در حدیث آمده است که : تا مرد دنیا خواری کسان را به هیچ نگیرد، شیرینی ایمان را در نیابد .
از سخنان زین العابدین (ع )، به یکی از نزدیکانش : از گفتن سخنی که دل ها را ناخوشایندست ، بپرهیز! و اگر در گفتن آن نیز ترا عذری هست ، ترا توان آن نیست که عذر خویش به گوش همه کسانی که سخن تو بشنوند، برسانی .
آن که میان خود و خدای خویش اصلاح کند، پروردگار، آن چه میان او و بندگانست ، به صلاح آرد .
و نیز: آن که درون خویش نیکو گرداند، خدا آشکار او نیکو سازد .
و نیز: آن که کوشش خویش برای آخرت خود به کار گیرد، خدا دنیایش را کفایت کند .
و نیز: آن که به تو گمان نیک برد، با نیکی کردار، گمان او راست دار!
و نیز: اگر چهار پایان بدانند، که با آن ها چه خواهند کرد، فربه نشوند .
شعر فارسی
از سعدی :
ز ویرانه ای ، عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
به دل گفت : بانگ سگ ، اینجا چراست ؟
در آمد که درویش صالح کجاست
نشان سگ از پیش و از پس ندید
بجز عارف ، آنجا دگر کس ندید
خجل باز گردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث این راز کرد
شنید از درون ، عارف آواز پای
هلا! گفت : بر در چه پایی ؟ در آی !
نپنداری ای دیده روشنم !
کز ایدر سگ آواز داد، آن منم !
چو دیدم که بیچارگی می خرد
نهادم زسر کبر و رای و خرد
چو سگ بر درش بانگ کردم بسی
که مسکین تر از وی ، ندیدم کسی
لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین
ظریفی ، زنی ادیب را در بغداد دوست می داشت نامه ای به او نوشت و از وی ، اجازه خواست ، تا به زیارتش رود و در پایان نامه نوشت : خدا من ، و ترا از لغزش باز داراد! و زن در پاسخ او نوشت : ای سلیم ! اگر دعای تو پذیرفته شود، پس ، از دیدن من ، چه بهره ای خواهی برد؟
شعر فارسی
چون جامی ، پس از ادای حج از راه شام به هرات رفت ، میرعلی شیر گفت :
انصاف بده ! ای فلک میناقام !
کز این دو، کدام خوب تر کرد خرام ؟
خورشید جهانتاب تو از جانب صبح
یا ماه جهانگرد من از جانب شام
نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف
گفته اند (خطیرة القدس ) بهشت است و نیز گفته اند شریعت است و راغب گفت : هر دو، درست است زیرا شریعت ، همان آیینی ست که پاکی باطنی را در مردم ایجاد می کند .
شعر فارسی
از نشناس :
غم از جور رقیبانست در عشق
اگر از یار بودی ، غم نبودی
غمی دارم ز دوری یادگاری
بلا بودی اگر آن هم نبودی
ترجمه اشعار عربی
شعر:
روزگار، به یک حال نمی ماند یا روی می آورد و یا روی می گرداند اگر با ناخوشایندی روبرو شدی ، شکیبا باش ! که روزگار، شکیبا نیست .
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .
ارسطو گفته است : سعادت ، سه گونه است یا در جانست ، و آن دانش است و پاکدامنی و دلیری و یا در تنست و آن تندرستی است و زیبایی و نیرومندی و یا از این دو بیرونست ، چون مال و جاه و نسب .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی
از ابوعبدالله جعفر بن محمدالصادق (ع ) روایت کرده اند، که از پیامبر (ص ) نقل کرد که حواریون عیسی را گفتند: با که همنشینی کنیم ؟ گفت : آن که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش به دانشتان بیفزاید و کردارش شما را به آخرت علاقه مند سازد .
در نصیحت فرزند است و به گمان ما از جامی ست :
با تو، پس از علم ، چه گویم سخن ؟
علم چو آید، به تو گوید چه کن
نیز گفت (ع ) (؟): اگر بنده اجل و مسیر آنرا می شناخت آرزو و فریب آن را دشمن می داشت .
و نیز گفت (ع ) مال آدمی دو شریک دارد میراثخوار و رویدادها .
نکته های پندآموز، امثال و حکم
حکیمی گفت : آن که زیاد بخورد، زیاد می گوید و نیز گفت : آن که سخن کوتاه گوید، قدرش بالا گیرد و نیز: آن که در نکوهش فزونی نکند، سپاس داری او واجب آید از این رو: سخن نرم دار! و نکوهش لطیف !
معارف اسلامی
(وجیه ابوبکر) - معروف به (ابن الدهان نحوی واسطی ) مردی نابینا بود او از فقیهان حنبلی مذهب بود سپس حنفی شد و چون سمت تدریس در نظامیه یافت و شرط واقف آن بود که در آنجا تنها، شافی مذهبان درس گویند، شافعی شد .
