برخوردم، و او مردی تنومند بود، دیدم بر دوش دو غلام سیاه خود، یا دو تن از غلامانش، تکیه زده، من با خود گفتم: «بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای بدست آوردن مال دنیا بیرون آمده، هم اکنون او را موعظه خواهم کرد؟ ».
پس نزدیک رفته، بر او سلام کردم، و او هم نفس زنان و عرقریزان جواب سلام مرا داد، به او گفتم: «خدا کارت را سامان دهد، بزرگی از بزرگان قریش، در این هوای گرم با این حال، برای طلب دنیا بیرون آمده، اگر اکنون مرگ تو فرا رسد، و در این حال باشی، چه خواهی کرد؟ ».
آن حضرت دست از دوش آن دو غلام برداشته، روی پا ایستاد و فرمود:
«سوگند به خدا اگر مرگ من، در این حال فرا رسد، در حال نزد من آمده که در حال اطاعت خداوند هستم، که به این وسیله (کشاورزی) نیازهای خود را از تو و از مردم، دور میسازم، همانا که من آنگاه از مرگ میترسم که وقتی به سراغم آید که در حال معصیتی از معصیتهای خدا باشم».
من که این پاسخ را از امام باقر عليهالسلام شنیدم، گفتم:
یرحمک اللّه، اردت ان اعظک فوعظتنی
: «خداوند تو را بیامرزد، خواستم تو را نصیحت کنم، تو مرا نصیحت کردی».
نگاهی بر عبادات و پیوند امام باقر عليهالسلام با خدا
روایت شده: امام باقر عليهالسلام برای انجام حجّ، از مدینه به سوی مکّه رهسپار شد، وقتی که در مکّه وارد مسجد الحرام شد، و به کعبه نگریست و بلند بلند گریه کرد، سپس طواف کعبه نمود، و پس از طواف، در مقام ابراهیم نماز خواند، وقتی که سر از سجود برداشت، دیده شد که محل سجدهاش بر اثر اشک فراوانش، تر شده است. و آن حضرت وقتی که خنده میکرد، متوجّه خدا شده، عرض میکرد:
الأنوار البهیة، ص: 215
اللّهمّ لا تمقتنی: «خدایا بر من خشم نکن».
و در نیمههای شب، در راز و نیاز خود با خدا، میگفت:
«خدایا مرا امر کردی، اطاعت نکردم، نهی کردی، دوری ننمودم، اینک من بندهات هستم که در پیشگاهت هستم (با اینکه باید معذرت بخواهم) معذرت نمیخواهم».
امام صادق عليهالسلام فرمود: «هنگامی که چیزی پدرم را غمگین مینمود، امر میکرد تا زنان و کودکانش جمع شوند، سپس دعا میکرد و آنها آمین میگفتند».
نیز فرمود: «پدرم بسیار ذکر خدا میگفت، گاهی همراه او میرفتم، آن حضرت ذکر خدا میگفت، و وقتی که با مردم گفتگو میکرد، از ذکر خدا غافل نمیگشت، و همواره میدیدم که زبانش به ذکر «لا اله الّا اللّه» حرکت میکند. آن حضرت ما را جمع میکرد و به ذکر الهی امر مینمود، تا خورشید طلوع کند، و هر کدام از ما که تلاوت آیات قرآن را میتوانست، او را امر به آن میکرد، و هر کدام که نمیتوانست امر به ذکر میکرد».
الأنوار البهیة، ص: 216
انفاق و کمک امام باقر عليهالسلام به مستمندان
امام باقر عليهالسلام علاوه بر اینکه دارای برتری علمی و مقام ارجمند و ریاست و امامت بود، جود و سخاوتش در بین عام و خاص آشکار بود، و در میان همه مردم به فضل، کرم و احسان شهرت داشت، با اینکه عیالمند، و وضع مالیش در حدّ متوسّط بود.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «ثروت پدرم از همه افراد خاندانش کمتر بود، و خرجش از همه بیشتر بود، و در هر روز جمعه یک دینار صدقه میداد و میفرمود: ثواب صدقه در روز جمعه بیشتر میشود، زیرا روز جمعه بر سایر روزها، برتری دارد.
حسن بن کثیر میگوید: در مورد نیاز خودم، و بیمهری برادران، به امام باقر عليهالسلام شکایت بردم، فرمود:
بئس الاخ، یرعاک غنیّا، و یقطعک فقیرا
: «بد برادری است آن برادری که هنگام بینیازی تو، رفاقت با تو را رعایت میکند، و هنگام فقیری تو، رابطه خود را با تو قطع مینماید».
