20%

مسؤول این وضع ناگوار

کسی که در این جریانات تاریخی از اوایل پیدایش مسیحیّت تا به امروز که اوایل نیمه دوم قرن بیستم مسیحی است دقّت کند، یا وضع حاضر جهان غرب را که مهد مدنیّت امروزی دنیا شناخته شده، در برابرخود قرار داده، به تحلیل اوضاع و حوادث دست زند و به طور قهقری، به پیداکردن ریشه‌های نزدیک و دور آنها بپردازد، تردید نخواهد داشت که مسؤول اصلی این همه انحطاط اخلاقی و متروک شدن معنویّات انسانی و مستقر شدن زندگی صد درصد مادّی به جای زندگی معنوی، همان کلیسا و تعلیمات کلیسا است.

قرآن کریم نیز در بیانات خود، صریحاً مسؤولیّت اختلالات مذهبی و اختلافات و هرج و مرج‌های زندگی انسانی را به گردن" علمای کتاب" و" حمله معارف دینی" می‌گذارد و تصریح می‌کند به این که مسأله تثلیث و قول «الْمَسیحُ ابْنُ الله» از ساخته‌های کلیسا است که یک عقیده دینی را در میان معارف آسمانی حضرت مسیح (علیه‌السّلام) گنجانیده و یکی از اصول دعوت عیسوی قرار داده است [62] و به دنبال آن الوهیّت را در کلیسا حلول داده و عالم روحانیّت را مسموع الکلمه و مفترض الطاعه بی‌قید و شرط معرّفی کرده است و بدین‌وسیله، از آرمان‌های مادّی خود برخوردار می‌شود. [63]

شیعه (شاهجوئی)، ص: 205

علاوه بر همه اینها، خدای متعال در کلام خود به پیغمبر گرامی خویش امر می‌کند که اهل کتاب را دعوت کند که با مسلمین در پیشرفت این دو مقصد، تشریک مساعی نمایند: اوّلًا الوهیّت را اختصاص به خدای یگانه داده و خدای دیگر جز او نپرستند. ثانیاً ربوبیّت و آقایی را منحصر به او نمایند و در میان خودشان که عموماً هم‌تراز هستند و ترجیحی در نوعیّت و بشریّت بر همدیگر ندارند، بعضی را به سرپرستی و فرمانروایی بی‌قید و شرط، تخصیص ندهند [64] تا کار زندگیشان با دستگاه آفرینش وفق دهد؛ همان دستگاهی که همه انسان‌ها را دارای شعور و اراده و آرزومند سعادت زندگی، آفریده و به پیشانی هیچ‌کس، علامت عزیز بی‌جهت، نزده است.

توصیه اسلام به پیروان خود

اسلام در مبارزه با عقیده و روش حلول و اتّحاد که کلیسا در پیش گرفته بود و پیش از آن در میان یهود و پیش‌تر از آن، در جهان و ثنیّت حکمفرما بود، توصیه‌های مؤکّد و عمیقی به پیروان خود نموده است. قرآن شریف در آیات بسیاری به مسلمانان می‌سپارد که در عقیده توحید، راسخ بوده، عبودیّت خود را با اخلاص انجام دهند و یک دل و یک جهت، به کتاب و سنّت اخذ کنند و هرگونه اختلاف فکری را از راه کتاب و سنّت حل نمایند و هرگز از پیش خود در احکام دینی، به صوابدید و صلاح جویی و قضاوت خودپسندانه، نپردازند.

قرآن شریف به مسلمین توصیه می‌کند که امتزاج روحی خود را به داخل جامعه اسلامی که همان جامعه تقوی و خداشناسی است، مخصوص کنند و

شیعه (شاهجوئی)، ص: 206

هرگز با جامعه‌های غیراسلامی که جامعه شرک و وثنیّت و جامعه اهل کتاب (نصاری و یهود و مجوس) باشد، امتزاج روحی که موجب تأثیر در روش زندگی (رابطه ولایت) است، برقرار نسازند. [65]

