حضرت امام جوادعليهالسلام فرمود: «دين شناسي، قيمت هر متاع گران قدر و نردبان ترقي براي وصول به هر مقام بلندي است.»
ابوالصلت هروي روايت مي كند كه بعد از آن كه حضرت امام رضاعليهالسلام به رحمت الهي واصل گرديد، مأمون مرا طلبيد و گفت: آن كلامي كه حضرت امام رضاعليهالسلام به تو تعليم داده بود به من تعليم بده. هر چه فكر كردم به خاطرم نيامد، قسم خوردم كه فراموش كرده ام، حرف مرا باور نكرد و دستور داد مرا زنداني كنند.
مدتي در حبس ماندم و كار بر من تنگ شد، تا كه گفتم: خدايا! به حق محمد و آل محمد كه به من فرجي كرامت كن و از اين زندان نجاتم بده. پس دعاي من مستجاب شده، امام محمد تقيعليهالسلام را ديدم كه حاضر شده و فرمود: اي ابوالصلت! دلتنگ شده اي؟
گفتم: اي والله يابن رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: برخيز و دست بر زنجيرهاي من زد، ديدم كه زنجيرها از هم باز شدند، دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد. زندانيان و غلامان و خدمه مأمون، همه مرا مي ديدند ولي هيچ كس به من چيزي نمي گفت.
از آن خانه بيرون آمدم، حضرت فرمود: برو در امان خدا كه ديگر تو را نخواهد ديد و تو نيز او را نخواهي ديد. تا زماني كه زنده بودم مأمون مرا نديد و به فكر من نيفتاد.