسلام فرمود: اى على! تو صاحب حوض منى، پرچمدار منى، و بر آورنده وعده هاى منى، محبوب دل مين، وارث علم منى، امانت دار مواريث پيغمبرانى، تويى امين الله در زمينش، توئى حجت بر خلق خدا، توئى ركن ايمان، توئى چراغ هدايت توئى... هر كه تو را پيروى كند نجات يافته و هر كه از تو تخلف كند هلاك مى شود.
توئى راه روشن، توئى راه راست، توئى قائد الغرالمحجلين، توئى سرور هر كه من سرور او هستم و من سرور هر مؤمن و مؤمنه هستم، تو را دوست دارد انسان پاكزاد و دشمن ندارد بد زاد،
پروردگارم هيچ گاه مرا به آسمان بالا نبرد و با من سخن نگفت، جز اينكه فرمود: اى محمد! سلام مرا به علىعليهالسلام برسان و به او اعلان كن كه امام اولياء و نور اهل طاعت من است؛ گوارا باد بر تو اى على اين كرامت ها.( ۳۹۲)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
سلمان فارسى مى گويد: روزى نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بودم كه على بن ابيطالبعليهالسلام آمد، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود: يا على به تو مژده ندهم؟ علىعليهالسلام عرض كرد: چرا يا رسول الله، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: جبرئيل از طرف خداوند به من خيبر مى دهد كه به دوستان و شيعيان تو هفت خصلت داده اند.
۱- راحتى در هنگام مرگ ۲- آرامش در هنگام ترس ۳- روشنى در تاريكى ۴آسودگى به هنگام هراس ۵- عدالت به وقت ميزان ۶- عبور از صراط ۷- ورود به بهشت قبل از ساير مردم و امتهاى گذشته...( ۳۹۳)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
على بن ابيطالبعليهالسلام مى فرمايد: روزى از شدت بدهى ام نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رفتم و از اين جهت با آن حضرت درد و دل كردم حضرت فرمود: اى على بگو: (اللهم اغتنى بحلالك عن حرامك و بفضلك عمن سواك) اى على! اگر به اندازه كوه صبير قرض داشته باشى خداوند آن را ادا كند (صبير نام بزرگ ترين كوه در يمن است)( ۳۹۴) .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن عباس مى گويد: روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم دست على بن ابيطالبعليهالسلام را گرفت و از منزل خارج شد و مى فرمود: اى گروه انصار و اى گروه بنى هاشم و اى فرزندان عبدالمطلب، من محمدم و فرستاده خدا، همانا من از گل رحمت به همراه چهار كس ديگر از خاندانم آفريده شديم؛ خودم، على و حمزه و جعفر، يكى از آنها گفت: يا رسول الله! اينها روز قيامت با تو سوار مى باشند؟ حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، در آن روز كسى سوار نباشد، جز چهار تن من و علىعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام و صالح پيغمبر، من بر براق سوارم و فاطمهعليهاالسلام بر ناقه غضباء و صالح پيغمبر بر آن شترى كه پى شد، و علىعليهالسلام بر يكى از ناقه هاى بهشتى كه مهارش از ياقوت است و او ميان بهشت و دوزخ مى ايستد، در آن روز مردم خيس عرق هستند آنگاه بادى از طرف عرش خداوند مى وزد و عرق آنها را خشك مى كند، فرشتگان مقرب و صديقان مى گويند: اين ملكى است مقرب يا پيغمبرى است مرسل، اما منادى از طرف عرش ندا مى دهد. او على بن ابيطالب برادر رسول خداست در دنيا و آخرت( ۳۹۵)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم دو شتر هديه دادند، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم يكى از آن دو شتر را هديه و جايزه قرار داد براى كسى كه بتواند دو ركعت نماز به جاى آورد و چيزى از دنيا را به خاطر خود در نماز نگذارند و به فكر چيزى از دنيا نيفتد.
