2%

حادثه‌ای عجیب، از آزادی امام صادق عليه‌السلام و تشکیل حوزه علمیّه‌

مؤلّف گوید: وقتی که امام صادق عليه‌السلام ممنوع الملاقات شد، و حکومت

الأنوار البهیة، ص: 263

طاغوتی بنی عبّاس، او را از جلوس و دیدار با مردم بازداشت، برای شیعیان آن حضرت، بسیار ناگوار و سخت گردید که قابل تحمّل نبود، تا اینکه خداوند به دل منصور انداخت که از امام صادق عليه‌السلام درخواست هدیه‌ای کند، هدیه‌ای که نظیر آن در نزد هیچ‌کس نباشد. امام صادق عليه‌السلام عصای کوچکی را که طول آن یک ذراع [از سر انگشتان تا آرنج] بود، و از یادگارهای رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بود، برای منصور فرستاد.

منصور، بسیار خوش‌حال شد، و دستور داد آن را چهار قسمت کردند، و هر کدام را در یکی از چهار جا [مثلا در چهار گوشه تختش] نصب نمودند، آنگاه به امام صادق عليه‌السلام عرض کرد: «پاداش تو در مقابل این هدیه، در نزد من جز این نیست که تو را آزاد سازم، تا شیعیانت از علم تو بهره‌مند گردند، و دیگر مزاحم تو و شیعیانت نگردم، در مسند علم و فتوا بنشین و فتوای خود را برای مردم بیان کن، ولی در آن شهری که من زیست می‌کنم، نباش! ».

و همین فرمان منصور، موجب آزادی و پخش علم امام صادق عليه‌السلام [و تشکیل حوزه علمیّه و جذب شاگردان بسیار] گردید «1».

____________________________________

(1) در اینجا تذکّر این نکته لازم است که شیوه ائمّه اطهار علیهم‌السلام در مسائل فرهنگی و سیاسی، بر اساس اولویّتها و اهمّ و مهم بود. آنها گاهی در شرائط خاص، با رعایت همه جوانب، مهم را فدای اهمّ می‌کردند. امام صادق عليه‌السلام در شرائطی بود، که تشکیل حوزه علمیّه و نشر فرهنگ تشیّع را مهمتر از قیام مسلّحانه بر ضد بنی عبّاس می‌دانست، و عقیده داشت که نهضت فرهنگی، اساس نهضتهای دیگر است، بر همین اساس، سعی می‌کرد منصور را بر ضدّ خود، تحریک نکند.

در اینجا مناسب است به کلام امام خمینی (ره) توجّه کنیم. ایشان در پاسخ عدّه‌ای که گفته بودند: «اگر بنا است که مرجع دینی در سیاست دخالت نماید، چرا آیت اللّه العظمی شیخ عبد الکریم حائری [مؤسّس حوزه علمیّه قم] این کار را انجام ندادند؟ »، فرموده بودند: «اگر مرحوم حاج شیخ (عبد الکریم) در حال حاضر زنده بودند، کاری را انجام می‌دادند که من انجام داده‌ام، و تأسیس حوزه علمیّه در ایران آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود» [تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل]- (مترجم)

الأنوار البهیة، ص: 264

______________________________________

مؤلّف گوید: از روایت کتاب محاسن، ظاهر می‌شود که مردم در محضر آن حضرت اجتماع نمودند، به طوری که جمعیّت، ازدحام می‌کردند، تا از محضرش کسب علم کنند، و آن روایت چنین است:

معاویة بن میسرة بن شریح می‌گوید: امام صادق عليه‌السلام را در مسجد خیف (واقع در سرزمین منی) دیدم که حلقه درسی داشت و حدود دویست نفر در آن درس، شرکت می‌نمودند، از جمله آنها عبد اللّه بن شبرمه «1» بود، که به آن حضرت می‌گفت:

«ای ابا عبد اللّه! ما در عراق، به قضاوت اشتغال داریم، و بر اساس قرآن و سنّت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله قضاوت می‌نمائیم، و گاهی مسأله‌ای برای ما پیش می‌آید که [چون در قرآن و سنّت چیزی نمی‌یابیم] بر اساس رأی خود، اجتهاد می‌کنیم» «2».