قرآن شریف نتایج این امتزاج روحی و رابطه ولایت را تصریحاً و تلویحاً در چندین‌جا به مسلمین گوشزد می‌نماید؛ می‌فرماید: شما مسلمان‌ها تاکنون (آخر عهد نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله) از جهت سیادت و استقلال دینی، در خطر مطامع جامعه‌های غیرمسلمان بوده، هر لحظه با زوال و انهدام، تهدید می‌شدید، ولی امروز دیگر کفّار از درهم شکستن جامعه دینی متشکّل شما مأیوس شدند، بنابراین دیگر از بیگانگان مترسید و در امر باشید که هرگز نخواهند توانست این نعمت را از دست شما بگیرند و عقاید دینی شما را که روش اسلامی است، در هم ریزند، دیگر از کفّار مترسید، ولی از خدا بترسید،[66] زیرا اگر از روشی که خدا برای شما قرار داده (روش اتّفاق در عمل به کتاب و سنّت) منحرف شده، روش دیگری که روش دیگران است، اتّخاذ کردید، خدا همان معامله را که با دیگران کرد و نعمت سعادت معنوی و رفاه زندگی دنیوی را از دستشان گرفت و سنگ تفرقه میانشان انداخت و انواع عذاب‌ها را بر آنان نازل کرد و هرگونه سیادت و استقلال صوری و معنوی را از آنها سلب نمود، همان معامله را با شما نیز می‌کند.

همچنین قرآن شریف تلویحاً در پیش‌بینی‌های خود (که از اخبار غیبی و ملاحم قرآن باید شمرده شود) اشاره می‌کند که افراد جامعه اسلامی، به واسطه روابطی که با جامعه بیرون از اسلام مستقر خواهند کرد، احکام قرآن را

شیعه (شاهجوئی)، ص: 207

به واسطه عذرها و بهانه‌هایی، یکی پس از دیگری، مهجور داشته، ترک خواهند نمود، و به واسطه ولایت و امتزاج روحی که با عالم مسیحیّت پیدا می‌کنند، روش و سنّت اسلامی را درست معکوس قرار داده، در مقرّرات دینی، هر معروفی را منکر و هر منکری را معروف و موادّ دینی را جزء خرافات و هرگونه طرفداری از دین و آئین را سفاهت و بی‌خردی می‌شمارند. در همان روزها است که فساد به دریا و صحرا گسترش یافته، گرفتاری پس از گرفتاری به بار خواهد آورد، شاید بدین‌وسیله مردم از نتایج سوء بی‌بند و باری و خدانشناسی خسته شده و به ستوه آمده، به سوی دین فطری برگشته و از آن قدردانی نمایند.

ظهور آثار" حلول" کلیسا در میان مسلمین

البتّه ما در این مقاله، از نمودهایی بحث می‌نماییم که حوادث صدر اسلام (تقریباً از عصر بعد از رحلت نبیّ اکرم تا انقضای قرن سوم هجری) از خود بروز داده و به دنبال خود، حوادث مشابه دیگری مانند حلقه‌های زنجیر پیوسته به همدیگر پیش آورده، البته روز به روز نیز عریض‌تر و عمیق‌تر شده است، و امّا این که مسبّبین اوّلی این حوادث، نظر اصلاحی داشته‌اند یا نظر تخریبی، و آیا اشخاصی نیکوکار بوده‌اند یا تبهکار، جدّاً هدف این بحث نبوده و از غرض ما بیرون می‌باشد، لکن ما فعلًا در اوضاع خاصّی قرار گرفته‌ایم و برای بررسی حقیقی این اوضاع، ناگزیریم که به تجزیه و تحلیل پرداخته، ریشه‌های اوّلی آنها را به دست آوریم و در این خصوص ناچاریم به قطعه‌های اوّلی تاریخ اسلام مراجعه نماییم و به امید این که شاید به گمشده خود دسترسی پیدا کنیم، به کنجکاوی بپردازیم و البتّه کسی که به راستی و به طور جد

شیعه (شاهجوئی)، ص: 208

و حقیقت می‌خواهد مطلبی را دریابد، نباید (و هم نمی‌تواند) واقعیّاتی را که درک می‌کند، پرده‌پوشی کند، یا آنچه را که می‌فهمد، در فهم خویش وارونه جای دهد.

توضیح بیشتر

باز در توضیح مطلب اخیر می‌گوییم: ما اکنون از حیث اختلال نظم زندگی معنوی و انحطاط اخلاقی و هرج و مرج روحیّات انسانی، با غربی‌ها در وضع مشابهی قرار گرفته‌ایم، اگرچه به قول مصاحب محترم، آقای پرفسور کُربن، هنوز مانند غربی‌ها مزه تجدّد را نچشیده‌ایم و هنوز هم رمقی داریم و این سیل بنیان‌کن به نحوی که معنویّات مغرب‌زمین را در زیر گرفته، در معنویّات ما خرابی به بار نیاورده است.

