4%

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

از عربی نامش پرسیدند: گفت : بحر، پرسیدند: فرزند کی ؟ گفت : ابن فیاض از کنیه اش پرسیدند گفت : (ابو الندی ) (یعنی پدر نم ) گفتند: پس جز با قایق نمی توان ترا ملاقات کرد .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

یکی از فضلا، کتابی در مناظره گل سرخ و نرگس نوشته است چنان که مناظراتی نظیر شمشیر و قلم و بخل و کرم و مصر و شام و شرق و غرب و نثر و نظم و کنیز و غلام و نظایر آن ها نوشته اند اما، مناظره (مشک ) و (زباد) را از نظر عقلی نمی توان وجهی نهاد با اینهمه ، جا حظ در این زمینه رساله خوبی تاءلیف کرده است .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

از کتاب (مزار) درباره صبر: بیهقی ، از (ذوالنون مصری روایت کرد، که گفت : در طواف بودم که دو زن را دیدم و یکی از آن دو، می گفت : بر مصیبت هایی صبر کردم که اگر برخی از آن ها بر کوه های (حنین ) فرود می آمدند، از هم می پاشیدند اشک خویش نگه داشتم سپس آن را به چشم باز گرداندم تا آن را به دل بریزد) گفتمش : غمت از چیست ؟ گفت : به مصیبتی دچار آمده ام که هیچگاه کسی دچار نشده است گفتم : آن چیست ؟ گفت : دو پسر داشتم که با هم بازی می کردند و پدرشان گوسفندی قربانی کرده بود که یکی از آن دو، به دیگری گفت : برادر! بگذار تا به تو نشان دهم که پدرمان چگونه گوسفند را قربانی کرد و برخاست و کاردی آورد و او را کشت و گریخت آنگاه ، پدرشان از در آمد و به او گفتم : فرزندت برادرش را کشت و گریخت پدر بیرون رفت و او را گرفت و همانند درنده ای او را از هم درید و باز گشت و از تشنگی و گرسنگی در راه مرد .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

حجاج روزی به گردش بیرون رفت و چون از تفریح فراغت یافت یارانش را باز گرداند و تنها ماند در گذر، به پیری از قبیله (بنی عجل ) برخورد، و او را پرسید: ای پیر! از کجایی ؟ گفت : ازین روستا پرسید: کار گزاران ده ، چگونه اند؟ گفت : بدترین کارگزاران ، که به مردم ستم می کنند و اموال آنان را بر خویش حلال می شمارند پرسید: رای تو در باره حجاج چیست ؟ گفت : کسی زشت تر و بدتر از او بر عراق فرمان نرانده است که خداوند روی او و امیرش را سیاه گرداناد! حجاج پرسید: می دانی که من کیستم ؟ گفت : نه گفت : من حجاجم پیر گفت : و تو می دانی که من کیستم ؟ گفت نه گفت : من دیوانه قبیله (بنی عجل )م که در هر روز، دوبار به سرسام دچار می آیم حجاج خندید و او را صله داد .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

روزی معاویه به یکی از یمنی ها گفت : از شما نادان تر نبوده است زیرا زنی بر آنان فرمانروایی داشته است و او، به پاسخ گفت : نادان تر از قبیله من ، دودمان تواند که چون پیامبر خدا (ص ) آنان را فرا خواند، گفتند: پروردگارا! اگر این بر حق است ، از آسمان بر ما سنگ ببار! و نگفتند که : پروردگارا اگر این بر حق است ، ما را به سوی او هدایت کن !

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

روزی معاویه احتجاج کرد که پروردگار می فرماید: (و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) از چه رو، مرا نکوهش می کنند؟ احنف گفت : من ، تو را به سبب آن چه در خزاین خداوندی ست نکوهش نمی کنم ولیکن بر این نکوهش می کنم که هر آن چه را که خداوند، از خزائنش فرو فرستاده است ، در خزائن خویش نهاده و بین ما و او حایل شده ای .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

(شریک اعور) بر معاویه وارد شد و او زشت روی بود معاویه وی را گفت : تو زشت رویی و زیباروی از زشت روی بهتر است و تو (شریک ) هستی و خداوند را شریکی نیست و پدرت یک چشم بوده است و سالم بهتر از یک چشم است و چگونه بر قبیله ات سروری یافتی ؟ و شریک او را گفت : تو (معاویه ای ) و (معاویه ) جز سگی نیست که با عوعوی خود سگان را به خود می خواند و تو فرزند (صخر) هستی و دشت بهتر از سنگ است و تو فرزند (جنگ ) هستی و صلح از جنگ بهتر است و تو فرزند (امیه ) هستی و آن ، مصغر (امه ) (یعنی کنیز) است و چگونه پیشوای مؤمنان شده ای .