با شنیدن این سخن، همه شاگردان، گوش فرا دادند تا پاسخ امام صادق عليه‌السلام را بشنوند، امام صادق عليه‌السلام با شاگردانی که در جانب راستش بودند، مشغول سخن بود، چون حاضران چنین دیدند، قفل سکوت را شکستند و به گفتگو پرداختند، باز عبد اللّه بن شبرمه عرض کرد:

«ای ابا عبد اللّه! ما قاضی‌های عراق هستیم، و بر اساس قرآن و سنّت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله قضاوت می‌کنیم، و گاهی مسائلی پیش می‌آید که بر اساس رأی

(1) عبد اللّه بن شبرمه از اصحاب امام سجّاد عليه‌السلام بود، و در نواحی کوفه از طرف منصور دوانیقی، قاضی بود و بین مردم آنجا قضاوت می‌کرد. او در سال 144 ه ق از دنیا رفت. علّامه حلّی در رجال خود، او را در قسم دوّم از راویان (که موثّق نیستند) ذکر کرده است، او از اهالی کوفه و شاعر بود (مؤلّف).

از روایات، ظاهر می‌شود که او مورد مذمّت است، و او بر اساس رأی و قیاس عمل می‌کرده است (الکنی و الألقاب، ج 1، ص 324)- مترجم

(2) اشکال ابن شبرمه این بود که به جای اجتهاد از قواعد کلّی قرآن و سنّت، از رأی و قیاس خود اجتهاد می‌نمود (مترجم).

الأنوار البهیة، ص: 265

_____________________________________

خود، اجتهاد می‌نمائیم».

همه حاضران سکوت کردند تا پاسخ امام را بشنوند، دیدند آن حضرت به جانب چپ خود رو کرده و با شاگردانی که در جانب چپ هستند گفتگو می‌کند، باز حاضران با دیدن این حالت سکوت را شکستند و به گفتگو پرداختند. عبد اللّه بن شبرمه پس از سکوت طولانی، باز (برای بار سوّم) سؤال خود را تکرار کرد.

امام صادق عليه‌السلام به او رو کرد و فرمود: «علی بن أبی طالب عليه‌السلام چگونه انسانی بود؟ او در عراق زندگی می‌کرد و شما به حال او اطّلاع دارید».

ابن شبرمه، در جواب، حضرت علی عليه‌السلام را بسیار ستود.

امام صادق عليه‌السلام فرمود:

انّ علیّا أبی ان یدخل فی دین اللّه الرّأی، و ان یقول فی شی‌ء من دین اللّه بالرّأی و المقاییس

: «همانا حضرت علی عليه‌السلام امتناع نمود که رأی خود را در دین خدا داخل نماید، و چیزی از دین خدا را بر اساس رأی و قیاس، فتوا دهد».

الأنوار البهیة، ص: 266

ساعات آخر عمر، و ماجرای شهادت امام صادق عليه‌السلام ‌

اشاره

امام صادق عليه‌السلام در ماه شوّال سال 148 هجرت، بر اثر زهری که همراه انگور به او خوراندند به شهادت رسید، آن حضرت در روز 25 شوّال، و به گفته بعضی روز دوشنبه 15 رجب از دنیا رفت، چنانکه قبلا اشاره شد:

1- مقام رضا به خواست خدا از صفات مؤمن‌

در کتاب مشکاة الأنوار نقل شده: یکی از یاران امام صادق عليه‌السلام به عیادت امام صادق عليه‌السلام ، در آن هنگام که در بستر شهادت بود، رفت، دید آنچنان آن حضرت لاغر شده که بیش از رمقی، از او باقی نمانده است، گریه کرد.

امام عليه‌السلام به او فرمود: «چرا گریه می‌کنی؟ ».

