7%

آيا مي توان در عمل يك منطق ثابت داشت ؟

قبلا گفتم كه بعضي افراد داراي منطق اند و بعضي نيستند اينجا اين مسئله طرح مي شود - و مخصوصا جوانان ممكن است توجه شان جلب بشود به اين مطلب - كه آيا يك انسان مي تواند در عمل , در همه شرايط زماني و مكاني يك منطق داشته باشد , يك منطق ثابت محكم كه از منطق خودش تجاوز نكند ؟ ما درباره پيغمبر اكرم چنين حرفي مي زنيم كه پيغمبر اكرم مردي بود كه در عمل سيره داشت , روش و اسلوب داشت , منطق داشت , و ما مسلمانان موظفيم كه سيره ايشان را بشناسيم , منطق عملي ايشان را كشف كنيم براي اينكه از آن منطق در عمل استفاده بكنيم حال آيا يك انسان مي تواند از اول تا آخر عمر يك منطق داشته باشد ؟ كه آن منطق براي او اصل باشد و اصالت داشته باشد ؟ يا اصلا بشر نمي تواند يك منطق ثابت داشته باشد يعني انسان تابع شرايط زماني و مكاني و تابع شرايط زندگي و مخصوصا تابع موضع گيري طبقاتي است و در هر وضعي از شرايط اجتماعي و اقتصادي كه باشد جبرا از يك منطق بالخصوصي پيروي مي كند ؟ اين يك مسئله مهمي است كه در دنياي امروز مطرح است ماركسيسم براين اساس است ماركسيسم كه براي فكر و عقيده و ايمان اصالتي در مقابل شرايط اجتماعي و اقتصادي و مخصوصا موقعيت طبقاتي قائل نيست مي گويد : اساسا يك انسان نمي تواند در شرايط مختلف يك جور فكر كند و يك منطق را به كار ببرد , انسان در كاخ و در كوخ دو منطق دارد , در كاخ يك جور فكر مي كند , در كوخ جور ديگري , كاخ يك جور به انسان منطق مي دهد , كوخ جور ديگري يك آدم محروم , يك آدمي كه هميشه در زير ظلم و شكنجه و اختناق بوده است و انواع محروميتها را چشيده و مي چشد , خواه ناخواه يك جور فكر مي كند يعني وضع زندگيش براي او يك جور فكر به وجود ميآورد , اوست كه مي گويد عدالت , اوست كه مي گويد مساوات و برابري , اوست كه مي گويد آزادي واقعا هم فكرش اين است چون وضعش اقتضا مي كند كه اين جور فكر بكند همين آدم اگر وضعش تغيير بكند , اين آدم خاك نشين اگر كاخ نشين بشود و خاك , كاخ بشود , شرايط خارجي براي او تغيير مي كند و در اين صورت فكرش هم عوض مي شود و مي گويد كه نه , اين حرفها كه مي گويند صحيح نيست , مصلحت هم جور ديگري اقتضا مي كند , مساوات چندان حرف درستي نيست , كمي جلوي آزاديها را هم بايد گرفت , و عدالت را هم جور ديگري تفسير مي كند يعني وضع زندگي كه خواه ناخواه تغيير كرد , منافع و مصالحش كه تغيير كرد , چون انسان نمي تواند از منافع و مصالح خودش دست بكشد فكرش نيز تغيير مي كند به حسب اين مكتب , عقربه فكر بشر اين جور ساخته شده كه آن مغناطيسش منافع خودش است , وقتي كه منافعش در جهت طبقه محروم است , اين عقربه به نفع طبقه محروم مي گردد , وقتي كه منافعش عوض شد و او آمد به طبقه مرفه , عقربه فكر هم خواه ناخواه و جبرا در جهت طبقه مرفه مي چرخد .