معارف اسلامی
در سال سیصد و ده (هجری ) قرمطیان ، که - نفرین خدا بر آن باد!- در ایام حج ، به مکه در آمدند و حجرالاسود فرو گرفتند و مردم بسیاری را کشتند و (حجر) بیست سال نزد آنان بود و از کسانی که کشتند، (علی بن بابویه ) بود، که در طواف بود و چون باز ایستاد به شمشیر زدنش و بیافتاد .
شعر فارسی
از نشناس :
غمش تا یار شد، من روی در کتم عدم کردم
خوشست آوارگی او را که همراه چنین باشد
تو نام نیک حاصل کن ! در این بازار، ای زاهد
که در کوی که ما هستیم ، نام نیک ، بدنامی ست
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .
حکیمی گفته است : ده چیز خویش را از ده چیز نگاه دار! وقار را از سستی ، شتاب را از تعجیل ، بخشندگی را از اسراف ، میانه روی را از سختگیری ، دلاوری را از آشوب خواهی ، خویشتنداری را از بزدلی ، پاکدامنی را از خودپسندی ، فروتنی را از زبونی ، همخویی را از شیفتگی و رازداری را از فراموشی .
حکیمی گفت : از آنان که گوارایی طعام را یاری دهد، همخوراکی با محبوبست حکیمی گفته است : من ، تکلف در تهیه غذا و افزونی پذیرایی را دوست ندارم چه ، برای مرد، پسندیده نیست که سفره ای را بگسترد، که حاضران دانند که برای آن ، نهایت توان خویش به کار داشته است .
حکایاتی کوتاه و خواندنی
ابن عبد ربه در کتاب عقد (الفرید) گفته است : مردی به طلاق زن خویش سوگند خورد که (حجاج ) دوزخی ست درستی سوگند را از حسن بصری پرسیدند و او مرد را گفت : ای برادرزاده ام ! اگر او دوزخی بود، ترا زیانی نبود و اگر دوزخی نبود، تو با همسر خویش زنا کرده ای .
ابراهیم نخعی را درباره (لعن حجاج ) پرسیدند و او گفت : مگر سخن پروردگار نشنیده اید، که گفت : (الا لعنة الله علی الظالمین ) و من ، گواهی دهم ، که وی ، از آنانست .
فرازهایی از کتب آسمانی
در کتاب (الاستیعاب ) از (ابن عبدالبر) از (سفیان بن عیینه ) روایت شده است که گفت : جعفر بن محمد صادق (ع ) مرا گفت که : علی بن ابی الطالب (ع )، در 58 سالگی وفات یافت و حسین بن علی (ع ) در 58 سالگی شهید شد و علی بن حسین (ع )، در 58 سالگی وفات یافت و محمد بن علی حسین در 58 سالگی وفات یافت سفیان گفت : امام صادق (ع ) مرا گفت : من نیز در 58 سالگی می میرم و چنین شد .
شرح حال مشاهیر، زنان و مردان بزرگوار
چون (سعید بن جبیر) به نزد حجاج آمد حجاج ، او را گفت : نامت چیست ؟ گفت : (سعید بن جبیر) حجاج گفت : بل (شقی بن کسیر) سعید گفت : مادرم مرا چنین نامیده است حجاج گفت : (شقی ) و بدبختی سعید گفت : دیگریست که از غیب خبر دارد حجاج گفت : به خدا سوگند! دنیای ترا به آتشی سوزان بدل خواهم کرد سعید گفت : اگر چنین توانی در تو می دیدم ، ترا به خدایی خویش بر می گزیدم و میان آن دو، سخنان بسیار دیگر نیز رفت تا آن که حجاج او را گفت : ترا پاره پاره می کنم و پاره هایت را پراکنده می سازم ! سعید گفت : اگر دنیای مرا تباه سازی ، آخرت را بر تو تباه می کنم حجاج گفت : وای بر تو! و سعید گفت : وای بر آن که از بهشت دور، و به دوزخ نزدیکست ! آنگاه ، گفت : گردنش بزنید! سعید گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و حجاج را گفت : این دو گواهی را به امانت بدار! تا در قیامت ترا ملاقات کنم آنگاه ، حجاج گفت : برای کشتن بخوابانیدش ! سعید گفت : (وجهت وجهی للذی فطرالسموات و الارض ) و حجاج گفت : پشت او را به سوی قبله آرید! و سعید خواند: (اینما تولوا فثم وجه الله ) حجاج گفت : روی او به زمین کنید! و سعید خواند: (منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری ) آنگاه ، سعید را از پشت گردن ، سر بریدند و پس از آن ، حجاج ، بیش از سه روز نزیست و در روایتی گفته اند: پانزده روز
شعر فارسی
از شیخ (؟)
غم روزی خورد هرکس به تقدیر
چو من غم روزی افتادم ، چه تدبیر؟