او عرض کرد: «آیا من شما را در این حال می‌نگرم، گریه نکنم».

امام صادق عليه‌السلام به او فرمود: «گریه نکن، همانا همه نیکی‌ها به مؤمن عرضه می‌شود، اگر اعضای بدن او قطعه‌قطعه شود، برای او خیر است، و اگر سراسر بین مشرق و مغرب را مالک گردد، باز برای او خیر است» [یعنی راضی به رضای خدا است، و آنچه را خدا پسندید همان را می‌پسندد].

2- صله رحم تا این حدّ!

شیخ طوسی (ره) از «سالمه» کنیز امام صادق عليه‌السلام نقل می‌کند که

الأنوار البهیة، ص: 267

گفت: من هنگام وفات امام صادق عليه‌السلام در محضر آن حضرت بودم، از هوش رفت، وقتی که به هوش آمد فرمود: به «حسن افطس [حسن پسر علی اصغر بن امام سجّاد عليه‌السلام ] هفتاد دینار بدهید، و به فلانی و فلانی، فلان مقدار بدهید...

من عرض کردم: «آیا به حسن افطس که قبلا با کارد بزرگ به شما حمله کرد و می‌خواست شما را بکشد، پول بدهیم؟ ».

فرمود: آیا می‌خواهی از افرادی [از صاحبان اندیشه] نباشم که خداوند در تمجید آنها می‌فرماید:

وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ

: «و آنها که پیوندهائی را که خدا به آن امر کرده است برقرار می‌دارند، و از پروردگارشان می‌ترسند، و از بدی حساب (روز قیامت، بیم دارند)» «1» .

آری، ای سالمه! خداوند متعال، بهشت را آفرید، آن را پاکیزه نمود، و بوی آن را خوش گردانید؛

و انّ ریحها یوجد من مسیرة الفی عام، و لا یجد ریحها؛ عاقّ و لا قاطع رحم

: «و همانا بوی بهشت تا فاصله مسیر که در دو هزار سال پیموده می‌شود، می‌رسد، ولی همین بوی بهشت را انسانی که پدر و مادرش را بیازارد و یا قطع رحم کند، استشمام نخواهد کرد».

3- مکافات سبک شمردن نماز

به روایت شیخ صدوق (ره) ابو بصیر می‌گوید: پس از شهادت امام صادق عليه‌السلام نزد امّ حمیده [کنیز امام صادق عليه‌السلام ] برای عرض تسلیت رفتیم، گریه کرد و ما نیز از گریه او گریه کردیم، سپس گفت: «ای ابا محمّد

(1) رعد- 21

الأنوار البهیة، ص: 268

___________________________________

[لقب دیگر ابو بصیر] اگر امام صادق عليه‌السلام را هنگام مرگ می‌دیدی، چیز عجیبی مشاهده می‌نمودی؛ چشمهای خود را گشود و فرمود: بستگانم را حاضر کنید، ما همه آنها را حاضر کردیم، به آنها نگاه کرد و فرمود:

انّ شفاعتنا لا تنال مستخفّا بالصّلاة

: «همانا شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمرد، نرسد».

4- معرّفی وصیّ امام صادق عليه‌السلام

قطب راوندی (ره) از داود بن کثیر رقّی نقل می‌کند که گفت: شخصی از خراسان که او را «ابو جعفر» می‌خواندند، عازم کوفه شد، جماعتی از مردم خراسان نزد او اجتماع کردند و از او درخواست نمودند: اموال و متاعی را با خود ببرد [تا به امام صادق عليه‌السلام برساند] و همچنین مسائلی در فتوا و مشورت را (در رابطه با امامت) بررسی نماید.