كسى به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در اين مسابقه پاسخ مثبت نداد. بجز علىعليهالسلام كه پاسخ مثبت داد و حاضر شد براى خواندن نماز؛ پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم هر دو شتر را به علىعليهالسلام مرحمت فرمود:( ۳۹۶)
هم طراز پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم سواره بر اسب خود از منزل بيرون شد و علىعليهالسلام همراهش پياده حركت مى كرد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اى اباالحسن! يا سوار شو، يا برگرد؛ زيرا خداوند به من دستور داده كه چون من سوارم تو نيز سواره باشى (پياده نباشى) و اگر تو پياده باشى من پياده شوم و چون بنشينى من نيز نشسته ام... على جان به خداوندى كه مرا مبعوث كرده سوگند، ايمان ندارد كسى كه منكر تو باشد و به خداوند ايمان و اعتقادى ندارد كسى كه كافر به تو باشد... بخدا سوگند، يا على! تو آفريده نشدى مگر براى آنكه خدا پرستيده شود و بوسيله تو معالم دين شناخته شوى.( ۳۹۷)
خالدبن ربعى مى گويد: اميرالمؤمنين علىعليهالسلام براى كاى به مكه رفت، يك عرب بيابانى را ديد كه به پرده خانه كعبه چسبيده و دعا مى كند، شب دوم همان مرد را ديد كه به ركن چسبيده و مشغول دعاست... شب سوم ديد دوباره به ركن چسبيده و مى گويد: خدايا! به اين اعراب چهار هزار درهم بده؛ علىعليهالسلام نزد او رفت و فرمود: اى اعرابى! از خدا هر چه خواستى بتو داد، اعرابى چهار هزار درهم را از علىعليهالسلام خواست، علىعليهالسلام فرمود: اى مرد! من مى روم مدينه وقتى رسيدى مدينه مرا بجو، يك هفته بعد اعرابى وارد مدينه شد و فرياد مى زد كيست كه مرا به خانه اميرالمؤمنينعليهالسلام ببرد، امام حسينعليهالسلام در اين ميان فرمود: من ترا به خانه او مى برم زيرا كه من پسر او هستم، اعرابى با امام حسينعليهالسلام بر در خانه رسيدند، مرد اعرابى به امام حسينعليهالسلام گفت: برو به پدرت بگو ضمانتى كه در مكه كردى، صاحبش آمد. امام حسينعليهالسلام پيام را رسانيد علىعليهالسلام به حضرت فاطمهعليهاالسلام فرمود: آيا چيزى دارى تا اين مرد بخورد حضرت فرمود: نه علىعليهالسلام لباسش را بر تن كرد و بيرون آمد و فرمود: سلمان را نزد من آوريد، سلمان آمد، حضرت به او فرمود: باغى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم برايم كاشته به تجار بفروش، سلمان آن را دوازده هزار درهم فروخت و آنگاه امام اعرابى را حاضر كرد و چهار هزار درهم به او داد سپس چهل درهم ديگر نيز براى خرج سفر وى به او داد، اين خبر به فقيران مدينه رسيد همگى گرد علىعليهالسلام را گرفتند، علىعليهالسلام هم پولها را در مقابل خود ريخت آنگاه يارانش آنها را بين فقيران تقسيم كردند تا اينكه حتى يك درهم نماند، چون به منزل آمد فاطمهعليهاالسلام به علىعليهالسلام گفت: اى پسر عم! باغى را كه پدرم به تو داده بود فروختى؟ امام فرمود آرى به بهتر از آنچه در دنيا و آخرت است. حضرت فاطمهعليهاالسلام پرسيد: پولش كجا است؟
حضرت فرمود: به فقرا دادم حضرت فاطمهعليهاالسلام گفت: من و دو پسرت گرسنه ايم و بى شك تو هم مانند ما گرسنه اى.( ۳۹۸)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام باقرعليهالسلام فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم علىعليهالسلام را به يمن فرستاد، در آنجا اسب شخصى از اهل يمن گريخت و با پاى خود به مردى لگد زد و او را كشت، اولياء مقتول صاحب اسب را گرفتند و نزد علىعليهالسلام آوردند و بر او اقامه دعوى كردند صاحب اسب گواه آورد كه اسبش گريخته و آن مرد را كشته است، علىعليهالسلام خون مرد كشته شده را هدر ساخت، اولياء مقتول از يمن نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمدند و از حكم علىعليهالسلام شكايت كردند و گفتند: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم علىعليهالسلام به ما ستم كرد، و خون صاحب ما را هدر كرده است پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: (على ستمكار نيست و براى ستم آفريده نشده و ولايت و سرورى بعد از من با على است و حكم او حكم قطعى است و قول او قول صحيح است كسى رد حكم و قول و ولايت على را نكند مگر كافر و حكم و قول و ولايتش را نپسندد الا مؤمن) اهل يمن چون اين توصيف را از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم درباره علىعليهالسلام شنيدند گفتند: يا رسول الله ما به قول و حكم على راضى شديم، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: همين توبه شما است از آنچه كه گفتيد.