سپس به غلام امر کرد که: کیسهای را آورد، در آن کیسه هفتصد درهم بود، به او فرمود: «این پولها را (بین فقراء) انفاق کن، وقتی که تمام شد، به من خبر بده».
روایت شده: آن حضرت، با دادن پانصد درهم تا ششصد و هزار درهم، به
الأنوار البهیة، ص: 217
فقراء پناه میداد، و از عطا و بخشش به برادران و آنان که به سویش رو میآوردند، و کسانی که امید احسان از او داشتند، رنجیده و خسته نمیشد.
آن حضرت از پدرانش نقل کرد که رسول خدا صلىاللهعليهوآله میفرمود:
اشدّ الاعمال ثلاثة: مواساة الاخوان فی المال، و انصاف النّاس من نفسک، و ذکر اللّه علی کلّ حال
: «دشوارترین کارها، سه کار است: 1- همیاری ایثارگرانه با برادران در صرف ثروت 2- رعایت انصاف با مردم، از جانب خود 3- یاد خدا در هر حال».
روایت شده: آن حضرت میفرمود:
ما شیب شیء بشیء، احسن من حلم بعلم
: «هیچ چیزی با چیز دیگر، مخلوط نشد که زیباتر از مخلوط شدن حلم با علم باشد».
جاحظ در کتاب «البیان و التّبیین» مینویسد: امام باقر عليهالسلام صلاح تمام شئون دنیا را در دو کلمه جمع کرده و میفرماید:
صلاح جمیع المعایش و التّعاشر ملأ مکیال: ثلثان فطنة و ثلث تغافل : «صلاح و نیکی همه زندگیها و معاشرتها (همچون) پری گنجایش یک ظرفی است، که دو سوّم آن، هوشیاری و زیرکی است، و یک سوّم آن چشمپوشی و گذشت است».
روزی یک نفر نصرانی، به امام باقر عليهالسلام (جسارت کرد و) گفت: انت بقر: «تو گاو هستی».
در جواب فرمود: انا باقر: «من باقر هستم».
نصرانی گفت: تو پسر زن آشپز هستی! ».
امام باقر عليهالسلام فرمود: «آشپزی شغل مادرم است».
نصرانی گفت: «تو پسر کنیز سیاه، زنگی و بدزبان هستی».
امام باقر عليهالسلام فرمود: «اگر این نسبتهائی که به مادرم دادی، راست
الأنوار البهیة، ص: 218
است، خدا او را بیامرزد، و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد».
نصرانی (وقتی که آن حضرت را در چنین جایگاه ارجمندی از اخلاق دید) تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد.
اخلاق نیک خواجه نصیر
مؤلّف گوید: افضل حکیمان و متکلّمان، سلطان دانشمند و محقّقان، وزیر اعظم، خواجه نصیر (ره) «1» از این خوی نیک امام باقر عليهالسلام پیروی کرد، چنانکه در کتاب «الفوائد الرّضویّه» خاطر نشان نمودهایم و آن اینکه:
نامهای از طرف شخصی به دستش رسید، که در بخشی از آن نوشته شده بود: «ای سگ پسر سگ»! ».
او در جواب نوشت: اینکه گفتی: ای سگ، چنین نیست، زیرا سگ، چهار پا است، عوعو میکند، ناخنهای دراز دارد، ولی من قامتی استوار، و چهرهای آشکار، و ناخنهای پهن دارم، سخن میگویم، میخندم، این مشخصات، غیر از آن مشخصاتی است که سگ دارد... و به همین ترتیب در ردّ و نقض سخنان آن شخص جسارتکننده، با کمال متانت و عفّت کلام، جواب داد، بیآنکه اظهار پریشانی کرده و جوش و خروش نماید، و در پاسخ، حتّی یک کلمه زشت نگفت.
مؤلّف گوید: این جریان، چیز تازهای نیست، درباره آن شخصیّتی (خواجه نصیر) که علّامه حلّی (ره) [متوفّی 726 ه ق] در اجازه نامه بزرگ خود در شأن او میگوید: «این مرد بزرگ (خواجه نصیر) سر آمد دانشمندان عصر خود در علوم
(1) نام مبارک خواجه نصیر الدّین، «محمّد بن محمّد بن حسن» است که به سال 672 ه ق وفات کرد، بعضی در تاریخ فوت او چنین سرودهاند:
نصیر ملّت و دین، پادشاه کشور فضلیگانهای که چنو مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو بذی حجّهبه روز هیجدهم درگذشت در بغداد قبرش در حرم امام کاظم عليهالسلام در کاظمین است (مؤلّف)
الأنوار البهیة، ص: 219