آن مرد خراسانی، به سوی کوفه حرکت کرد، پس از ورود به کوفه، برای زیارت مرقد شریف امام علی عليه‌السلام ، به حرم آن حضرت رفت، در حرم، در گوشه‌ای، مردی را دید که جمعی به گردش حلقه زده‌اند، وقتی که از زیارت مرقد شریف فارغ شد، نزد آن جمعیّت رفت، دریافت که آنها فقهای شیعه هستند، و مسائل خود را از آن شیخ (که به گردش حلقه زده بودند) می‌پرسند، پرسید این شیخ کیست؟

گفتند: او «ابو حمزه ثمالی» «1» است.

آن مرد خراسانی می‌گوید: در این هنگام که نزد ابو حمزه نشسته بودیم، شخصی اعرابی به آنجا آمده و گفت: من از مدینه می‌آیم، جعفر بن محمد (امام

(1) ثابت بن دینار، معروف به «ابو حمزه ثمالی» صاحب دعای معروف، که در سحرهای ماه رمضان خوانده می‌شود، از پارسایان و شخصیّتهای برجسته و مورد وثوق، از اهالی کوفه است. حضرت رضا عليه‌السلام او را به سلمان فارسی، تشبیه نمود، و فرمود: او در خدمت چهار نفر از ما [امام سجّاد عليه‌السلام تا امام کاظم عليه‌السلام ] بود. وی به سال 150 ه ق از دنیا رفت- شرح در کتاب الکنی و الألقاب، ج 2، ص 132 (مترجم)

الأنوار البهیة، ص: 269

______________________________________-

صادق عليه‌السلام ) از دنیا رفت.

ابو حمزه تا این خبر را شنید، جیغ کشید، و سپس دستش را بر زمین کوبید، و آنگاه از آن اعرابی پرسید: «آیا از آن حضرت وصیّتی شنیده‌ای؟ » [آیا او برای خود، وصیّ تعیین کرد؟ ].

او گفت: «آری، او به پسرش عبد اللّه، و به پسرش موسی عليه‌السلام ، و به منصور (دوانیقی) وصیّت کرد».

ابو حمزه گفت: «حمد و سپاس خداوند را که ما را گمراه نکرد، دلّ علی الصّغیر، و بیّن علی الکبیر، و ستر الامر العظیم.

آنگاه ابو حمزه برخاست و کنار قبر امیر مؤمنان عليه‌السلام رفت، و در آنجا نماز خواند، ما هم نماز خواندیم، سپس ابو حمزه نزد ما آمد، من به او گفتم: «آنچه را [اکنون خبر از شهادت امام صادق عليه‌السلام ] گفتی، برای من توضیح بده».

ابو حمزه گفت: «امام صادق عليه‌السلام بیان کرد که پسر بزرگش (عبد اللّه) ناقص الخلقه است [زیرا از نظر جسمی و دینی ناقص بود، و همه می‌دانستند که وصیّ امام، او نیست] و راهنمائی به فرزند کوچک نمود به اینکه او را در وصیّت با فرزند بزرگ (عبد اللّه) داخل نمود، و نام منصور را ذکر کرد، و به این ترتیب امر عظیم (امامت) را پنهان نمود [زیرا همه می‌دانستند که منصور، وصیّ آن حضرت نیست، بلکه آن حضرت منصور را از روی تقیّه نام برده است] که اگر منصور بپرسد: وصیّ جعفر بن محمّد الصّادق، کیست؟ گفته شود: «خودت هستی» «1».

5- نوشته روی سنگ قبر

مسعودی [مورّخ معروف] می‌نویسد: امام صادق عليه‌السلام با پدرش امام

(1) به عبارت روشنتر؛ امام صادق عليه‌السلام در شرائط سخت و سانسور حکومت منصور، با یک طرح و تاکتیک ماهرانه، وصیّ حقیقی خود را به شیعیان معرفی کرد، اسم سه نفر را برد، که نزد شیعیان مسلّم بود که عبد اللّه و منصور، وصیّ حقیقی او نیستند، پس حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام وصیّ و امام بعد از او است، و با این طرح منصور را از آزار و عکس العمل‌های طاغوتی، رام نمود (مترجم).

الأنوار البهیة، ص: 270