( ۳۹۹)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در منزل ام ابراهيم و جمعى از اصحابش در حضور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم بودند كه به ناگه على بن ابيطالبعليهالسلام وارد شد، وقتى چشم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام افتاد فرمود: اى گروه مردم! نزد شما آمد بهترين مردم بعد از من، او سرور شما است و اطاعت او واجب است همچون اطاعت شما از من، و نافرمانى او حرام است، مثل نافرمانى من، اى مردم! من خانه حكمتم و على كليد آن است و به خانه نتوان وارد شد الا به وسيله كليد آن خانه، اى مردم دروغ مى گويد، كسى كه گمان دارد مرا دوست دارد ولى علىعليهالسلام را دشمن مى دارد( ۴۰۰)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مردى خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و گفت: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم خبر دارى كه فلانى (يعنى شخصى) از راه دريا كالاى اندكى به چين برده و زود برگشته و بهره و سود فراوانى از اين راه كسب كرده به حدى كه دوستانش به او حسد مى ورزند رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: مال دنيا هر چه بيشتر شود صاحب مال به گرفتارى و بلا نزديك تر مى شود هرگز به پولداران رشك نبريد، مگر آن پول دارى كه در راه خدا مالش را بخشيده باشد.
آيا مى خواهيد به شما خبر دهم كه از آن رفيق سفر كرده شما چه كسى سرمايه كمترى دارد ولى بهره سودش را بيشتر آورده و هر چه هست براى او در نزد خدا اندوخته و محفوظ است؟
گفتند: چرا يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: به اين مرد كه به سوى شما مى آيد بنگريد.
آن مرد مى گويد: نگاه كرديم ديدم مردى از انصار است آنگاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: از همين مرد امروز آنقدر خير و بندگى خدا بالا رفته كه اگر بين همه اهل آسمانها و زمين پخش شود كمترين بهره مند از آن كسى است كه گناهان او آمرزيده و بهشت بر او واجب شود.
عرض كردند: مگر چه كرده است اين مرد؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: برويد از خود او بپرسيد تا بگويد امروز چه عملى را انجام داده است؟ همه اصحاب به سرعت نزد او رفتند و به او گفتند: بر تو گوارا باد اى مرد آنچه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به تو مژده داده؛ امروز چه كردى كه خدا اين همه ثواب براى تو نوشته است؟
آن مرد گفت: از خانه ام بيرون آمدم و دنبال كارى رفتم، اما تا خيرى پيش آمد ترسيدم كارم از دستم برود لذا با خودم گفتم آن كار را با نگاه كردن به صورت على بن ابيطالبعليهالسلام عوض مى كنم و دنبال آن كار نرفتم، من از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه نگاه بر روى علىعليهالسلام عبادتست.
آنگاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: آرى به خدا سوگند عبادت است، و چه عبادتى از آن بهتر، سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اى بنده خدا! تو دنبال كسب دينار و درهم براى خانواده ات رفتى تا آن را بدست آوردى اما آن كار از دست رفت ولى به عوض آن، نگاه به صورت علىعليهالسلام را انتخاب كردى اما با محبت و اعتقاد به فضل او، همانا اين كار تو بهتر و برتر از آن كه همه دنيا پر از طلاى سرخ باشد و تو آنها را در راه خدا انفاق كنى،( ۴۰۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مسلمان را با هم برادر ساخت و بين آنها صيغه برادرى جارى كرد، به علىعليهالسلام فرمود: اى على! تو برادر منى، نسبت تو به من همچون هارون است نسبت به موسى؛ جز اينكه بعد از من پيغمبرى نمى آيد.