آری ما با غربی‌ها در باختن زندگی معنوی و رسیدن به انحطاط اخلاقی، در وضع مشابهی قرار گرفته‌ایم، ولی نمی‌توان انکار کرد که این وضع ناگوار را مانند غربی‌ها، به ابتکار خود به وجود نیاورده‌ایم، بلکه روزی که مدنیّت غربی با قیافه دلفریب و با تمام آرایش و پیرایش خود، به سراغ مشتری‌های شرقی خود و بالاخص به سراغ مامسلمان‌ها آمد و اوّل به عنوان یک مهمان عزیز و پس از آن به عنوان یک صاحب‌منزل مقتدر و توانا، در میان جامعه ما جایگزین گردید، با تبلیغات مؤثّر و نافذ خود، این مسأله را درست در مغز ما جای داد که: ما شعور و اراده لازم انسانی را نداریم و نتیجتاً باید شعور و اراده خود را که به هیچ‌وجه به درد زندگی نمی‌خورد، کنار گذاشته، راهی را راه بشناسیم که اروپایی ها برای ما آن را راه تشخیص می‌دهند و کاری را انجام دهیم که آنها برای ما اراده می‌کنند؛ باید همه خصایص خود را ترک گفته، قولًا

شیعه (شاهجوئی)، ص: 209

و فعلًا و ظاهراً و باطناً فرنگی مآب شویم!

پیرو همین تلقین و اعتقاد، وقتی که در زندگی ملال‌بار کهنه خود تجدیدنظر می‌کردیم، بدون این که با نیروی خرد، میان نفع و ضرر تمیز داده، نوشدارو را از سمّ جدا کنیم، چون استقلال فکری را در نخستین مرحله از دست داده بودیم، فقط و فقط از راه تقلید کورکورانه، اوضاع حیاتی خود را با اوضاع حیاتی غربی‌ها تطبیق دادیم و در نتیجه، هر وضع غربی که مشتمل بر مادّه فسادی بود، در جامعه ما فساد بر فساد افزود و هر وضعی هم که جنبه صلاح و اصلاح را در برداشت، چون ما رشد و نموّ لازم را برای پذیرفتن آن نداشته و آماده پذیرش آن نبودیم، موجب فساد و تباهی حال ما شد و نتیجه خوبی از آن نگرفتیم.

این سخن تا اندازه‌ای درست است که وضع کنونی ما زاییده تقلید بی‌چون و چرایی است که از غربی‌ها کرده‌ایم، ولی در عین حال، اگر زمینه سابق ما زمینه تباه و پست و مرده‌ای نبود، هرگز این فساد و تباهی را به این آسانی نمی‌پذیرفتیم و از بهترین سرمایه هستی خود (زندگی معنوی و فضایل اخلاقی) دفاع کرده، عکس‌العملی برازنده نشان می‌دادیم و هرگز مغز متفکّر ما (اگر آن را از دست نداده بودیم) مغلوب منطق غلط تقلید بی‌چون و چرا نمی‌شد: سامری کیست که دم از ید بیضا بزند؟

پس ما ناچاریم برای درک ریشة اصلی وضع حاضر و حال اسفناک خود و پیدا کردن عامل یا عوامل اوّلیّه آن، به یک سیر قهقرایی دست زده، با بررسی جریان حوادث گذشته و ملاحظه روش عمومی جامعه اسلامی در قرن‌های پیشین، رو به قرن‌های اوّلیّه اسلام پیش برویم تا به جایی برسیم که صلاحیّت علیّت و منشأیّت وضع فاسد کنونی را داشته باشد.

شیعه (شاهجوئی)، ص: 210

در نخستین گام‌هایی که در این سیر برمی‌داریم، این حقیقت را درک می‌کنیم که عالم اسلامی تقریباً دوازده قرن تمام (یعنی از سال شصت هجری تا صد سال پیش که تقریباً مدنیّت اروپایی کم کم به ممالک اسلامی راه باز می‌کرد) وضع عمومی مشابه و در خمود روحی و انحطاط اخلاقی، حالت یکنواختی داشته است، اگرچه در داخل خود، گاهگاهی به حسب گردش تاریخ، نوسان‌هایی به وجود می‌آورده، در عین حال همیشه در حال انحطاط بوده، مشابهتی با وضع مشعشع زمان حیات نبیّ اکرم نداشته است.

از این رو، ابزار و وسایل بحث و کنجکاوی را باید به صدر اسلام که عصر حکومت و فرمانروایی صحابه است، بکشیم و از آن عصر، گمشده خود را جستجو نماییم. البتّه چنان که تذکّر داده شد، ما در این بحث، هدف خود را تعقیب می‌نماییم و کاری با شخصیّت دینی رجال صدر اسلام نداریم و نیز شرح زندگی بزرگان صحابه را نمی‌نویسیم، ولی از ذکر یک سلسله جریان‌های تاریخی برای بحث، گزیری نداریم.