آنگاه از پیش او رفت در حالی که این شعر می خواند: معاویه بن حرب ، مرا سرزنش می کند؟ در حالی که شمشیر تیز و زبانم با من است در حالی که پسر عموهایم همچون شیر پیرامون منند و به ناسزاگو حمله می برند .

ترجمه اشعار عربی

خدا گوینده اش را جزای نیک دهاد!:

کهکشان جویبار است و آسمان ریحان ستارگان نرگسند و خورشید، گل سرخ رعد همچون تار می نوازد و ابر همانند جام است برق : شرابست و مه : بخور عود .

ترجمه اشعار عربی

آنچه از مقامات صوفیان نقل شده است :

اگر مرا پرسند از آرزو چه خواهی ؟ گویم : آرزویم تقرب به یارانست .

هر بلایی که در رضای آنان مرا رسد غنیمت است و هر عذابی در راه محبت آنان گواراست .

ترجمه اشعار عربی

و نیز

ای که اشتیاق خویش را به زبان می آوری ، نپندارم که ادعایت راست باشد اگر دعوی تو حقیقتی داشت قادر به چشم به هم نهادن نبودی .

ترجمه اشعار عربی

و نیز:

چه بسیار عاشقان که از دریای دیدار، جامی نوشیده اند و من ، از وصال لیلی جامی ننوشیده ام بالاترین چیزی که در وصال او دریافته ام ، آرزوهایی ست که همچون برق نپائیده اند .

ترجمه اشعار عربی

و نیز:

شبم به دیدار تو پرفروغ شد و سیاهی شب ، بر مردم گسترد آنان ، در حجاب تیرگی فرو رفتند و ما در روشنایی روزیم .

ترجمه اشعار عربی

و نیز:

دل را گفتم : اگر خواهی بازگردی ، پیش از آن که راه بر تو بسته شود بازگرد .

ترجمه اشعار عربی

و نیز:

دوست ، دوست را به انگیزه لطف سخن و لذت همنشینی دیدار می کرد و اینک ! دیدار می کند تا غم خویش را آشکار سازد و شکایت روزگار را باز گوید .

ترجمه اشعار عربی

خدا گوینده اش را پاداش نیک دهاد!:

اگر آدمی به داشته خود خرسند نباشد، و کار خویش را نیز بهبود نبخشد، او را رها کن ! که تدبیرش تباه است روزی می خندد و سالی می گرید .

ترجمه اشعار عربی

از دیگری :

اگر انسان پس از دشمنش تنها یک روز بماند، بسیار زیسته است .

ترجمه اشعار عربی

متنبی چه نیکو سروده است :

چون بزرگواری را گرامی داری ، بر او سروری یابی و چون فرومایه ای را اکرام کنی ، به سرکشی در ایستد بخشش را به جای تیغ نهادن ، همچنانست که شمشیر را به جای بخشش به کارگیری .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

چون (ابوالعیناء) از تاءخیر ارزاق خود به عبیدالله بن سلیمان شکایت برد، عبیدالله گفت : مگر، ما به (ابن مدبر) ننوشتیم ؟ پس ، او در کار تو چه کرد؟ گفت ؟ مرا جیره از خار تاءخیر داد و میوه وعده را نیز بر من حرام کرد گفت : تو خود او را انتخاب کردی گفت : من در این کوتاهی نکردم موسی نیز هفتاد مرد را برگزید که از میان آنان یک تن در راه رشد و هدایت گام برنداشتند و به عذاب گرفتار آمدند پیامبر (ص ) نیز (ابن ابی السرح ) را به نویسندگی برگزید و مرتد شد و به کافران پیوست علی بن ابی طالب نیز ابوموسی اشعری را به حکمیت برگزید و علیه او حکم داد .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

گفته اند: بلیغ کسی ست که وسعت سخن را چنان که خواهد گیرد و الفاظ را به اندازه معانی بدوزد و سخن بلیغ ، سخنی ست که لفظ آن برجسته و معانی آن ، تازه باشد .