اى على! اول كسى كه در روز قيامت خوانده شود منم، كه در سمت راست عرش مى ايستم و حله سبزى از حله هاى بهشتى مى پوشم و پس از آن پيغمبران الهى را يك به يك دنبال هم فرا مى خوانند و آنها در دو صف سمت راست عرش خداوند در زير سايه آن بايستند و جامه هاى سبز بهشتى بر تن كنند.
آگاه باش! اى على! به تو خبر مى دهم كه امت من اولين امتى است كه در قيامت خداوند آنها را محاسبه مى كند و تو را بشارت مى دهم كه تو اول كسى هستى كه دعوت مى شوى، سپس پرچم حمد است به تو مى دهند و تو ميان آن دو صف آن را بدوش مى گيرى و آدم و همه مردم در روز قيامت همه در سايه پرچم من هستند، كه درازى و بلند اين پرچم برابر با هزار سال راه است، نوك پرچم از ياقوت سرخ است....
اين پرچم سه نور دارد يكى در مشرق و ديگرى در مغرب و سومى در وسط دنيا است و سه جمله بر آن پرچم نوشته شده است.
اول: بسم الله الرحمن الرحيم، دوم: الحمد الله رب العالمين، سوم: لا اله الله محمد رسول الله، طول هر يك از اين جملات هزار سال مسافت و پهناى اين جملات هزار سال مسافت مى باشد، يا على! تو پرچم را بر مى گيرى و حسن سمت راست توست و حسين سمت چپ... آنگاه جامه سبزى از جامه هاى بهشتى را بر تن مى كنى، على جان!، به تو مژده دهم كه تو با من دعوت مى شوى و با من جامه در تن كنى و با من زنده مى شوى( ۴۰۲)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شخصى از ابو حمراء خادم رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم سوال كرد: چگونه خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با علىعليهالسلام رفتار مى كرد را براى من بازگو كن؟ ابوحمراء گفت اى مرد آنچه ديده ام را مى گويم.
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به من فرمود: اى ابوحمراء! برو و صد تن از مردم عرب و پنجاه تن از مردم عجم سى تن از جماعت قبط و بيست تن از مردم حبشه را نزد من حاضر كن، من نيز طبق دستور، اين جماعت را آماده كردم سپس فرمود: عربها را در صفى رديف كن بعد از آن به دنبال آن عجم ها و بعد قطبى ها و بعد حبشى ها در يك صف بايستند.
آنگاه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم برخاست و حمد و ستايش خداوند را آغاز كرد، سپس فرمود: اى گروه عرب و عجم و قبط و حبش آيا شما اعتراف كرديد نيست معبودى جز خداى يگانه و محمد بنده فرستاده اوست؟ آنها جملگى گفتند: آرى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم سه بار اين مطلب را تكرار كرد آنها هم تاءكيد كردند، سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم درباره سوم گفت: خدايا تو گواه باش.
بعد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: شما اعتراف كرديد، لا اله الا الله و انى محمد عبده و رسول و ان على ابن ابيطالب اميرالمؤمنين و ولى امرهم من بعدى.
آنها گفتند: آرى (ما رسالت تو و ولايت علىعليهالسلام را قبول داريم) پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم سه بار به خداوند عرض كرد: خدايا تو گواه شهادت اينها باش
آنگاه فرمود: اى على! برو كاغذ دواتى برايم بياور، سپس آنرا گرفت و بدست علىعليهالسلام داد و فرمود: بنويس اى على!، عرض كرد چه بنويسم؟ فرمود: بنويس مردم عرب، عجم، قبط و حبشى اعتراف كردند كه نيست معبودى جز خدا و محمد بنده و رسول اوست و على بن ابيطالب امير مؤمنان است و امام بعد از من؛ سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آن عهد نامه را مهر كرد و به علىعليهالسلام سپرد.
