پس از رسيدن ابوطالب و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به شام، راهبى مسيحى به نام بحيرا به ابوطالب گفت: با برادر زاده ات به شهر خود بازگرد و از يهود نسبت به او بر حذر باش، بخدا قسم اگر او را ببينند و آنچه من مى دانم درباره او بدانند عليه او شرّ و فتنه خواهند انگيخت. اين برادر زاده ات داراى شأن و مقام بزرگى است. او را به سرعت به شهرش باز گردان.
ابوطالب چون از كار تجارت خود در شام فارغ شد سريعاً پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را به مكّه بازگرداند. بر طبق آنچه مردم روايت كرده اند افرادى از اهل كتاب به نامهاى (زرير) و (تمام) و (دريس) آنچه را كه بحيرا در پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ديده بود، ديدند و خواستند او را به قتل برسانند امّا بحيرا مانع شده و خدا را به ياد آنها آورد و آنچه از صفات و نام او در كتاب الهى آمده بود به ايشان گوشزد كرد و گفت اگر با هم اتفاق هم بكنيد به خواسته تان درباره او نخواهيد رسيد.
بحيرا پيوسته اين مطالب را براى ايشان تكرار مى كرد تا آنكه گفته هايش را باور كرده و او را رها كرده و رفتند.(٦٣)
انسان از شنيدن اينهمه تلاش هاى گوناگون و فراوان براى كشتن رسول خدا به دهشت مى افتد. چه زيباست سروده آن شاعر كه گفته است:
اُريد حياته و يريد قتلى | عذيرك من خليلك من مراد |
من زندگى او را مى خواهم در حاليكه او قتل مرا مى جويد.. چه كسى از قبيله مُراد عُذر خواه تو و دوست تو است؟
و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: هيچ يهودى با مسلمانى تنها نشد مگر آنكه خواست مسلمان را بكشد.(٦٤)
يهوديان در گذشته و حال به عمليات ترور اهتمام ورزيده و اهميّت زيادى داده اند تا آنجا كه پيامبر خودشان موسى را نيز متّهم كردند كه برادرش هارون را با سمّ كشته است.(٦٥) اينك نمونه هايى ديگر از اين تلاشها را با هم پى مى گيريم.