١. در فروردين ماه سال ١٣٧٣ ش براى صله ارحام عازم بندرعباس بودم در مسير بندرعباس با مسجد بسيار شكوهى به نام مسجد حضرت ابوالفضل عليه السلام مصادف شدم كه داراى مرافق بسيار فراوانى بود. مراكز درمانى و ساختمانهاى عام المنفعه اى را در اطراف مسجد ساخته و وقف آن كرده بودند، و مسجد و ساختمانهاى تابعه با كاشيهاى بسيار زيبايى مزين شده بود، حتى دو محل پمپ بنزين نيز كه در دو طرف جاده و در مجاورت مسجد قرار داشت ، با همان كاشيكاريهاى مسجد تزيين شده بود. عظمت ، جذابيت مسجد، و عدم هماهنگى آن با بيابان برهوتى كه مسجد با آن همه منضمات در وسط بيابان جويا شوم گفتند كه اين مسجد داستان جالبى دارد و آن اينكه :
روزى يكى از رانندگان تريلى كه از اين نقطه عبور مى كرده خوابش مى برد.
ماشين از جاده خارج مى شود و در حاليكه يك طرف تريلى كاملا از زمين فاصله گرفته بوده ، در سراشيبى قرار مى گيرد. راننده از خواب بيدار مى شود و خود را در كام مرگ مى بيند، و يكمرتبه فرياد مى زند: يا اباالفضل !
در همان لحظه مشاهده مى كند كه دو دست در فضا ظاهر شد و تريلى را به طرف جاده هل داد. سپس با كمال تعجب مى بيند كه چرخهاى تريلى بر روى زمين قرار گرفت و ماشين به صورت اعجازآميزى به جاده بازگشت و تحت كنترل راننده در آمد.
راننده تريلى با ديدن اين كرامت باهره از ماشين پياده مى شود و آن نقطه را علامت مى گذارد. آنگاه به وطن خود مى رود، اموال منقول و غيرمنقول خود را مى فروشد و به تاءسيس اين مسجد و ساختمانهاى تابعه اقدام مى كند.
با پخش خبر اين كرامت ، ديگر رانندگان و افراد خير نيز به ساختمان آن كمك مى كنند تا، چنانكه مى بينيد، اين مجتمع بزرگ حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام به صورت بسيار آبرومندى در وسط خيابان ساخته مى شود.
٢. داستان زير را يكى از وعاظ تبريز، به نقل از افراد موثق ، بر سر منبر نقل كرد:
مرحوم دربندى ، در ايام اقامتش در عتبات ، به منظور زيارت حضرت ثامن الحجج عليه السلام به ايران آمد و به هنگام مراجعت از طريق آذربايجان عازم عتبات گرديد.
پيش از مراجعت به عتبات ، بنا به تقاضاى مردم متدين تبريز به مدت ده روز در آن شهر اقامت كرده و در مسجد جامع تبريز بساط تبليغ و ارشاد گسترد.
مى گويند: جاذبه منبر ايشان به قدرى قوى بوده كه فضاى مدرسه طالبيه و مساجد موجود در آن ، از مردم متدين و عاشق دلسوخته سالار شهيدان پر مى گشت ، و هر روز جمعى از عاشقان حسينى در اثناى روضه ايشان غش مى كردند و روى دستها از مسجد بيرون برده مى شدند.
در آذربايجان مرسوم بوده است كه روز آخر هر مجلسى به قمر منير بنى هاشم عليه السلام توسل مى جويند. لذا مرحوم دربندى نيز روز نهم مجلس اعلام كرد: فردا، روضه حضرت ابوالفضل عليه السلام را مى خوانم ؛ هر كس مريضى صعب العلاج دارد بياورد اينجا، كه ان شاء الله شفاى همه شان را از قمر منير بنى هاشم عليه السلام خواهيم گرفت .
روز بعد در شهر تبريز هر چه مريض و مريضه بود، به مجلس ايشان آوردند: تعداد بيمارانى كه با پاى خود به مجلس آمدند بى شمار بود و تعداد كسانى كه روى تخت و يا با وسايل ديگر به مجلس آورده بودند به بيست وهفت نفر مى رسيد.
هنگامى كه مرحوم دربندى وارد مسجد شد نزد بيماران رفت و از آنها تفقدى كرد و به آنان فرمود: چند لحظه ديگر صبر كنيد، همگى با شفاى كامل از اين مجلس بيرون خواهيد رفت .
زمانى نيز كه بر فراز منبر قرار گرفت ، خطاب به قمر منير بنى هاشم عليه السلام عرض كرد: اى مولاى من ، من به عنوان نوكر شما به اهالى اين شهر وعده داده ام كه امروز همه بيمارانشان از اين مجلس با تن سالم بيرون مى روند؛ از كرم شما بسيار دور است كه نوكر خود را در ميان اين همه مردم ، بى اعتبار كنيد.
آنگاه روضه بسيار با حالى خواند كه در نتيجه آن همه مردم با بى تابى گريه كردند و جمعى غش كرده و روى دست مردم به بيرون برده شدند. هنگامى كه مجلس به پايان رسيد، همه آن ٢٧ نفر با پاى خود، با تن سالم و شفاى كامل به منزل خود رفتند! و اين يكى از بركات حضرت ابوالفضل عليه السلام است كه در يك مجلس دهها نفر مريض صعب العلاج به آن باب الحوائج الى الله شفا پيدا كنند. (٣٢٢)