آن مرد به ابوحمراء گفت: باز هم برايم بگو، ابو حمراء گفت: روز عرفه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بيرون آمد و دست علىعليهالسلام را به دست خود داشت سپس فرمود: اى گروه مردم! براستى خداى تبارك و تعالى امروز به شما مباهات مى كند، اگر همه شما را بيامرزد، سپس رو به علىعليهالسلام كرد و فرمود: تو را بالخصوص بيامرزد، بعد فرمود: اى على! نزديك من بيا علىعليهالسلام نزديك رفت سپس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود... اى على! هر كس با تو بجنگد با من جنگيده و هر كه با من بجنگد با خدا جنگيده اى على! هر كه تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته، و خدا او را بخت برگشته كند و به دوزخ ببرد( ۴۰۳)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم يك روز به على علىعليهالسلام فرمود: اى على! جان به تو مژدهاى بدهم؟ عرض كرد: چرا، پدر و مادرم به فدايت، تو هميشه مژده دهنده اى به هر چيزى، حضرت فرمود: اخيرا به من خبر شگفت آورى داد، علىعليهالسلام عرض كرد: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم جبرئيل چه خبرى به شما داده است؟
حضرت فرمود: به من خبر داد كه هر كدام از امتم بر من صلوات بفرستند و دنبالش بر خاندانم نيز صلوات بفرستد درهاى آسمان برويش گشوده شود و فرشته ها هفتاد صلوات بر او فرستند اگر چه گنهكار و خطا كار باشد سپس گناهانش مثل برگهاى درخت در فصل پائيز بريزد، و خداى متعال به او مى فرمايد: لبيك عبدى و سعد يك و خداوند به فرشتگان مى فرمايد: اى فرشتگانم! شما بر او هفتاد صلوات فرستاديد من هفتصد صلوات بر او مى فرستم.( ۴۰۴)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى فاطمه زهراعليهالسلام خدمت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد و از ضعف حال خود سخن گفت: پيغمبر: به او فرمود: تو نمى دانى علىعليهالسلام چه مقامى در نزد من دارد.
۱۲ سال داشت كه كارهاى مرا اداره مى كرد.
۱۶ سال داشت كه در برابرم شمشير مى زد.
۱۹ سال داشت كه پهلوانها را مى كشت
۲۰ سال داشت كه غمهاى مرا بر طرف كرد.
۲۲ سال داشت كه در قلعه خيبر را از جا كند در حالى كه ۵۰ مرد نمى توانستند آن را بردارند.
چهره حضرت فاطمهعليهالسلام از شادى برافروخت و سرپايش قرا نداشت، تا اينكه نزد علىعليهالسلام برگشت و به او فرمايش رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم را گزارش داد. علىعليهالسلام فرمود: چه حالى مى داشتى اگر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم همه تفضلات خدا بر من را برايت بيان مى فرمود.( ۴۰۵)
(يعنى اين همه الطاف الهى نيست مختصرى بود كه شنيدى).
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى كه خبر وفات ابوطالب پدر بزرگوار على بن ابيطالبعليهالسلام را شنيد بر سر جنازه عمويش حاضر شد و فرمود: اى عمو جان! در يتيمى پرستارم بودى و در خردسالى مرا پرورش دادى و در سالخوردگى مرا يارى كردى، خدا تو را از من پاداش نيك دهد.
آنگاه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام دستور داد تا پدرش ابوطالب را غسل دهد( ۴۰۶)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن عباس مى گويد: از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بر بالاى منبر شنيدم، اينكه برخى از مردم قريش نمى پذيرند علىعليهالسلام را امير مؤمنان ناميده است فرمود: اى گروه مردم! به راستى خداوند مرا رسول قرار داد، و به من دستور داده كه علىعليهالسلام را بر شما امير كنم، هر كس كه من پيغمبر او هستم، على نيز امير اوست... خداوند مرا كرده كه من به شما بگويم تا او را اطاعت كنيد و به دستوراتش عمل كنيد... احدى از شما بر على امير نيست نه در زمان حيات من و پس از وفات من، زيرا خداوند او را بر شما امير قرار داده و او را امير المؤمنين ناميده است و كسى پيش از او به اين نام ناميده نشده است من آنچه را كه دستور داشتم درباره علىعليهالسلام به شما رساندم...( ۴۰۷)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يك روز رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به اصحاب خود فرمود: اى اصحاب من! به درستى كه خداوند دستور مى دهد شما را به ولايت على بن ابيطالبعليهالسلام و پيروى و اطاعت از او چرا كه او ولى شما است، پس از من با علىعليهالسلام مخالفت نكنيد كه كافر مى شويد، و از او جدا نشويد كه گمراه مى شويد به راستى خداوند علىعليهالسلام را نشانه ميان نفاق و ايمان قرار داده است هر كس او را دوست دارد مؤمن است و هر كه دشمن بدارد منافق است، براستى خداوند علىعليهالسلام را وصى من و نور بخش شما قرار داده پس از من؛ او سر نگهدار و گنجينه علم من و خليفه بعد من است، به خداوند از ظالمان در حق على شكايت مى كنم...( ۴۰۸)
هر كس مى خواهد چون برق جهنده از صراط بگذرد و بى حساب وارد بهشت شود بايد ولايت او بپذيرد، پس به دوزخ رود هر كه ترك ولايت او را كند، به عزت و جلال پروردگار سوگند، على باب الله است كه جز از آن نيايند، و اوست صراط مستقيم، و اوست كه در روز قيامت از ولايتش پرسش مى شود....( ۴۰۹)
و در روايتى ديگر آمده است كه:
ابى مسلم مى گويد: من با حسن بصرى و انس بن مالك به در خانه ام سلمه آمديم، انس بر در خانه نشست و ما وارد خانه شديم، حسن به ام سلمه گفت: درود بر تو اى مادرم!ام سلمه پاسخ داد و پرسيد تو كيستى؟ گفت: من حسن بصريم، پرسيد براى چه در اينجا آمده اى گفت آمده ام حديثى از پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم درباره علىعليهالسلام برايم بگوئى، ام سلمه گفت: به خدا برايت حديثى گويم كه با اين دو گوشم از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم و با اين دو چشمم ديدم و گرنه كر و كور شوند و دلم آن را حفظ كرده و گرنه بر آن نهاده شود و لال شوم.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود: اى على! هر بنده اى كه خدا را ملاقات كند و منكر ولايت تو باشد همچو يك بت پرست، خدا را ملاقات كرده است، آنگاه حسن بصرى گفت: الله اكبر گواهى مى دهم كه علىعليهالسلام مولاى من و مولاى هر مؤمن است...( ۴۱۰)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن عباس مى گويد: بعد از فتح مكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم هجرت مسلمانان را لغو كرد و فرمود: بعد از فتح مكه هجرتى نيست، سپس با پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به هوازن رسيديم در اين هنگام پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رو به علىعليهالسلام كرد و فرمود: اى على! برخيز و كرامت خداى عز و جل را نسبت به خود ملاحظه كن، على جان! وقتى آفتاب بر آمد با آن سخن بگو، ابن عباس مى گويد: به خدا سوگند به احدى جز به علىعليهالسلام رشك نبردم به واسطه فضلش الا در آن روز؛ ابن عباس مى گويد: با خودم گفتم برويم ببينيم علىعليهالسلام با آفتاب چطور سخن مى گويد، چون آفتاب بر آمد علىعليهالسلام برخاست و گفت: درود بر تو اى بنده خوب و فرمانبر و اطاعت كننده خداوند، آفتاب در پاسخ امام علىعليهالسلام عرض كرد: درود بر تو اى برادر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و وصى او و حجت خدا بر خلقش!!
ابن عباس مى گويد: در اين لحظه علىعليهالسلام به سجده افتاد و شكر خداوند مى كرد، آنگاه به خداوند سوگند ديدم كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و سر علىعليهالسلام را بر گرفت و او را بلند كرد و دست خود را بر صورت على كشيد و گفت: حبيبم برخيز! تو اهل آسمان را از گريه خود گرياندى و خدا به وجود تو به حاملان عرش مباهات كرد.( ۴۱۱)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ابن عباس: گفت: ما با جمعى در حضور رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نشسته بوديم كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با گوشه چشم خود به آسمان اشاره كرد و ما نگاه كرديم ديديم ابرى آمد و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آن را دو بار به سوى خود فرا خواند آن ابر آمد پايين، سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ايستاد و دست ميان ابر كرد و از ميان آن جام سپيدى پر از خرماى تازه بيرون آورد و آن ظرف در كف دست حضرت تسبيح مى گفت، سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ظرف را به على ابن ابيطالبعليهالسلام داد، علىعليهالسلام از آن خرما خورد، جام در كف دست علىعليهالسلام نيز تسبيح مى گفت، مردى گفت: يا رسول الله از جام تناول كردى و آن را به علىعليهالسلام دادى در اينجا آن ظرف به اذن خدا به سخن آمد و گفت: لا اله الا الله خالق الظلمات و النور، اى مردم بدانيد من هديه اى هستم به سوى پيغمبر از من كسى چيزى نخورد الا پيغمبر يا وصى آن( ۴۱۲)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: خدا براى برادرم على بن ابيطالبعليهالسلام فضائل بى شمارى مقرر كرده هر كه يك فضيلت او را ذكر كند خدا گناهان گذشته و آينده اش را بيامرز گر چه با گناه جن و انس به محشر آيد و هر كه يك فضيلت از او بنويسد تا آن نوشته بماند فرشتگان برايش آمرزش جويد و هر كه به فضيلتى از او گوش دهد، خدا گناهانى كه به گوش كرده بيامرزد و هر كه به فضيلتش نگاه كند، خدا گناهانى كه با چشم كرده بيامرزد، سپس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود:
نگاه به على بن ابيطالبعليهالسلام عبادتست و يادآوريش عبادتست و ايمان بنده پذيرفته نيست جز به ولايت او و برائت از دشمنان او.( ۴۱۳)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم هر سپيده دم بر در خانه علىعليهالسلام و فاطمهعليهاالسلام مى ايستاد و به خداوند عرض مى كرد: (الحمد الله المحسن المجمل المنعم المنفصل الذى بنعمه تتم الصالحات سميع سامع به حمد الله و نعمته و حسن بلاوه عند نانعوذ بالله من النار نعوذ بالله من صباح النار نعوذ بالله من مساء النار الصلوة... )
حمد مخصوص آن خداى محسن و نيكوئى است كه فضيلت بخش به نعمت خود اعمال صالحه را تمام كرده، سميع است و سامع، حمد خدا و نعمت او و حسن آزمايش او بر ما پناه مى برم به خدا از دوزخ، پناه مى برم به خدا از شام دوزخ، رحمت بر شما باد اى اهل بيت، همانا خدا خواسته پليدى را از شما ببرد اى اهل بيت و به خوبى شما را پاكيزه كند)( ۴۱۴)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام علىعليهالسلام مى فرمايد: (حيانى رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم بالورد بكتا يديه فلما ادنيته الى انفى قال اما انه سيد ريحان الجنة بعد الاش؛ يعنى: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم با دو دستش گلى را به من هديه كرد هنگامى كه آن را به بينى خود نزديك بردم آن حضرت فرمود: اين گل، بعد از گل آس، سرور گلهاى بهشت است).( ۴۱۵)
گل آس درختى است شبيه درخت انار كه برگهايش سبز و خوش رنگ و گلهايش سفيد و خوشبو مى باشد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند جبرئيل دست مرا گرفت و به بهشت برد و مرا به يكى از مسندهاى بهشت رسانيد. آنگاه يك دانه اى به من داد و چون آن دانه را دو نيم كردم حوريه اى از آن بيرون آمد كه مژگان چشمش چون پرهاى جلو كركس بود: به من گفت: درود بر تو يا احمد، اى رسول خدا، اى محمد، گفتم: خداوند تو را مورد لطف قرار دهد، تو كيستى؟ گفت: من راضيه و مرضيه ام خداوند مرا از سه جنس آفريده، پائين تنم از مشك است و بالاى آن از كافور و ميانه ام از عنبر و با آب زندگى خمير شدم و خداوند فرمود: باش و من بودم و آفريده شدم براى پسر عم و وصى و وزير تو على بن ابيطالب( ۴۱۶) .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادقعليهالسلام از قول پدرانش فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم روز از منزل خود بيرون رفت و عبائى سياه با دو تيره در تن داشت، سپس فرمود: اين عبا را به من پوشاند دوستم، صفيم، عزيز من، آنكه از طرف من ادا مى كند قرض مرا و وصى و وارث و برادر من است پيش از همه مؤمنان، مسلمان شده و در ايمان از همه مخلص تر، و از همه با سخاوت تر است و پس از من سيد بشر است و سرور رو سفيدان است و امام اهل زمين است همانا او على بن ابيطالب است، آنگاه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم از شوق او پياپى گريست تا ريش مباركش از اشك چشمش تر شد( ۴۱۷) .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
حذيفه بن اسيد غفارى مى گويد: از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه فرمود: اى حذيفه! براستى حجت خدا بعد از من بر شما على بن ابيطالبعليهالسلام است، كفر با او كفر با خداست، شرك به او شرك به خداست، شك در او شك در خداست، و الحاد در او الحاد در خداست، و انكار او انكار خداست، و او حبل الله المتين است كه بريدن او قطع شدنى ندارد، دو كس درباره او هلاك شدند، دوست غلو كننده و كسى كه در حق او كوتاهى كند.
اى حذيفه! از علىعليهالسلام جدا مشو، كه از من جدا مى شوى و با او مخالفت مكن كه مخالفت با من است، علىعليهالسلام از من است، و من از علىعليهالسلام هر كس كه على را به خشم آورد، مرا به خشم آورده و هر كه او را خشنود سازد مرا نيز خشنود و واضى كرده است( ۴۱۸)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادقعليهالسلام مى فرمايد: روزى يك عرب بيابانى نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمد، آن حضرت در حالى كه عباى گلى رنگ در تن داشت او را پذيرفت، عرب بيابانى عرض كرد: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم آمدى پيش من همانند جوانمردان؟ و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: آرى منم جوانمرد و پسر جوانمرد و برادر جوانمرد.
عرب بيابانى عرض كرد: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم خود جوانمردى اما چگونه است پسر و برادر جوانمرد تو؟
رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: نشنيدى قول خداى عز و جل را كه مى فرمايد: (گروهى گفتند: شنيديم نوجوانى از مخالفت با بتها سخن مى گفت: كه او را ابراهيم مى گويند) و من پسر ابراهيم هستم و اما برادر جوانمرد هستم زيرا در روز احد منادى از آسمان ندا كرد، نيست شمشيرى جز ذوالفقار و نيست جوانمردى جز على، و على بن ابيطالبعليهالسلام برادر من است و من برادر او( ۴۱۹)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
علىعليهالسلام مى فرمايد: يهوديان عصر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نزد زنى يهودى بنام عبده آمدند و گفتند: تو ميدانى كه محمد پشت بنى اسرائيل را شكسته و يهوديت را ويران كرده همه اشراف يهود اين زهر را آماده كردند و در مقابل اينكه تو اين گوسفند را با اين زهر آلوده كنى و به محمد بخورانى مزد شايانى خواهند داد آن زن گوسفند را بريان كرد و همه رؤ ساى بنى اسرائيل را به خانه دعوت كرد و نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و گفت يا محمد همه يهود را به خانه خود دعوت كردم و تو هم با يارانت مرا سرافراز كن، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به همراه من (على) و ابو دجاجه و ابو ايوب و سهل بن حنيف و جمعى از مهاجرين به منزل او آمدند و چون وارد شدند زن گوسفند بريان شده را خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آورد، يهوديان حاضر در جلسه بينى هاى خود را با چشم بسته بودند و به پا ايستاده بودند و به عصاهاى خود تكيه زده بودند، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: بنشينيد آنها گفتند: چون پيغمبرى به دين ما آيد ما به خود اجازه نشستن نمى دهيم و بد مى دانيم كه نفس هاى ما به او برسد و او را آزار دهد، علىعليهالسلام مى فرمايد: آنها دروغ گفتند، بلكه بينى هاى خود را به واسطه ترس از نفوذ بخار زهر بسته بودند چون گوسفند را خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آوردند دست مسموم آن گوسفند به سخن در آمد و گفت: يا رسول الله صبر كنيد مرا مخور من مسمومم، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم عبده را خواست و فرمود: براى چه مرتكب اين عمل شدى، او گفت: با خود گفتم اگر او پيغمبر خدا باشد اين كار من به او زيانى نخواهد رساند و اگر دروغگو و يا جادوگر باشد قوم خود را از او راحت كرده ام، جبرئيل در اين هنگام فرود آمد و گفت: اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم سلامت مى رساند مى فرمايد بگو بنام خدا... پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم بعد از خواندن آن دعا و آيه قرآن و به ياران خود هم نيز سفارش كرد تا آن دعا را بخوانند، سپس فرمود: همه را بخوريد، سپس دستور داد تا حجامت كنند( ۴۲۰) .